کوثر89
پسندها
663

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • من اقا مدیرم
    یکم درگیری ذهنی بود
    برای کار
    که رفع شد خداروشکر:)
    شماچهطورید
    چه ساده میشکنی....چه ساده تکه هایت زیر دستو پای ادمیان گم میشود...وچه ساده فراموش میشوی....
    فدات شم عشقم
    امري نيس م برم لالا كنم نفس؟
    درس ك نخوندم حداقل برم بخابم:D
    آهنگي ك بم انرژي ميده:smile:

    چشماتو وا كن
    ي نگا ب خودتو دنيا كن
    اگ ي هدف تو دلت باشه
    ميتونه كل دنيا تو دستاي تو جا شه
    جاده ي دنيا 
    ميسازه واست كابوس و رويا
    يكي بيدار و يكي خوابه
    راهتو مشخص كن اين ي انتخابه
    ;)

    Sirvan Khosravi – Doost Daram Zendegiro
    دلتنگی های ادمی را
    اد ترانه ای میخواند
    رویاهایش را اسمان پر ستاره نادیده میگیرد
    و هر دانه برفی
    به اشکی ناریخته می ماند
    سکوت سرشار از سخنان ناگفته است....
    :biggrin:واقعا ك ديوونتم.
    بوس بوس
    چشم ميبوسمش تن تن.خخخخخ
    باباي جيگر.شبت پر از ستاره و روشن
    كوثري اينم قشنگه ببخشيد دلم نمياد نذارمش برات ..اگ شعر بازي خسته اي نخونش
    بوووووووووووووس

    خانه ات زيباست
    خانه ات زيباست

    نقش هايت همه سحرانگيز است

    پرده هايت همه از جنس حرير

    خانه اما بي عشق ، جاي خنديدن نيست

    جاي ماندن هم نيست

    بايد از كوچه گذشت

    به خيابان پيوست

    و  تكاپوي كنان

    عشق را  بر لب جوي و گذر عمر و خيابان جوئيد

    عشق بي همهمه در بطن تحرك جاريست

    *****

    تن تماميت زيبايي پيراهن نيست

    مهرباني با تن، مثل يك جامه بهم نزديكند

    و اگر ميخواهيم روزهامان

    همه با شبهامان

    طرحي از عاطفه با هم ريزند

    گاهگاهي بايد

    به سر سفرهء دل بنشينيم

    قرص ناني بخوريم

    از سر سفرهء عشق

    گامهامان بايد

    همهء فاصله ها را امروز

    كوتاه كنند

    و سر انگشت تفاهم هر روز

    نقب در نقب دري بگشايد

    دري از عشق به باغ گل سرخ

    "و بينديشيم بر واژهء "دوستت دارم

    محمدتقي  خاني - متخلص به آرام
    چشم ديگه نميخونيم عزيزم
    ولي خيلي ب من خوشگذش بيا هميشه بخوينم كيف ميده

    خدایا...!
    اندكی نفهمی عطا كن،كه راحت زندگی كنیم!

    مردیم از بس فهمیدیم و به روی خودمون نیاوردیم...! :D
    شاید هوای زیستنم را عوض کنم
    باید که لهجه کهنم را عوض کنم
    این حرفِ مانده در دهنم را عوض کنم

    یک شمعِ تازه را بسرایم از آفتاب
    شمع قدیم سوختنم را عوض کنم

    هرشب میان مقبره ها راه می روم
    شاید هوای زیستنم را عوض کنم

    بردار شعر های مرا مرهمی بیار
    بگذار وصله های تنم را عوض کنم

    بگذار شاعرانه بمیرم از این سرود
    از من مخواه تا کفنم را عوض کنم

    من که هنوز خسته باران دیشبم
    فرصت بده که پیرهنم را عوض کنم
    ع.داوودی
    بچه که بودم
    بچه که بودم
    از جریمه های نانوشته که بگذریم

    سلمانی و ساعت و سیب

    سکه و سلام و سکوت

    و سبزی صدای بهار

    هفت سین سفره ی من بود

    بچه که بودم

    دلم برای آن کلاغ پیر می سوخت

    که آخر هیچ قصه ای به خانه نمی رسید

    بچه که بودم

    تنها ترس ساده ام این بود

    که سه شنبه شب آخر سال

    باران بیاید

    بچه که بودم

    آسمان آرزو آبی

    و کوچه ی کوتاهمان

    پر از عبور چتر و چلچراغ و چلچله بود

    ی. گلرویی
    احتمال
    از خانه که می آیی
    یک دست مال سفید
    پاکتی سیگار
    گزیده شعر فروغ
    و تحملی طولانی بیاور
    احتمال گریستن ما بسیار است ....
    وان هنگام که جعبه ای فلزی در بالای دست هایی گرم
    جسم سرد مرا دراغوش میکشد...
    من بی شک اندوه را از یاد خواهم برد....
    گفته بودم دوستت دارم؟
    دنبال وجهی می گردم
    که تمثیل تو باشد
    زلالی چشم هات
    بی پایانی آسمان
    مهربانی دست هات
    ...
    نوازش گندمزار
    و همین چیزهای بی پایان.
    نمی دانستم دلتنگیت
    قلبم را مچاله می کند
    نمی دانستم وگرنه
    از راه دیگری
    جلو راهت سبز می شدم
    تمهیدی، تولد دوباره ای، فکری
    تا دوباره
    در شمایلی دیگر
    عاشقت شوم.
    گفته بودم دوستت دارم؟
    ع. معروفی
    اينو دوسش دارم كوثري

    شب سردی ست و هوا منتظر باران است
    وقت خواب است و دلم پیش تو سرگردان است
    شب بخیر ای نفست شرح پریشانی من
    ماه پیشانی  من دلبر بارانی من۰۰۰۰۰
    قيمت لبهاي سرخت روزگاري بشكند
    بعد از اين بگذار قلب بي‌قراري بشكند
    گل نمي‌رويد، چه غم گر شاخساري بشكند

    بايد اين آيينه را برق نگاهي مي‌شكست
    پيش از آن ساعت كه از بار غباري بشكند

    گر بخواهم گل برويد بعد از اين از سينه‌ام
    صبر بايد كرد تا سنگ مزاري بشكند

    شانه‌هايم تاب زلفت را ندارد، پس مخواه
    تخته‌سنگي زير پاي آبشاري بشكند

    كاروان غنچه‌هاي سرخ، روزي مي‌رسد
    قيمت لبهاي سرخت روزگاري بشكند


    ف.نظری
    وقتی از چشم تو افتادم نمیدانم چه شد
    وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکست
    عهد و پیمانی که روزی با دلت بستم شکست

    ناگهان- دریا! تو را دیدم حواسم پرت شد
    کوزه ام بی اختیار افتاد از دستم شکست

    در دلم فریاد زد فرهاد و کوهستان شنید
    هی صدا در کوه،هی "من عاشقت هستم" شکست

    بعد ِ تو آیینه های شعر سنگم میزنند
    دل به هر آیینه،هر آیینه ایی بستم شکست

    عشق زانو زد غرور گام هایم خرد شد
    قامتم وقتی به اندوه تو پیوستم شکست

    وقتی از چشم تو افتادم نمیدانم چه شد

    پیش رویت آنچه را یک عمر نشکستم شکست …
    وقتی دلم به اندازه ی تو درد میشود...
    از وسعتت نگو
    که انسانه شکسته.... کر میشود وکور....
    مست شد...
    خواست که ساغر شکند!
    عهد شکست...
    فرق پیمانه و پیمان ز کجا داند، مست...
    شب های بی رحم رفتن تو...
    بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست
    آه، بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست

    مثل عکس رخ مهتاب که افتاد در آب

    در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست

    آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد

    بال وقتی قفس پر زدن چلچه هاست

    بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است

    مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست

    باز می پرسمت از مساله و دوری عشق

    و سکوت تو جواب همه ی مساله هاست
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا