م
پسندها
412

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلام مهشیدم.خوبی؟کجایی تو؟مثل اینکه امروز از اون روزاییه که قراره اینجا نوشته بشه آخرین فعالیت 1روز بعد!!!:w25:
    زندگی، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند
    شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری
    شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت
    زندگی درک همین اکنون است
    زندگی شوق رسیدن به همان
    فردایی است، که نخواهد آمد
    تو نه در دیروزی، و نه در فردایی
    ظرف امروز، پر از بودن توست
    شاید این خنده که امروز، دریغش کردی
    آخرین فرصت همراهی با، امید است
    زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک
    به جا می ماند
    اینم بگم برم دیگه.توام یه ذره ابراز احساسات کن،آدمو ضایع نکن آخه!:cry:دیروز استاد ریاضی مهندسی سرکلاس بود من رسیدم کلاس.تا رفتم تو بچه ها گفتن میخواد کوئیز بگیره.اونم ناغافل.قبلش نگفته بود!!!ولی بد نبود.کامل ننوشتم ولی تا یه جاهاییش حل کردم.:D:)
    و اما ی خاطره از کلاس اسمبلی امروز!استاد میگه چندنفر کتاب دارن؟بچه ها دستشونو بردن بالا.ماهم ی سری بودیم که پی دی اف کتاب رو داشتیم.به استاد میگیم ما پی دی افش رو داریم.میگه اااااااا؟؟!!:eek:من نمیدونستم کل کتاب رو اسکن گرفتم!!(البته سال 84!)بعد میگه خب یکی بلوتوث کنه برام!!بعد خودش میگه نگا کن سر کلاس چه کارایی میکنیم!!!:biggrin::w25:
    سلام سلام.چوطوری؟میخوام بازم از خاطرات کلاس آمار هفته پیش بگم!استاد میگه ماست7شده 7500.بعد نمیدونم چرا مینا گفت 7700.منم بین خودمون به بچه ها میگم ماست 7(سون)شده سِوِن و سِوِن صد تومن!!!:biggrin:
    شیت بندیه چی؟مقدمات ؟
    یه شیت 50 ×70 که 3 تا کار توش ارائه میشه
    دیگ به دیگ میگه روت سیا!!!
    والا ما 2 روز نیست که گشتیم یه ساله که میگردیم دور هم :biggrin:
    اون عکس منو میل کن اگه دلت خواست...
    کمال همنشین در من اثر کرد
    عیب نداره حقته واسه اینکه حرف مفت نزنی
    استاد کارگاهمون ک عوض شد تازه امروز اولین جلسه بود اومد.میگه ICDL درس میدم!برگشتم به عطیه میگم حرف ما به استاد:از هیکلت خجالت نمیکشی میخوای ICDL درس بدی؟؟؟:surprised::eek:
    بعدش بهش گفتیم MATLAB رو درس بده.گفت باشه.
    سلام سلام.چطوری دوس جون؟خوبی؟
    بذا ی چی بگم دورهم بخندیم!هفته پیش 4شنبه سرکلاس آمار نگو میز استاد چی شده که داره میفته استاد میگه "جا استادی!!!:w15::w15:" داشت می افتاد!!!توجه بنما: جا استادی!!!
    من؟بام؟شیب؟جنگل؟شمال؟
    خداییش شما دست منو از پشت بستید:surprised:
    غم انگیز ترین ماجرا همین قصه جدایی آدمیزاد از رختخوابه.به خصوص اگه مجبور باشی در یک صبح سرد و بی روح پاییزی خونه رو ترک کنی.
    اشک دمو در میاره لامصب
    وضعیت ما هستا هر روز:cry:
    خدایا تو خیلی بزرگی و من خیلی کوچک...

    عجیب اینست که تو به این بزرگی، من به این کوچکی را

    هیچگاه فراموش نمی کنی، اما من به این کوچکی،


    تو به این بزرگی را گاهی فراموش می کنم...!
    والا راس میگم دیگه!دیشب ساعت 10 اومدم نوشته بود آخرین فعالیت دوساعت پیش.الآنم گفتم بذا تا ننوشته آخرین فعالیت 2ساعت بعد بیام!!!:biggrin:
    سلام سلااااااااااااام.چطوری؟
    بالاخره ما یه وقتی اومدیم که اینجا ننوشته آخرین فعالیت دوساعت قبل یا دو ساعت بعد!!!:biggrin::w25::w11:
    شکر که خدا هست و او جبران تمام دلتنگی ها و مرهم تمام زخمهاست
    هر وقت دلت خواست
    مهمانش کن در بهترین جایی که او می پسندد
    در قلبت و به دستان خالی ات نگاه نکن
    تو فقط خانه ی دلت را برایش نگهدار ، اسباب پذیرایی با اوست . . .
    ملسی از گل خوسملتتتتتتتتتتتتتتت
    وای که چگده با مسه بود
    سنااااااااااااام
    :)))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))
    بمیر مردم از خنده:))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))
    سلاااااااااااام بر مهندس مهشید.چططططططططططورررررررررری؟خوبی؟آقا امروز نمیتونستم جلوی خندمو بگیرم سر کلاس آقای علیزاده!!!:w15::w15:از بس که این بشر بامزه است!!!(خخخخخخ!!!)
    آره رفتم...کافه هم می ریم...سینما هم میریم...عب نداره....عب نداره...(امیدهای واهی!!)

    شبت خوش عزیزم.:gol:
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا