خوب یک لحظه دلم برای سایه ات تنگ شد گفتم یادی ازش بکنم :دی
خودم سایه دارم
اما سایه ی تو باحال تره:دی
خوب حالا چرا می زنی وبچه که زدن نداره
اصلا دیگه نمی گم
من خودمم دلم براش تنگ شده
از بس از توی تلویزین دیدمش خسته شدم
حالا سعیم رو می کنم ولی بازم قول نم یدم
من همین دور و برا بودم
به قول معروف زیر سایه شما
داشتم له می شدم از بس سایه ات چاخ بود:دی
من به ولیم حالا حالا ها دسترسی ندارم
اخه سرش خیلی شلوغه
دفعه بعدی که اومد نماز جمعه می گم برام رضایت نامه بنویسه