هیچ کس جز تو نخواهد آمد
هیچ کس بر دراین خانه نخواهد کوبید
شعله روشن اینخانه تو باید باشی
هیچ کس جز تونخواهد تابید
سرو آزاده اینباغ تو باید باشی
هیچ کس چون تونخواهد رویید
چشمه جاری ایندشت تو باید باشی
هیچ کس چون تونخواهد جوشید
ریشه ها میگویند ما تواناتر از آنیم که می پنداری
باز کن پنجرهرا، صبح آمده است، باز هم
منتظری؟
تک سوار اینجاده تو باید باشی
و خدا می داندو خدا می خواهد
تو« خودآیی»باشی بر پهنه خاک
نازنین ، داسبی دسته ما سالهاست
خوشه نارستهبذری را می چیند
که به دستپدران ما در خاک نریخت
کودکان فرداخرمن کشته امروز تو را می جویند
خواب و خاموشیامروز تو را
در نگاه فردا،در حضورتاریخ
هیچ کس بر تونخواهد بخشید
هیچ کس جز تونخواهد آمد
هیچ کس بر دراین خانه نخواهد آمد
و نخواهد گفتبرخیز که صبح است
بهار آمده است
تو بهاری...تو بهاری... آری
خویشتن راباور کن