فال مان هرچه باشد
باشد
حال مان را دریاب
خیال کن حافظ گشوده ای و میخوانی:
مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید
یا
قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود
چه فرق؟
فال نخوانده ی تو
- منم -
پسرک با صدای ناله از خواب پرید، دختر قصه هر شب خواب بد میدید.
پسر امّا نمیدانست چه کند، به غریزهاش اعتماد کرد. آرام دستش را دور بدن دختر حلقه کرد.
دخترک آرام شد.
اینگونه شد که پسر شبها برای معشوقهاش مادری میکرد.
مممم...مممم...نیمیدونم...هر رنگی
ددی...؟و...ووییی...یی
اینا رو خودیت درس کدی؟؟؟ دیست شوما بی درد....اول خودیت بخور بعدش یه خاشخ بیدی من....نمیرم!!!!...