از تحجر تا دل
از دلم تا به خدا
از خدا تا به خودم
همه را می بینم
ذهن من گمشده در حرف شماست
نابترین حادثه ی فردا را ــ
در نفسهای شما می شنوم.
ــ کاکل بسته ی یک بوته خشک .
ــ اول یک باغستان ـــ
فکر من را به تماشای بهاران می برد
و در آن چشم به راهی دلم ـــــ
گل دل را دیدم !
ـــــ اگر از همهمه ها خشنودم
اگر از صورت پر چین و چروک می فهمم ـــ
ــــ معنی زیبایی را ـــ
و اگر از پشت دوتا ــ
پای دوتا ـــ
خرسندم
وگر از دست شما می نالم
راحتستان شما را دیدم واز آن بیزارم .
آره منم خیلی خوشحال شدم مهندس..
مگر اینکه منو تو چرخای صنعت نفتو بچرخونیم...
به بقیه که امیدی نیست
آره اگه یجا باشیم هوا همم داریم
شنیدم وارد پالایشگاهها میشی چند لایست!!!
تو جمع خودشون سخت رات میدن!!
راستی نظرت چیه در مورد این مصاحبه عقیدتی و طب صنعتی؟
اوکیه؟؟
به من چیزی بگو شاید هنوزم فرصتی باشه
هنوزم بین ما شاید یه حس تازه پیداشه
یه راهی رو به من واکن تو این بیراهه بن بست
یه کاری کن برای ما اگه مایی هنوزم هست
به من جیزی بگو از عشق ازاین حالی که من دارم
من از حساس شک کردن به احساس تو بیزارم....