چراباخاندان پدرتون نرفتین......آخی دلم برای بابات سوخت دیروز حتما بنده خدا سختش بوده فقط جرئت نداشتن که یه کوچولو اعتراض کنن.....
........
خب تاالان هرچی گفتم شوخی بود ناراحت نشیا...بریم حرف جدی......
لباشکای من کوشن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟خودت قول داده بودی
آره بدک نبود....کمی کوهنوردی کردیم.....بعدش که اومدیم پایین بستنی قیفی خوردیم....من همش هواسم به این بود که زیرش سوراخ نشه بستنیم حیف و میل بشه.....نگران بودم خب نگران بستنیم