شب آشیان شب زده،چکاوک شکسته پر
رسیده ام به ناکجامرا به خانه ام ببر
کسی به فکرعشق نیست ،کسی به فکر ماشدن
ازآن تبارخودشکن تومانده ای وبغض من
از این چراغ مردگی از این بر آب سوختن
از این پرند کشتن وازاین قفس فروختن
چگونه گریه سرکنم که یار غمگسار نیست
مرا به خانه ام ببر که شهر شهریار نیست
مرا به خانه ام ببر ستاره دل نواز نیست
سکوت نعره می زند که شب ترانه ساز نیست
مرابه خانه ام ببر که عشق درمیانه نیست
مرا به خانه ام ببر اگر چه خانه خانه نیست
از این چراغ مردگی از این بر آب سوختن
از این پرنده کشتن وازاین قفس فروختن
چگونه گریه سرکنم که یار غمگسار نیست
مرا به خانه ام ببر که شهر شهریار نیست
رسیده ام به ناکجامرا به خانه ام ببر
کسی به فکرعشق نیست ،کسی به فکر ماشدن
ازآن تبارخودشکن تومانده ای وبغض من
از این چراغ مردگی از این بر آب سوختن
از این پرند کشتن وازاین قفس فروختن
چگونه گریه سرکنم که یار غمگسار نیست
مرا به خانه ام ببر که شهر شهریار نیست
مرا به خانه ام ببر ستاره دل نواز نیست
سکوت نعره می زند که شب ترانه ساز نیست
مرابه خانه ام ببر که عشق درمیانه نیست
مرا به خانه ام ببر اگر چه خانه خانه نیست
از این چراغ مردگی از این بر آب سوختن
از این پرنده کشتن وازاین قفس فروختن
چگونه گریه سرکنم که یار غمگسار نیست
مرا به خانه ام ببر که شهر شهریار نیست