(رها)
پسندها
1,762

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • ﺭﺳﻮﺍ ﻣﯽ ﺷﻮﻡ

    ﺑﺎ ﮐﻠﻤﺎﺗﯽ ﮐﻪ ﻧﻤﯽ ﮔﻮﯾﻢ

    ﻭ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺷﻨﻮﯼ!!



    ﺣﺒﺴﺸﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﮐﺮﺩ

    ﻻ‌ﺑﻪ ﻻ‌ﯼ ﺍﯾﻦ ﺑﻐﺾ

    ﺍﺯ ﭘﯽ ﻫﺮ ﻧﻔﺲ



    ﺍﮔﺮ ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ

    ﺁﺑﺮﻭ ﺩﺍﺭﯼ ﮐﻨﻨﺪ!!
    چارلی چاپلین میگه:
    آدم خوبــــــــــی باش
    ولی


    وقتت رو
    برای اثباتش به دیگران
    تلف نکن .... !
    همیشه آنچه که درباره " دیگران " میدانی باور کن ,
    نه آنچه که پشت" سرشان" شنیده ای
    " دیگران " همانند که دیده ای نه آنکه شنیده ای.....
    چقدر این قشنگه گریه ام گرفت
    خسته‌ام
    خیلی خسته
    به من جایی بدهید
    می‌خواهم بخوابم
    یک تخت خالی
    یک دنیای خالی
    یک قلب خالی …



    { سارا محمدی اردهالی }
    شب خیابان مثل من است ..
    هر از چندی
    خاطره‌ای بی‌احتیاط می‌گذرد

    دلم یک تصادف جدی می‌خواهد
    پر سر و صدا
    آمبولانس‌ها سراسیمه شوند
    و
    کار از کار بگذرد ...

    { سارا محمدی اردهالی }
    مثل کفشدوزکی که در میان سبزه ها
    ناگهان
    تازه می‌کند نگاه را ؛
    تازه ی توام ..


    { سیدعلی میرافضلی }
    برای داشتن تو نمی‌شود که نخواست
    برای خواستن تو نمی‌شود که نجنگید
    برای یافتن تو نمی‌شود که نجُست ..

    چه غصّه‌ها که نیامد
    چه قصّه‌ها که نرفت !

    تویی که دار و نداری
    نمی‌شود که نداشت ..


    { سید علی میرافضلی }
    وقتی آدم تنها می شود ،
    تمامی غم دنیا در وجودش خیمه میزند ،
    احساس می کند آنقدر از دیگران دور شده
    که دیگر هیچ وقت نمی تواند به آنها نزدیک شود !


    { عباس معروفی }
    گر چه می گویند این دنیا به غیر از خواب نیست
    ای اجل ! مهمان نوازی کن که دیگر تاب نیست
    بین ماهـی های اقیـانـوس و ماهـی هــای تُنگ
    هیچ فرقی نیست وقتی چاره ای جز آب نیست

    زورق ِ آواره ! در زیبایی ِ دریا نمـــان
    این هم آغوشی جدا از غفلت گرداب نیست
    ما رعیت ها کجا محصول باغستان کجا ؟
    روستای سیب های سرخ بی ارباب نیست ..

    ای پلنگ از کوه بالا رفتنت بیهوده است
    از کمین بیرون مزن ، امشب شب مهتاب نیست
    در نمازت شعر می خوانی و می رقصی ، دریغ !
    جای این دیوانگی ها گوشه محراب نیست ..

    گردبادی مثل تو یک عمر سرگردان چیست ؟
    گوهری مانند مرگ اینقدر هم نایاب نیست !

    { فاضل نظری }
    اگر پرنده ای
    بردستت نشست ،

    برای پرواز با تو
    آماده است.

    اورا بقفس
    دعوت نکن !

    با او پرواز کن .
    دلِ مـڹ...!
    ڪلــبہ یِ بـارانـیست...!
    و تُـۅ...!
    آڹ بـاراڹِ بــــــے اجـازه اے...!
    ڪہ نـاگـهـاڹ...!
    در احـسـاسِ مـڹ...!
    چِـڪہ مـے ڪنے...!
    بزرگ شديم... و فهميديم كه دارو آبميوه نبود ..
    بزرگ شديم... و فهميديم بابابزرگ ديگر هيچگاه باز نخواهد گشت انطور كه مادر گفته بود..
    بزرگ شديم... و فهميديم چيزهايي ترسناك تر از تاريكي هم هست...
    بزرگ شديم... به اندازه اي كه فهميديم پشت هرخنده مادرهزار گريه بود .. و پشت هر قدرت پدريك بيماري نهفته...
    بزرگ شديم... و يافتيم ك مشكلاتمون ديگر در حد يك شكلات، يك لباس يا كيف حل نيست...
    و اين كه ديگر دستهايمان را براي عبور از جاده نخواهند گرفت، و يا حتي براي عبور از پيج و خم هاي زندگي ...
    بزرگ شديم... و فهميديم كه اين تنها ما نبوديم كه بزرگ شديم، بلكه والدين ماهم همراه با ما بزرگ شده اند، و چيزي نمانده كه بروند
    و يا هم اكنون رفته اند...
    خيلي بزرگ شديم ...
    وقتي فهميديم سخت گيري مادرعشقش بود،
    غضبش عشق بود وتنبيه اش عشق،،. خيلي بزرگ شديم ،، وقتي فهميديم پشت لبخند پدر خميدگي قامت اوست،
    عجيب دنيايي ست، و عجيب تر از دنيا چيست و چه كوتاه ست عمر
    معذرت ميخواهم، فيثاغورس
    پدر سخت ترين معادلات ست!
    معذرت ميخواهم، نيوتن
    راز جاذبه، مادر است!
    معذرت ميخواهم - أديسون
    اولين چراغهاي زندگي ما، پدر مادرهستند
    گاهی دلت می خواهد
    از دید بعضی آدمها پنهان بمانی
    آدمهایی که مدام توی زندگیت سرک می کشند
    و با ژست صمیمیت
    داشته هایت را می شمارند
    احساساتت را خط کشی می کنند
    اشتباهاتت را سرزنش می کنند
    به چیز هایی که خود ندارند حسادت می کنند
    دست می گذارند روی نقطه ضعف هایت و آنها را بزرگ و بزرگتر می کنند
    و هر کاری که لازم باشد می کنند
    تا تو را کوچک و بی رنگ و کدر نشان دهند
    فریب ظاهرشان را نخور
    این آدمها " آینه " نیستند، " شیشه خورده " اند
    ﻣﺎ ﺭﺍ ﻣﺜﻞ ﻋﻘﺮﺏ ﺑﺎﺭ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻧﺪ ، ﻣﺜﻞ ﻋﻘﺮﺏ !
    ﻣﺎ ﻣﺮﺩﻡ ﺻﺒﺢ ﮐﻪ ﺳﺮ ﺍﺯ ﺑﺎﻟﯿﻦ ﻭﺭ ﻣﯽ ﺩﺍﺭﯾﻢ
    ﺗﺎ ﺷﺐ ﮐﻪ ﺳﺮ ﻣﺮﮔﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﯾﻢ ، ﻣﺪﺍﻡ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﺰﯾﻢ .
    ﺑﺨﯿﻠﯿﻢ ، ﺑﺨﯿﻞ !
    ﺧﻮشمان ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﮐﻪ ﺳﺮ ﺭﺍﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺳﻨﮓ ﺑﯿﻨﺪﺍﺯﯾﻢ
    ﺧﻮشمان ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﺭ ﻭ ﻓﻠﺞ ﺑﺒﯿﻨﯿم ...
    کلیدر / محمود دولت‌ آبادی
    ﺑﺎ ﯾﮏ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﻣﯿﺸﻪ ﺁﻫﻨﮓ ﮔﻮﺵ ﮐﺮﺩ
    ﺑﺎ ﯾﮏ ناشنوا ﻣﯿﺸﻪ ﺷﻄﺮﻧﺞ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﺮﺩ
    ﺑﺎ ﯾﮏ ﻣﻌﻠﻮﻝ ﺫﻫﻨﯽ ﻣﯿﺸﻪ ﺭﻗﺼﯿﺪ
    ﺑﺎ ﯾﮏ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺳﺮﻃﺎﻧﯽ ﻣﯿﺸﻪ ﻗﺪﻡ ﺯﺩ
    ﺑﺎ ﯾﮏ ﺁﺩﻡ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺭﻭﯼ ﻭﯾﻠﭽﺮ ﻣﯿﺸﻪ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ
    ﻭﻟﯽ
    ﺑﺎ کسانی که در ظاهر آدم هستن
    ﻧﻪ ﻣﯿﺸﻪ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ،ﻧﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﺮﺩ ،ﻧﻪ ﻗﺪﻡ ﺯﺩ ﻭ ﻧﻪ ﺷﺎﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩ
    ﺩﺭﺩ من ، ﺯﯾﺎﺩ ﺷﺪﻥ ، همین آدم نماهاست ........
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا