(رها)
پسندها
1,761

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • چترم را
    کنار ایستگاهی در مه،
    جا گذاشته‌ام!
    خیس و خسته آمده‌ام..
    و حالا
    شاعر که نه،
    بارانم!
    زنی که تکلیف زندگیش روشن نیست
    موهایش را روشن می‌کند

    و زنی که خسته می‌شود
    از خستگی کوتاه

    حالا به زنی فکر کن
    که موهای روشن کوتاهی دارد..

    #رویا_شاه_حسین_زاده
    بیا به غار برگردیم!
    به بدوی‌ترین بوسه‌ها
    که بوی عقدنامه و مهریه نمی‌دادند
    تا عریانی، زننده به حساب نیاید
    و زیباترین هدیه‌ی جهان
    آتشی باشد که یک روز را
    صرف روشن کردنش کنم برای تو...

    بیا به غار برگردیم!
    به روزگاری که مایکروویو
    و تلویزیون را نمی‌شناخت
    و در آن رنگین‌کمان، اتفاقِ بزرگی بود
    دندان‌درد، خدا را به یادِ ما می‌آورد
    و پیدا کردنِ غذا
    سفری عظیم به حساب می‌آمد
    که به عشق یک لبخندت تن می‌دادم به آن

    بیا به غار برگردیم!
    تا تماشای مهتاب، اثری هم پای دیدنِ
    فیلم‌های برتولوچی داشته باشد
    و سینه‌ریزی از گوش‌ماهی‌ها
    که به دستان خود از ساحل
    گرد آورده باشم‌شان
    با سِتی از برلیان برابری کند...

    تصویری از تو را
    بر دیوار غارمان خواهم کشید
    تا باستان‌شناسان هزار هزاره‌ی دیگر
    بدانند انسان کدام عصر
    نخستین کاشفِ عشق بود!

    #یغما_گلرویی
    عزم رفتن دارم
    نه برای اینکه بروم
    نه...
    نه برای اینکه از اینجا خسته شده باشم ...
    نه...
    نه برای اینکه از آدم ها خسته شده باشم
    این هم نه؟؟!!
    فقط برای اینکه از یک بخشی درون خود بروم
    در وجودم حس کنم از یک من دارم گذر میکنم
    با او خداحافظی میکنم ...
    میگذارمش گوشه ی خانه برای خودش تنها باشد
    میروم تا منی پیدا کنم که آنقدر عاشق نباشد
    منی که هر روز پا نکوبد و تو را نخواهد
    این من دیگر به درد من نمیخورد.
    این من آماده ی سقوط است ...
    اگر با او بمانم سقوط میکنم ....
    فقط باید رفت...
    مجتبی_موسوی_منش
    حرف
    حرفِ او بود
    چون دوستش داشتم
    آخرین بار گفت
    از این به بعد
    قرار،بی قرار
    حرف
    حرفِ او بود
    از آن به بعد
    من
    بیقرار
    بیقرار
    دلم ميخواست روزگار را عوض كـنم
    تو را دوست داشته باشم
    اصلا تويي داشته باشم براي دوست داشتن
    دوست داشتم خودم را عوض كنم
    جور ديگـري ثانيه ها را رقم بزنم
    دوست داشتم
    نوشته هايم بال و پر در آورد
    و باز هم
    تو را دوست داشتم
    بهاره_حصاري
    کجایی؟
    تو که نیستی همه می‌خواهند
    جای تو را پر کنند
    بیا به همه بگو
    تو تکرار شدنی نیستی
    جای تو جز با خودت
    پر نمی‌شود
    در خانه‌تکانی دلم
    جای #تو خالی‌ست
    ای عید نیا
    حوصله‌ی هیچکس‌ام نیست!
    و #عشق
    درست زمانی می‌آید که باید!

    وقتی که در خروارها شعر سهراب
    تنهایی‌های خویش را می‌جویی

    وقتی که نشانِ
    پری کوچک غمگین‌‌ات را
    از فروغ می‌گیری

    وقتی‌که قرار می‌شود یک قلب
    برای زیستن کافی باشد

    وقتی‌که با حافظ
    می‌بخشی سمرقند و بخارا را

    و وقتی
    بارانت آغاز باریدن می‌کند

    درست در همان لحظه
    چشم‌هایی می‌آید
    نگاهت می‌کند و می‌رود

    دیگر تو می‌مانی و این دلتنگی
    دلتنگی‌ای که می‌گویند شیرین است
    تو و دلتنگی‌ای که باید دوستش بداری
    چراکه سال‌های سال کنارت می‌نشیند

    از صبح سلام تا غروب خدانگه‌دار...

    #افشین_صالحی
    بخدا نام تمام این فصل‌ها تنهایی‌ست
    مگر آنکه فصل «آغوش تو»
    از راه برسد!

    #فاطمه_ضیاالدینی
    زن‌ها به جنگ نمی‌روند
    فقط موقع خداحافطی
    با نگاه‌شان به مردها می‌گویند:
    زنده بمانید و برگردید
    خانه‌ایی برای آرام گرفتن
    قلبی برای دوست داشتن
    و امیدی برای بزرگ شدن
    در انتظار شماست

    و همه‌ی مردها
    برای برگشتن به خانه است
    که می‌جنگند
    حالا یا با خستگی‌هایشان
    یا با دشمن...

    #لطیف_هلمت
    میلیون‌ها، میلیون سایه
    در روز به هم می‌پیچند
    گره می‌خورند
    و هم‌دیگر را بغل می‌کنند

    گاهی آن‌چنان در هم محو می‌شوند
    که نمی‌شودتشخیص‌شان داد
    سایه‌ها اجتماعی‌ترند
    و به عشق اولین نگاه
    ایمان دارند!

    #پیچگاژ_کریمزاده
    در سينه دلم گم شده تهمت به كه بندم؟!
    غير تو در اين خانه كسى راه ندارد

    #محمدعلی_بهمنی
    تو بر نمی گردی...
    وَ این غمگین ترین شعر جهان است!
    که ترجمه نمی شود ؛

    یعنی تو را
    به هیچ زبانی
    نمی توان برگرداند؟!

    #مینا_آقازاده
    شازده كوچولو پرسید:
    با غم از دست دادنش چطور كنار بیام؟
    روباه جواب داد:
    اول مطمئن شو كه بدست آورده بودیش
    بعد غمگین شو...!!!

    بخش عمده ى زندگى ما در تَوَهم میگذره
    توَهم مالکیت ...
    بفهم دیگر؛
    شبها دراز نیستند،
    این تویی که تنهایی!...


    ایلهان برک
    به خاطر انارها برگرد
    زیرا ما
    زیر آن شکوفه های درخشان
    وعده کرده بودیم
    با انارهای رسیده ملاقات کنیم

    هوا در این شب پاییز
    ایستاده است
    روی قول خودش
    ما از هوا کمتریم؟

    #پونه_ندایی
    تنهایی ام را با تو قسمت می کنم سهم کمی نیست
    گسترده تر از عالم تنهایی من عالمی نیست

    محمد علي بهمني
    سلام ...
    شاید هنوز روح کودکانه ات از گوشه ای سرک بکشد
    و نگران باشد که مبادا فراموشش کنی . . .
    تو لبخند بزن !
    من غربت پشت آن لبخند را خوب می شناسم
    نمی گویم نرو
    اصلا مگر چیزی عوض می شود ؟!
    فقط یک فالله خیرالحافظین می خوانم
    و به چهار جهت فوت می کنم . . .
    حتی اگر دیگر نبینمت ،
    هر شب به خوابت می آیم
    تا به یادت بیاورم که بی خداحافظی رفتی . . .
    #نيلوفر_لارى_پور
    ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ : ﻣﺮﻏﯿﺴﺖ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ‏« ﺁﻣـﯿــﻦ ‏» !
    ﻣﺮﻏﯽ ﺁﺳﻤﺎﻧﯽ ؛
    ﺩﺭ ﺑﻠﻨﺪﺗﺮﯾﻦ ﻧﻘﻄﻪٔ ﺁﺳﻤﺎﻥ ،
    ﺁﻧﺠﺎ ﮐﻪ ﺑﺨﺪﺍ ﻧﺰﺩﯾﮑﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﻣﯽ ﭘَـﺮَﺩ !
    ﻭ ﺳﺨﻦ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ !
    ﺍﻭ ﺷﻨﻮﺍ ﺗﺮﯾﻦ ﻣﻮﺟﻮﺩ ِ ﺟﻬﺎﻥ ِ ﻫﺴﺘﯽ ﺍﺳﺖ !
    ﻫﺮ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺷﻨﻮﺩ ،
    ﺩﻭﺑـﺎﺭﻩ ،
    ﺑﻨﺎﻡ ﻓﺮﺩ ِ ﮔﻮﯾﻨﺪﻩ ،
    ﺁﻧﺮﺍ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ! ﻭ ﺁﻣﯿﻦ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ !
    ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﻪٔ ﺁﯾﯿﻦ ﻫﺎ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ ؛
    ﻣﺮﺍﻗﺐ ﮐﻼﻣﺖ ﺑﺎﺵ !
    ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ ؛
    ﺗﻨﻬﺎ ﺻﺪﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﺪ ! ...
    ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ ؛
    ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺩﻋﺎ ﮐﻨﯿﺪ !
    ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ؛
    ﺩﯾﮕﺮﺍﻧﯽ ﺭﺍ ﻧﻔﺮﯾﻦ ﮐﻨﯿﻢ ؛
    ﺭﻭﺯﯼ ﺧﻮﺩ ِ ﻣﺎ !
    ﺩﭼﺎﺭ ﺁﻥ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﺑﻮﺩ !
    ﻣﺮﻍ ﺁﻣﯿﻦ ؛
    ﻫﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﺑﮕﻮﺋـﯿـــﻢ ﺭﺍ ،
    ﺑﺎ ﺍﺳﻢ ﺧﻮﺩ ِ ﻣﺎ ، ﺟﻤﻊ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ !
    ﻭ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﻋﻼﻡ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ !
    ﺁﻧﮕﺎﻩ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻬﺎﯼ ﺟﻤﻠﻪ ؛
    ﺁﻣـﯿــــــــﻦ ﻣﯽ ﮔـــﻮﯾـــﺪ !!!
    ﭘﺲ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﻪ ﺧﯿﺮ ﻭ ﺧﻮﺑﯽ ﺑﺨﻮﺍﻫﯿﻢ
    ﺑﺮﺍﯾﺘﺎﻥ ﺑﻬﺘﺮﯾﻨﻬﺎ ﺭﻭ ﺁﺭﺯﻭ ﺩﺍﺭﻡ
    انگار، جمعه
    فرزندِناخواسته
    یا سرِ راهیِ هفته است
    حتی پسوند خانوادگی اش را هم
    از او گرفته اند
    پدرش شنبه اورا مرتد کرده
    انداخته تهِ صف
    و برادرانِ چند شنبه ها
    همه ی بدنامی ها و گرفتاری ها را
    می اندازند گردنِ او
    این خود درد بزرگیست برای جمعه.
    جمعه را سرزنش نکنید
    جمعه را سرزنش نکنید
    یغما_علیخانی
    بیـــآ به دلتنگــے جمعه
    اینـــ همہ خُـرده نگـیــریمـــ ..!!!
    جمعہ همـــ ، خوبــــــ آدمــ استـــــ ..!!!
    هــر شنبہ اۍ شــآیـد دلـشــــ گیـر شــود !!!
    امـــآ جمعہ چونـــ تعطیــل استـــــ ،،
    بیشتــر ڪنـآر تنهــآیـے مـآستـــــ !!!
    بعضے وقتــــ هــآ تنهــآیـے جمعه ،،
    آنقــدر بہ آدمــ مےآیــد !!
    ڪہ هیـــچ چیـز حالتـــــ رآ خوبـــــ نمےڪند ;
    جـز اینڪہ ...
    هی قــدمــ بــزنی خـودتـــــ رآ ..!!!


    سنجاق قفلی ها را دوست دارم
    از همان کودکی دوستشان داشتم
    نه اینکه حس نوستالژی باشند ها ! نه !
    آنها بانی وصل اند اما خودشان بی وصل میمانند
    خم میشوند ؛
    ولی خم به ابرو نمیآورند
    زنگ میزنند ؛ کج میشوند ولی خودشان زنگار به دلت نمیزنند ..
    تیزند ؛یکرنگ ؛ ساده و بی آلایش..
    کاش هیچ وقت سنجاق زندگی گم نشود،
    همان سنجاقی که تو را به این زندگی وصلت میکند،
    حسی که درون هر آدمی زنده است،
    شاید حسی قشنگ باشد از یک دوست
    یک همراهی ....
    که به تو یاداوری کند امید و زندگی را ،
    شاید آدم هایی باشند که تو را همراهی کرده اند تا بدین جا برسی،
    شاید حسی قدیمی که هروقت زنده میشود سرشار از شور و شوق میشوی..
    آدم ها همه سنجاق هایی دارند که به زندگی وصلشان میکند،
    حالیشان میکند که به این زندگی چقدر وابسته اند.
    توبه کردم
    که دگر عاشق چشمی نشوم
    لذت توبه به این است که هی بشکنی اش ...

    #مشربی_قمی ]
    دنیای ما اندازه ی هم نیست
    من عاشق بارون و گیتارم!
    من روزها تا ظهر می خوابم...
    من هر شبو تا صبح بیدارم
    *
    دنیای ما اندازه ی هم نیست
    من خیلی وقتا ساکتم سردم
    وقتی که میرم تو خودم شاید
    پاییز سال بعد برگردم...
    *
    دنیای ما اندازه ی هم نیست
    می بوسمت اما نمی مونم
    تو دائم از آینده می پرسی
    من حال فردامم نمی دونم!
    *
    تو فکر یه آغوش محکم باش
    اغوش این دیوونه محکم نیست
    صد بار گفتم باز یادت رفت....
    دنیای ما اندازه ی هم نیست
    من آدولف هیتلر هستم!
    اما نه اون هیتلری که جنگ جهانی رو به راه انداخت، نه اون هیتلری که باعث مرگ هزاران نفر شد، راستش من نه طرفدار فاشیسم هستم، نه نازیسم؛
    من فقط همونم که یه شب به سرم زد فاتح قلب کسی بشم که همه دنیا می گفتن هیچ وقت نمی تونی این کار رو بکنی، ولی من با تموم قدرت شروع کردم، خوب هم پیش رفتم، خیلی هم بهش نزدیک شدم، اما درست لحظه ای که خواستم تصاحبش کنم، اسیر سرما شدم، سرمای نگاهش، مثل هیتلر که اسیر سرمای زمستون شوروی شد!
    هیچ فرقی نداره سرمای نگاه کسی که دوسش داری با سرمای زمستون شوروی، جفتش باعث میشه یه ارتش تلف بشه و یه جنگ جهانی رو ببازی...
    می دونی اگه آدولف هیتلر اسیر سرمای وحشتناک شوروی نشده بود چه اتقافی می افتاد؟

    اون می تونست کل دنیا رو بگیره!

    #روزبه_معين : ) :
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا