دانشجوي كامپيوتر

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • نگریستم ولی هیچی سر در نیاوردم.خخخخخ پردازش تصویر کار نکردم
    تو کد ها اگه نیاز به راهنمایی داشته باشی شاید بتونم کمکت کنم ولی از اصل موضوع سر در نمیارم.
    عی بی تربید بی سعادد :D اگه دیگه پروفتو با قدمام منور کردم :/
    اصن من رفدم .. خدافظ:razz:
    الان ک با گوشیم .. شب تست میدیم ولی اون موقع تابلو میشه ک جز رده کاناها به حساب میایاااا :دی
    نه توجه نکردم خخخخخخخخ
    خب تو که متلب نداری سی چی دنبال کد متلب میگردی؟ نکنه منظورت اینه که من بنویسم برات؟
    نوچ نخوندم. حسش هم نیست. مقاله هم کار نکردم ولی دوست و آشنا زیاد دارم برای مقاله نویسی
    خودساخته ای میگفت :
    هنگامیکه از درون زلال باشی
    خداوند به تو نوری می بخشد آنچنان که ندانی
    و مردم تو را دوست می دارند از جایی که ندانی
    و نیاز هایت از جایی برآورده شود که ندانی چه شد .!

    * این یعنی پاک نیتی *

    و پاک نیت کسی است که برای همه ،بدون استثناء ،خیر بخواهد چون میداند ،
    سعادت دیگران از خوشی او نمی کاهد
    و بی نیازی آنها از ثروت او کم نمی کند
    و سلامت انها عافیت وآرامش او را سلب نخواهدکرد . .
    پس چه زیباست که همیشه نیک اندیش وخیر خواه باشیم.
    سر تا پایم را خلاصه کنند
    می شوم "مشتی خاک"
    که ممکن بود "خشتی" باشد در دیوار یک خانه
    یا "سنگی" در دامان یک کوه
    یا قدری "سنگ ریزه" در انتهای یک اقیانوس
    شاید "خاکی" از گلدان‌
    یا حتی "غباری" بر پنجره
    اما مرا از این میان برگزیدند :
    برای" نهایت"
    برای" شرافت"
    برای" انسانیت"
    و پروردگارم بزرگوارانه اجازه ام داد برای :
    " نفس کشیدن "
    " دیدن "
    " شنیدن "
    " فهمیدن "
    و ارزنده ام کرد بابت نفسی که در من دمید
    من منتخب گشته ام :
    برای" قرب "
    برای" رجعت "
    برای" سعادت "
    من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داده:
    به" انتخاب "
    به" تغییر "
    به" شوریدن "
    به" محبت "
    وای بر من اگر قدر ندانم…♥•
    سلام به "انها" که همیشه دم دست هستند...

    ادمهایی که عجله ندارند...
    "انها "که "گوش"هستند...
    "انها"که هوای گفتگو دارند...
    "انها "که کلمه به کلمه با تو هستند...

    "انها"که وقتی تلفنی با انها حرف میزنی مرتب نمیگویند ((باشه باشه )) که یعنی خداحافظی

    "انها"که بلند میگویند :دوستت دارم.

    جانم در می رود برای "انها"که نیمه راه نیستند.نیمه تمام نیستند.پلاک موقت نیستند.یک روزه نیستند...
    "انها"که مدام هستند
    "انها که جنس روابطشان همیشگیست ...

    سلام به "انها "که تمام نمیشوند..

    هرچند کــــــــــــــــــمیابند ***
    نخستين بار کسي که مرا زشت خواند، سيزده ساله بودم. او دوست ثروتمند برادرم بود. کنستانتين در آشپزخانه از من پرسيد: «دختر چرا گريه مي کني؟»
    در حالي که اشک از چشمانم جاري بود حرف هاي آن پسر را به او گفتم.
    « خب، هستي؟»
    پلکي زدم و گريه را متوقف کردم.
    « چي هستم؟»
    « ببين يوجينيا، آدم زشت عاشق خودشه. آدم زشت همه رو آزار ميده و بي تربيته. حالا بگو ببينم تو اين طوري هستي؟»
    آرام گفتم: « نمي دونم... فکر نمي کنم.»
    « ببين، تا موقعي که بميري و بذارنت زير خاک، هر روز بايد راجع به اين موضوع خوب فکر کني و خودت تصميم بگيري... بايد تصميم بگيري که آيا مي خواي هر چي رو که احمق ها راجع به تو مي گن باور کني يا نه؟»

    خدمتکار. نوشته کاترين استاکت. ترجمه هديه تقوي.
    باوشه به فتا جون میگم پخاششو برات بپیدایه

    من بیشتر کدنویسی و کرو فیتینگ کار کردم. پایان نامه ام شبکه عصبی بود. یکمم سیمولینک کار کردم برای درس کنترل فرایندمون
    چی میخوای شما؟
    هرسکوتی نشان ازضعف نیست..

    دانشجویی میگوید:
    یکی ازدکترهای دانشگاه ماکه استاد هم بوده،
    ساعت دخترانه دستش بود وماهمیشه به او می خندیدیم...!
    تااینکه
    برامون مشخص شد
    اون ساعت تنهادخترش بوده
    که اونو ازدست داده بود..
    دلهایی هست که دردمیکشد،امادم نمیزند..
    همیشه سکوت شخص ،دلیل برعدم قدرت اوبرجواب دادنش نیست..
    خیلی ها هستند که سکوت رااختیار میکنند،
    تاکسی راجریحه دار نکنند..
    خیلی هاهستند سکوت رااختیارمیکنند..،
    چون درد دارند وحرف زدنشان دردشان را بیشترمیکند
    خیلی هاهستندمی دانندکه حرف زدن دربعضی مواقع فایده ای ندارد
    خیلی ها هم هنگام عصبانیت سکوت رااختیارمیکنندتاکسی راازدست ندهند
    پس سپاس کسانی راکه
    قبل ازعرض پوزش ،مارا معذور میدانند
    وسپاس کسانی راکه
    حال مارادرک میکنند،قبل ازاینکه ماآن راشرح دهیم
    وسپاس کسانی راکه
    باهمه عیبهایمان ما را دوست ميدارند
    " تقدیم به همه مادران دنیا "
    در عالم کودکی به مادرم قول دادم که تا همیشه هیچ کس را بیشتر از او دوست نداشته باشم ، مادرم مرا بوسید و گفت : نمی توانی عزیزم !
    گفتم می توانم، من تو را از پدرم و خواهر و برادرم بیشتر دوست دارم.
    مادر گفت یکی می آید که نمی توانی مرا بیشتر از او دوست داشته باشی..
    نوجوان که شدم دوستی عزیز داشتم ،ولی خوب که فکر می کردم مادرم را بیشتر دوست داشتم.
    معلمی داشتم که شیفته اش بودم ولی نه به اندازه مادرم..
    بزرگتر که شدم عاشق شدم ، خیال کردم نمی توانم به قول کودکی ام عمل کنم ولی وقتی پیش خودم گفتم کدامیک را بیشتر دوست داری باز در ته دلم این مادر بود که انتخاب شد...
    سالها گذشت و یکی آمد... یکی که تمام جان من بود...
    همانروز مادرم با شادمانی خندید و گفت دیدی نتوانستی...
    من هرچه فکر کردم او را از مادرم و از تمام دنیا یشتر می خواستم.او با آمدنش سلطان قلب من شده بود.
    من نمی خواستم و نمی توانستم به قول دوران کودکیم عمل کنم...
    آخر من خودم مادر شده بودم...
    روزی روزگاری که Windows فقط به معنی یه دریچه تو دیوار بود و application روی کاغذ نوشته میشد ، keyboard نوعی پیانو بود و mouse فقط یک حیوان . . سالها پیش به هنگامی که File وسیله مهمی در ادارات بود و Hard drive یک سفر راحت جاده ای. وقتی که cut با چاقو انجام میشد و paste توسط چسب. زمانه ای که web خانه عنکبوت بود virus فقط سرماخوردگی. موقعی که apple و blackberry فقط میوه به حساب میومدن...
    ... اون زمان ما وقت بسیار زیادی برای بودن با دوستان وخانواده داشتیم ..
    يادش به خير
    لبت را آرام کن..
    یک وقتهایی
    بنشین و خلوت کن با تمام سکوت هایت...
    نگاه کن به اطرافت..
    به خوشبختى هایت...
    به کسانی که میدانی دوستت دارند...
    به وجودت هایی که برایت اهمیت دارند...
    و به خدایی که تنهایت نخواهد گذاشت...
    گاهی یک جای دنج انتخاب کن...
    گاهی یک جای شلوغ...
    آرامش را در هر دو پیدا کن...
    هم درکنار شلوغی آدم ها...
    هم درکنار پنجره ای چوبی و تنها...
    دلمشغولی ها را گاهی ساده تر حس کن...
    باران را بی چتر بشناس...
    خوشحالی را فریاد بزن...
    سلام قرائت دور جدید حدیث کساء #1667
    دعا برای مردم یمن فراموش نشود :gol:
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا