ای دل بیا که نوبت هستی گذشته است
وقت نشاط و باده پرستی گذشته است
از آب زندگی چه حکایت کند کسی؟
با دلشکسته ای که ز هستی گذشته است
خواهی بلند ساز مرا خواه پست کن
کار من از بلندی و پستی گذشته است
دارم چنان خیال که بشکسته ای دلم
ورهم شکست چون تو شکستی گذشته است
بنشین دمی و باقی عمرم عدم شمار
کاین یک دو لحظه تا تو نشستی گذشته است
هم در شرابخانه "فغانی" خراب به
کارش چو از خرابی و مستی گذشته است
بابافغانی شیرازی
وقت نشاط و باده پرستی گذشته است
از آب زندگی چه حکایت کند کسی؟
با دلشکسته ای که ز هستی گذشته است
خواهی بلند ساز مرا خواه پست کن
کار من از بلندی و پستی گذشته است
دارم چنان خیال که بشکسته ای دلم
ورهم شکست چون تو شکستی گذشته است
بنشین دمی و باقی عمرم عدم شمار
کاین یک دو لحظه تا تو نشستی گذشته است
هم در شرابخانه "فغانی" خراب به
کارش چو از خرابی و مستی گذشته است
بابافغانی شیرازی