بهار00
پسندها
2,958

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • عجبــــ وفـــایـــی دآرد این دلتنگــــی…!
    تنهـــــاش که میـــذآریـــی میــری تو جمـــع و کلّی میگـــی و میخنــــدی…
    بعد کـــه از همه جـــدآ شدی از کـُنـــج تآریکـــی میآد بیرون
    می ایستـــه بغـــل دستــتــــ …
    دســتـــ گرمشـــو میذاره رو شونتــــ
    بر میگـــرده در گوشــتـــ میگـــه:
    خـــوبــی رفیـــق؟؟!!
    بـــآزم خودمـــم و خـــودتــــ …
    اون سوالم تا فردا میرسی ،واسه 20 بخون نه کمتر قل جون;)که اگه 20 نشدی یه نمره خوب بگیری:)
    جالب بود واقعا...
    :gol::gol::gol:
    به این فک کن تو فردا تموم میکنی و قلت:w05:.......همین بهت انگیزه بده:)
    فعلا بهارجان ان شالله موفق باشی.
    پسر بچه ای فیلمی در باره امپراطور چین میدید..
    فیلم که تمام شد رو کرد به مادرش و گفت: مامان منم وقتی بزرگ شدم مثل این امپراطور هفت تا زن میگیرم..... یکی آشپزی کنه..... یکی لباسامو بشوره..... یکی خونه رو تمیز کنه..... یکی برام آواز بخونه..... یکی منو ببره حمام..... یکی شبا برام قصه بگه..... یکی هم مشت و مالم بده..
    مادر پرسید: خوب یکی دیگه نمیخوای که بغلت بخوابه؟
    پسر گفت: نه. من تورو دوست دارم. تو بغلم بخواب.
    چشمان مادر پر از اشک شد. پسرش را بغل کرد و بوسید و از پسرش پرسید: خوب اونوقت زنات کجا بخوابن؟ . . . . . پسر گفت: برن پیش بابا بخوابن..
    اینبار چشمان پدر پر از اشک شد و پسرش را در آغوش گرفت و گفت: راضیم ازت بابایی.. =))
    فردا میشه!!؟خوندی دختر؟سوالو جاب دادن واست؟............................وای باور کن یه لحظه استرس گرفتم:cool:
    پسرا اینوری میشن واقعا خخخخ:w15:
    مرسی یخچاله هم باحال بود;)
    دختره 7سالشه پست گزاشته بود لعنت به آن کسی که من به خاطر کم رنگیه رژ لبم ازش باختمو عشقمو دزدید

    .
    .
    .

    تا جایی که من یادم میاد همسن این بودم کلی صبر میکردم بابام
    بخاریو بزاره بعد من اینور اونورو نگاه میکردم کسی نبود تف میکردم
    روش میگفت چییییییییییسسسسس
    تازه بعدش،کلی هم،کتک میخوردم ولی ارزششو داشت خخخ
    ﭘﺸﻪ ﻫﻢ ﭘﺸﻪ ﻫﺎﯼ ﻗﺪﯾﻢ !!!
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    ﺣﺪﺍﻗﻞ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎﯼ ﺁﺩﻣﻮ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﻥ ؛
    ﭘﺸﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﻣﺮﻭﺯﯼ
    ﻟﺐ ﻭ ﺻﻮﺭﺕ ﻭ ﮔﺮﺩﻥ ﻣﯿﺨﻮﺭﻥ !
    .
    .
    ﺍﺯ ﭘﺸﻪ ﻫﺎﯼ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﻣﯿﺘﺮﺳﻢ !!
    ﻣﺎ ﻫﻢ ﺧﻮﺍﺑﻤﻮﻥ ﺳﻨﮕﯿﻦ ..!
    ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺗﻮﮐﻞ ﺑﻪ ﺧﻮﺩت ..:D
    باشه چیزی فهمیدم ازت دریغ نمیکنم:biggrin:قلی دیگه چیکارت کنم:D
    آفرین بر تو یه قدم جلوتری از من خخخ
    مهم تلاشه به درد میخوره یا نه که مهم نیست:D..........راستش این ترم دیگه معدلم واسم خیلی مهم نیست به اشباع رسیدم:w47:
    جدیدا میبینم بین خواب درس میخونی:D
    آره منم وضع خوبی ندارم(میگم که درگیرم چه تایمی بیشترین بازده رو دارم)ان شالله بعد امتحانات کشفش میکنم:D
    منکه دیدم یه تایم بودن!............هرچند مهم نیته:)
    :D
    چرا مگه دیشب نخوابیدی؟من تا صبح بیدار بودم کلا با خودم درگیرم تا سحر بهتره یا روز:D الان دیگه کشش خوندن ندارم
    الان که گفتم دقت نمودی شما هم:smile:............به ما واقعا میگن دو قل:D
    سلام و درود بر قل نامرئی:)
    خسته نباشید از بس درس میخونید قلم:smile:
    خدا قوت:redface:
    راستی دقت کردی چه هماهنگ توی تاپیک خلوتی با خدا متن گذاشتیم;)
    باشه بهارجان ........ان شالله موفق میشی و آخری رو هم یه نمره قابل قبول و خوب میگیری
    شبت بخیر قلم(شبت ستاره باروووووون:D)
    خوش به حالت واسه من این آخری دو تاش سخته:whistle:
    آه:w05: من که هنوز هستم خسته شدم، این ترم آخری معدلمو خراب میکنم معدل کلم ریزش اساسی خواهد داشت:cry:
    سوالت رو حل نکردن؟
    شکر نفسی میاد و میره.....
    آره منم امروز اصلا حال نداشتم...:(کاری انجام ندادم
    آره من پروژمم هست که پیش نمیره:razz:
    سلام...
    خوبی؟
    خوبه باز تو الکی مثلا اینکارو میکنی;)
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا