پشت کاجستان ، برف
برف ، یک دسته کلاغ
جاده یعنی غربت
باد ، آواز ، مسافر و کمی میل به خواب
شاخ پیچک ، و رسیدن ، و حیاط
من ، و دلتنگ ، و این شیشه خیس
مینویسم و دو دیوار و چندین گنجشک
یک نفر دلتنگ است
یک نفر می بافد
یک نفر می شمرد
یک نفر میخواند
زندگی یعنی : یک سار پرید !
از چه دلتنگ شدی ؟
دلخوشی ها کم نیست ؛
مثلا این خورشید ،
کودک پس فردا،
کفتر آن هفته
یک نفر دیشب مرد
و هنوز ، نان گندم خوب است !
آب میریزد پایین ، اسب ها مینوشند ..
قطره ها در جریان
برف بر دوش سکوت
و زمان روی ستون فقرات گل یاس ..
سهراب