.:ارمیا:.
پسندها
3,649

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سفره ات را جمع کن ای عشق! مهمانی بس است


    قشنگ سیستم "رفتن وسط سفره و برگردوندن ظرفای غذا" است!

    یا برگردوندن میز....وای خدا چقد دلم می خاد ی بار میز برگردونم!
    بسم الله الرحمان الرحیم

    fight club را دیدم.
    خوب بود.ولی حیف که ساب تایتل نداشت.

    سید مهشید یزدانی، 18/4/1392
    بابا رئاله دگ. لااقل تو خوابای تو آدمایی ک می شناسی هستن، و با شکل و شمایل آدمی هم هستن!تو خوابای من عین نقاشیای پیکاسو یارو یا دهن نداره!یا چش نداره!یا هوایی می ره میاد!آدما هم موقع حرف زدن دهنشونو وا نمی کنن، امواج تفکر می فرستن توام دریافت می کنی! اینجور خوابای پیشرفته ای داریم ما!:cool:
    رازِ این داغ نه در سجده ی طولانیِ ماست/ بوسه ی اوست که چون مهر به پیشانی ماست ​

    شادمانیم که در سنگدلی چون دیوار/ باز هم پنجره ای در دلِ سیمانی ماست

    موج با تجربه ی صخره به دریا برگشت/ کم ترین فایده ی عشق پشیمانیِ ماست

    خانه ای بر سر خود ریخته ایم، امّا عشق/ همچنان منتظرِ لحظه ی ویرانیِ ماست
    ملائک با نگاهِ یأس بر ما سجده می کردند/ ملائک راست می گفتند، امّا ساختی ما را !!
    .
    .
    .
    به جای شکر گاهی صخره ها در گریه می گویند/ چرا سیلی خورِ امواجِ دریا ساختی مارا ؟!
    بر سرِ خوان تو تنها کفر نعمت می کنیم/ سفره ات را جمع کن ای عشق! مهمانی بس است
    سوختم در حسرت یک "یا رب"ت!
    .
    .
    .
    نسوز خدا! ما هستیم... لیلاییم تو کار نیست. آقا هاتفم نمیخواد بفرستی... همینجوری چاکرتیم. یا رَب... یا رَب!
    گفتم عاقل می شوی، امّا نشد!
    .
    .
    .
    یعنی اگه خدا اینجوری با بنده ش حرف میزد...
    باز خوبه خدای مجنون 4 کلمه با بنده خدا حرف زده، هاتف ماتف نفرستاده، بپیچونتش! :|
    البته اون لیلایی که این مجنونِ خلِ بی وضویِ بی پولِ هیچی ندارِ از مخ تعطیلِ نماز بشکن، میاد عاشقش میشه، خودش خودشو میکشه... نیازی نیست خدا وارد عمل بشه!
    این بود جواب اعتماد اونا به روحانی!؟:cool:
    _________
    کاملشم آوردین... ممنون!:gol:

    "صد چو لیلا کشته در راهت کنم!!!!!!!"


    آقا یعنی چی!؟ مجنون نمازشو می شکنه، خدا لیلاها رو می کشه! والا...
    یک شبی مجنون نمازش را شکست
    بی وضو در کوچه لیلا نشست

    عشق آن شب مست مستش کرده بود
    فارغ از جام الستش کرده بود

    سجده ای زد بر لب درگاه او
    پر ز لیلا شد دل پر آه او

    گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
    بر صلیب عشق دارم کرده ای

    جام لیلا را به دستم داده ای
    وندر این بازی شکستم داده ای

    نشتر عشقش به جانم می زنی
    دردم از لیلاست آنم می زنی

    خسته ام زین عشق، دل خونم مکن
    من که مجنونم تو مجنونم مکن

    مرد این بازیچه دیگر نیستم
    این تو و لیلای تو … من نیستم

    گفت: ای دیوانه لیلایت منم
    در رگ پیدا و پنهانت منم

    سال ها با جور لیلا ساختی
    من کنارت بودم و نشناختی

    عشق لیلا در دلت انداختم
    صد قمار عشق یک جا باختم

    کردمت آوارهء صحرا نشد
    گفتم عاقل می شوی اما نشد

    سوختم در حسرت یک یا ربت
    غیر لیلا بر نیامد از لبت

    روز و شب او را صدا کردی ولی
    دیدم امشب با منی گفتم بلی
    مطمئن بودم به من سر میزنی
    در حریم خانه ام در میزنی

    حال این لیلا که خوارت کرده بود
    درس عشقش بیقرارت کرده بود

    مرد راهش باش تا شاهت کنم
    صد چو لیلا کشته در راهت کنم.


    نامردا بستنش!
    از همون اول هم معلوم بود این روحانی کار ازش نمیاد....:)
    خیلی شعر قشنگیه. ممنون.:gol::gol::gol::gol:
    البته فکر کنم از این طولانی تر باشه. دفعه بعد با کاملش بیاین سر کلاس! کاملشو نیارین، راتون نمی دم!:D
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا