.:ارمیا:.
پسندها
3,649

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • من برگشتم..............................داشتم از بی نتی می مردم.از روزه گرفتنم سخت تر بود.راست می گم!
    سلام خانم ارمیا

    دلم واقعا برای شما و سایر دوستانم تنگ شده بود ،

    به ستوه آمده و طاقتم طاق شد...

    اومدم برای عرض ادب

    اگر نت در دسترسم باشد مثل الان در خدمت خواهم بود ...

    به این بنده خدا هم بگید از کول پرستویی بیاید پایین :)
    تف که هیچی....
    بگذریم!
    حالا باید دید جواب علما چیه!
    یعنی من موندم علما 1400 ساله این حدیث رو ندیدن:razz:
    این حقی که از ما ضایع شده را کی میده؟
    می دونی چقدر می تونستم آب بخورم و نخوردم:w04:
    فک کنم اگه میومدی با امیر حسین میشدی یه تیم :|
    آره اولا و آخراش اسپمه :دی
    این شعری که tracer گذاشته رو میگی ؟
    چشم میخونیم ولی الان دارم از حال میرم !
    من میرم لالا
    تا بعد از ظهر بای ...
    :)
    باز مملکت افتاد دست این اصلاح طلبا!
    دین را هم دارن می برن رو هوا!
    آخه بگو اشیخ این چ حکمیه دادی!:دی
    ما بی خبرانیم! در این وادی هستی!
    مقصود همین جاست بیایید بیایید:دی
    مدیونید بیاید پروفِ من، این شعر پایینی رو با ریتم نخونید و برید!!! :D

    شعر قاسم صرافان رو ها! اشتباه نخونید یه وخ!
    تاپیک: گفتگوی معماری شماره 11 : معماری اسیر فرم های غالب ؟!! ( بررسی نمونه موردی طرح بازسازی مسجدالحرام )
    لب ما و قصّه‌ی زلف تو، چه توهّمی! چه حکایتی
    تووسرزدن به خیال ما، چه ترحّمی! چه سخاوتی
    به نماز صبح وشبت سلام! وبه نوردرنَسَبت سلام
    وبه خال کنج لبت سلام! که نشسته با چه ملاحتی
    وسط «الست بربّکم» ، شده‌ایم در نظر تو گم
    دل ما پیاله ، لب تو خم ، زده‌ایم جام ولایتی
    به جمال ، وارث کوثری ، به خدا حسین مکررّی
    به روایتی خود حیدری ، چه شباهتی ! چه اصالتی
    « بلغ العُلی به کمالِ» تو «کشف الدُجی به جمال» تو
    به تو و قشنگی خال تو، صلوات هر دم و ساعتی
    شده پردوچشم تودرازل ، یکی ازشراب و یکی عسل
    نظرت چه کرده دراین غزل ، که چنین گرفته حلاوتی
    تو که آینه تو که آیتی ، تو که آبروی عبادتی
    تو که با دل همه راحتی ، تو قیام کن که قیامتی
    زد اگر کسی در خانه‌ات ، دل ماست کرده بهانه‌ات
    که به جستجوی نشانه‌ات ، ز سحر شنیده بشارتی
    غزلم اگر تو بسازی ام ، و نی‌ام اگر بنوازی ام
    به نسیم یاد توراضی ام ، نه گلایه‌ای نه شکایتی
    نه، مرا نبین ، رصدم نکن ، ونظربه خوب وبدم نکن
    ز درت بیا و ردم نکن تو که از تبار کرامتی
    قاسم صرّافان
    مردان خدا پرده پندار دریدند
    یعنی همه جا غیر خدا هیچ ندیدند

    هر دست كه دادند از آن دست گرفتند
    هر نكته كه گفتند همان نكته شنیدند

    یك طایفه را بهر مكافات سرشتند
    یك سلسله را بهر ملاقات گزیدند


    یك فرقه به عشرت در كاشانه گشادند
    یك زمره به حسرت سرانگشت گزیدند

    جمعی به در پیر خرابات خرابند
    قومی به بر شیخ مناجات مریدند

    یك جمع نكوشیده رسیدند به مقصد
    یك قوم دویدند و به مقصد نرسیدند


    فریاد كه در رهگذر آدم خاكی
    بس دانه فشاندند و بسی دام تنیدند


    همت طلب از باطن پیران سحرخیز
    زیرا كه یكی را ز دو عالم طلبیدند


    زنهار مزن دست به دامان گروهی
    كز حق ببریدند و به باطل گرویدند


    چون خلق درآیند به بازار حقیقت
    ترسم نفروشند متاعی كه خریدند

    كوتاه نظر غافل از آن سرو بلند است
    كاین جامه به اندازه هر كس نبریدند


    مرغان نظر باز سبك سیر «فروغی»
    از دامگه خاك بر افلاك پریدند
    ز دلم آمده در پیچ و تاب
    انقلب ینقلب انقلاب
    همچو گیاه لب آب روان
    اضطرب یضطرب اضطراب
    آتش عشق است که در اصل و فرع
    التهب یلتهب التهاب
    نور خداییست که در شرق و غرب
    انشعب ینشعب انشعاب
    آب حیاتست که در جزء و کل
    انسحب ینسحب انسحاب
    شک که دل موهبت عشق را
    اتهب یتهب اتهاب
    از سر شوق است که اشک بصر
    انحلب ینحلب انحلاب
    صنع نگارم بنگر بى حجاب
    رحتجب یحتجب احتجاب
    سر قدر از دل بى قدر دون
    اغترب یغترب اغتراب
    آمُلیا موعد پیک اجل
    اقترب یقترب اقتراب
    :)
    عاقلان نقطه ی پرگار وجودند ولی/ عشق داند که در این دایره سرگردانند
    .
    .
    .
    لافِ عشق و گله از یار [؟!] زهی لاف و دروغ/ عشق بازانِ چنین مستحقِ هجرانند

    حافظ
    به عالم نبودم که نامِ تو بود!
    که از تو گرفتم نشانِ وجود!

    تو ای شورِ شیرین، تو را که نوشت
    تو ای عِـــــــــــــــــــــــــــــــــــــشقِ دیرین! تو را که سرود؟


    ....
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا