.:ارمیا:.
پسندها
3,649

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • اره باو :(((( دوستتاي منو مي بيني!
    تازه ب فاطمه هم نكفتم،اون ك اصن باور نمي كنه!شدم مث جوبان دروغكو!
    همه جيه نيلو خودي يه باو
    بعدم كذاشتم قطعي شد بعد كفتم دك،از روز اول توافق همي بود خود عباسم تازه ب رفقاش كفته غير مهدي ك خودش اشنامون كرد
    کارمون به جایی رسیده که باید از پروژه درخواست کنیم مارو _ جنازه ی ما رو _ به استاد تحویل بده!!:)
    من از دیرباز ب گشادی معروف بودم حتی در خوابِ تو:دی

    من و تو میساختیم عزیزم فک کن ک کسی ب اون بدبخت رای می داد!

    بعله خوب بود و ما با افتخار کشیدیم بیرون:)

    این موزیکی ک داری با ساکسیفون اجرا می کنی مال کیه فرزند؟:دی

    طهورم نبود نبود، الان شیشه ام بدی ب شرطی ک سر کوفتیم خوب شه می کشم!
    اروم باش.
    رفتن به کرج هم مثل همه ی اتفاقای دیگه ی دنیا....شروع و پایان داره. شد و نشد داره. تلخ و شیرین داره، با هم.
    تو که نمی دونی قراره اون جا چ اتفاقی بیافته. شاید یه اتفاقی بیافته که تا آخر عمر بگی خدا رو شکر که رفتیم کرج، خدا رو شکر!
    خدا که برای ادم بد نمی خاد! من ایمان دارم وقتی بری این نارضایتی یه، این گله و شکایته از بین می ره.
    بعدم خدا رو شکر که اولا قراره بری جایی نزدیک تهران، فکر کن یه شرایطی پیش می اومد که مجبور می شدید برید ی جای خیلی خیلی دور از تهران!
    دوما خدا رو شکر که ارتباطات انقدر قوی هست که بتونی همش از حال اونایی که دلت براشون تنگ می شه خبر بگیری.
    به داییت اینا هم فکر نکن. هزار تا راه هست برای فرار از دستشون.

    اصلا خدا رو چه دیدی...شاید من بتونم تا دو سال دیگه یه آپارتمان برای خودم دست و پا کنم!اونوقت همش میای پیش من می مونی.

    خلاصه که......صبر، صبر!
    اپیزود دو!
    من: شیک و پیک، ریش تراشیده(!)، شاد و خندان
    تو: در حال نماز!
    من: الاغ....خاک تو سرت! نمازتو بشکن برو مست کن بشین تار بزن!اینجا تازگیا محسن (نامجو!) رو آوردن، یه راس رفته بهشت! میگن همش ب خاطر اون لحظه های مستیش بوده ک باعث شده آهنگای خوب بخونه و امت مسلمین رو هدایت! منم دارم میرم ولکام پارتی اش....لئو(تولستوی) و سید مرتضی هم تو ماشینن، سلام رسوندن!
    ادامه اپیزود یک!
    میگی: چی شده؟
    من: هیجی باو، با جلال رفته بودیم پیش میرزاده عشقی، بعد هی زد هی خوند، هی زد ه خوند!این حوری موریاشم هی شراب طهور میاوردن...(من با گذر موقت رفته بودم بهشت!)هیچی دیگه، مام هی خوردیم، هی خوردیم...(دیگه آخراش جلال گیلاسو از دستم می کشید) یهو عشقی رفت تو دستگاه شور، منم ک مست، پاشدم جامه دران شروع کردم رقصیدن، از این ور بهشت تا اونور!
    هیچ دگ ما رو با تیپا انداختن بیرون، عشقی رم جریمه کردن ک این دیوانه ها رو نیاره تو بهشت، محیط خراب میشه!
    از اون روز جلال متواری شده منم رو پله های بهشت نشستم ای اساربان می خونم، جهنمم رام نمیدن!
    همه اینه ب درک، سهمیه چای ام رو قط کردن، هر چی کار خیر کرده بودم تموم شده، میشه یه خورده حسابمو شارژ کنی؟
    اقا میگم فک کن امروز بمب گذاری میشد، بعد من شهید میشدم تو می موندی
    بعد عین "مصطفی" زرت و زرت می اومدم پیشت، خزعبل می بافتم!
    البته مصطفی طفلی حرفای خوب میزد...ولی من الان تو چند تا اپیزود طرح خودم رو برای به شهودِ تو رسیدن!:دی اعلام می کنم!
    ندا اون دوستمون نه اسمش تو لیست بازدید منه نه تو...نگرانشم:cry:

    :دی
    بنده خدا اسگل ما بودا از سالیان گذشته!
    برو تو فرندات ببین کیه مث این پسوردا اسمش از حروف و اعداد تشکیل شده!
    میگم من آخرش کلِ بچه های این باشگا رو اد می کنم سرِ این ک ببینم تو بهشون چی گفتی!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا