رفتم اما دل من مانده برِ دوست هنوز
 می برم جسمی و، جان در گرو اوست هنوز
 هر چه او خواست، همان خواست دلم بی کم و کاست
 گرچه راضی نشد از من دل آن دوست هنوز
 گر چه با دوری ی ِ او زندگیم نیست، ولی
 یاد او می دمدم جان به رگ و پوست هنوز
 جان ِ حسرت زده زان خاطره خوشبوست هنوز.
رشته ی مهر و وفا شُکر که از دست نرفت
 بر سر شانه ی من تاری از آن موست هنوز
 بکشد یا بکشد، هر چه کند دَم نزنم
 مرحبا عشق که بازوش به نیروست هنوز
 هم مگر دوست عنایت کند و تربیتی
 طبع من لاله ی صحرایی ی ِ خودروست هنوز
 با همه زخم که مریم به دل از او دارد
 می کشد فریاد که آرامِ دلم اوست هنوز..