مشاعرۀ سنّتی

MFN

عضو جدید
در سنگ تب جامه دریدن هم هست/در کوه پر وبال پریدن هم هست/ رازیست میان جاده و مرد سفر/در هر نرسیدنی رسیدن هم هست
 

russell

مدیر بازنشسته

این نقطه ی سیاه که آمد از نور
عکسی است در حدیقه ی بینش ز خال تو
 

باران بهاری

عضو جدید
کاربر ممتاز
می دو ساله و محبوب چارده ساله
همین بس است مرا صحبت صغیر و کبیر

(جالب توجه اینه که کبیر،می دو ساله ست و صغیر،محبوب چارده ساله)
 

neda_eng

عضو جدید
کاربر ممتاز
مر گ هم زیباست مانند قوی زیبا
تنها
در رود خانه ی بی کسی
تنها اما عاشق
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
می دو ساله و محبوب چارده ساله
همین بس است مرا صحبت صغیر و کبیر

(جالب توجه اینه که کبیر،می دو ساله ست و صغیر،محبوب چارده ساله)
روشن از پرتورویت نظری نیست که نیست
منت خاک درت بر بصری نیست که نیست
 

russell

مدیر بازنشسته
تنور لاله چنان برفروخت باد بهار
که غنچه غرق عرق گشت و گل به جوش آمد
 

MFN

عضو جدید
در سنگ تب جامه دریدن هم هست/در کوه پر وبال پریدن هم هست/ رازیست میان جاده و مرد سفر/در هر نرسیدنی رسیدن هم هست
 

russell

مدیر بازنشسته
تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول

آخر بسوخت جانم در کسب این فضائل
 

russell

مدیر بازنشسته
ياد باد آن که نهانت نظري با ما بود
رقم مهر تو بر چهره ما پيدا بود
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
در نظر بازی ما بی خبران حیرانند
من چنینم که نمودم رگر ایشان دانند
 

Next

عضو جدید
سر هر منبری سر ی فتاده
نگاه هر سری سو یی نشانه
به دنبال زمان راهم همین بود
که ناگه بر سر سرها رسیدم
در انجا باز هم راهم همین شد
که ناگه به پای منبری
سر من نیز فتادن
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
نیستی تو
در پس پردهی ابهام
کدامین غزل جامانده ای
تک بیت غزل زندگیم
مرجان لبت ببرده مرجان مرا
یاقوت بنامم لب لعلت یاقوت
قربان وفاتم به وفاتم گذری کن
تابوت دمی بشنوم از رخنه تابوت
 

russell

مدیر بازنشسته
تا تو نگاه مي كني كار من آه كردن است
جان به فداي چشم تو اين چه نگاه كردن است
 

Next

عضو جدید
ترس از این دارم که گاهی به خواهم خدا شوم...
انروز که به نگاهی از نگاهت دچار شوم...
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
مي فرومانده به جام
سربه سجاده نهادن تا كي؟
او در اينجاست نهان
ميدرخشد در مي

گر بهم آويزيم
مادو سرگشته تنها چون موج
به پناهي كه تو ميجويي خواهيم رسيد
اندر آن لحظه جادوئي موج
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
جان و جهان! دوش کجا بوده‌اي؟
ني غلطم در دل ما بوده‌اي

آه که من دوش چه‌سان بوده‌ام؟!
آه که تو دوش که‌را بوده‌اي؟!

رشک برم کاش قبا بودمي
چون که در آغوش قبا بوده‌اي!

زَهره ندارم که بگويم تو را:
"بي من بي‌چاره کجا بوده‌اي؟"
:gol:
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
می خندی و تمام لبت قند می شود
گویی که عشق صاحب فرزند می شود
دلا نزد کسي بنشين که او از دل خبر دارد
به زير آن درختي رو که او گل‌هاي تر دارد

در اين بازار عطاران مرو هرسو چو بي‌کاران
به دکان کسي بنشين که در دکان شکر دارد

ترازو گر نداري پس تو را، زو ره زند هرکس
يکي قلبي بيارايد، تو پنداري که زر دارد!

تو را بر در نشاند او به طراري که مي‌آيم
تو منشين منتظر بر در، که آن خانه دو در دارد!

نه هر کلکي شکر دارد، نه هر زيري زبر دارد
نه هرچشمي نظر دارد، نه هر بحري گهر دارد
:gol:
 

cute

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوستی با هر که کردم خصم مادرزاد شد
آشیان هر جا که ساختم لانه ی صیاد شد
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا