مشاعرۀ سنّتی

[shanli]

ای دل ار چند در سفر خطر است/کس سفر بی خطر کجا یابد
آنچه اندر سفر به دست آید/مرد آن در حضر کجا یابد

 

[الهه_م]

در کجاهستی نهان ای مرغ
زیر تور سبزه های تر
یا درون شاخ های شوق ؟
می پری از روی چشم سبز یک مرداب
یا که می شویی کنار چشمه ادرک بال و پر ؟

 

[کافر خداپرست]

در کجاهستی نهان ای مرغ
زیر تور سبزه های تر
یا درون شاخ های شوق ؟
می پری از روی چشم سبز یک مرداب
یا که می شویی کنار چشمه ادرک بال و پر ؟

اين شعر زيبا مرا ياد صداي خواجه نوري مي‌اندازد، سپاس!
روزها بايد که تا گردون گردان يک شبي
عاشق را وصل بخشد يا غريبي را وطن

 

[باران بهاری]

روا بود که چنین بی حساب دل ببری؟
مکن که مظلمه ی خلق را جزایی هست

 

[atish_baran]

روی در روی سیاهی

ایستاده راست ، یکه و تنها ،تمام شب

در کلامش ، نور

بر زبان ، اتش
​

بر لبش فریاد : شمع

 

[کافر خداپرست]

عاشقي را شرط تنها ناله و فرياد نيست
تا کسي از جان شيرين نگذرد فرهاد نيست!

(نمي‌دونم چرا باز کليد تشکرم غيرفعال شده،‌آخه شعر بعضي‌هاتان خيلي زيباست. مي‌روم برمي‌گردم شايد درست شه)

 

[الهه_م]

عاشقی یعنی تحمل نه شکایت نه گله
اگه حتی بینمون باشه یه دنیا فاصله

 

[hamid_61]

همچو گل می سوزم از سودای دل

آتشی در سینه دارم، جای دل

 

[*parvaneh*]

حافظ

حافظ

هان مشو نومید چون واقف نه ای زاسرار غیب
باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی بر کند
چون ترا نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور

 

[الهه_م]

رود تابان بود و او موج صدا
خیره شد چشمان ما در رود وهم
پرده روشن بود او تاریک خواند
طرح ها دردست دارد دود وهم

 

[atish_baran]

مدعی خواست که اید به تماشاگه راز
​

دست غیب امد و بر سینه نا محرم زد

 

[Setayesh]

دلا تا كي در اين زندان فريب اين و آن بيني
يكي زين چاه ظلماني برون شو تا جهان بيني

 

[zarnaz_a]

یارب از ابر هدایت برسان بارانی
پیشتر زانکه چو گردی ز میان بر خیزم

 

[cute]

من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید

 

[Setayesh]

دلا تا تو زمن دوری نه در خوابم نه بیدارم
نشان بیدلی پیداست از گفتار و کردارم

 

[zarnaz_a]

مگرم چشم سیاه تو بیاموزد کار
ورنه مستوری و مستی همه کس نتوانند

 

[Setayesh]

دل من گرفته زين جا، هوس سفر نداري زغبار اين بيابان؟
همه آرزويم، امّا چه كنم كه بسته پايم...

 

[zarnaz_a]

من دیوانه چو زلف تو رها میکردم
هیچ لایقترم از حلقه ی زنجیر نبود..
........................................

 

[anathema]

در حق من ، لبت اين لطف که می فرمايد
سخت خوب است وليکن قدری بهتر از اين

 

[sara60]

نمی دانم کجا می بری مرا
همراهت می آيم
تا آخر راه
و هيچ نمی پرسم از تو ، هرگز
عاشفم باشی می ميرم يا عاشقم نباشی ؟

 

[anathema]

يک روز به شيدايی در زلف تو آويزم
زان دو لب شيرينت صد شور برانگيزم

 

[sara60]

می ترسم گمت کرده باشم در خيابان
به پشت سر وا می گردم
و از تنهايی خودم وحشت می کنم
بی تو زندگی کنم ، يا بميرم ؟

 

[anathema]

مراد دل ز تماشای باغ عالم چيست ؟
به دست مردم چشم از رخ تو گل چيدن

 

[sara60]

نمی دانم تا کجا دوستم داری ؟
هر جا که باشد ، باشد
هر جا تمام شد
اسمش را می گذارم ، آخر خط من ، باشد ؟

 

[zarnaz_a]

دل از من برد و روی از من نهان کرد
خدا را با که این بازی توان کرد

 

[anathema]

در شهر به رسوايی ، دشمن به دفم برزد
تا بر دف عشق آمد تير نظر تيزم

 

[sara60]

من ، بی تو ، يعنی چه ؟
غمگين که باشی ، فرو می ريزم مثل اشک
نه مثل ديوار شهر
که هر کس چيزی روی آن به يادگار نوشته باشد

 

[zarnaz_a]

در ره عشق که از سیل بلا نیست گذار
کرده ام خاطر خود را به تمنای تو خوش

 

[anathema]

شبی می گفت چشم کس نديده ست
ز مرواريد گوشم در جهان به

 

[zarnaz_a]

هرکس به طریقی دل ما میشکند
بیگانه جدا دوست جدا میشکند
بشکست دل و کس صدایش نشنید
اری دل ما بیصدا میشکند