پادشاهی در زمستان به یکی از نگهبانان گفت سردت نیست؟
گفت=عادت دارم
گفت=میگویم برایت لباس گرم بیاورند و فراموش کرد.
صبح جنازه نگهبان را دید که روی دیوار نوشته بود=
به سرما عادت داشتم اما وعده لباس گرمت مرا ویران کرد
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
جمله های زیبا | ادبیات | 4591 |