معماری وبافت شهری دزفول
قدمت و شكلگيري :
« جلگه خوزستان سرزمين صاف و بيعارضه و مستطيل شكلي است كه عرض آن از km 110 در شمال تا km 200 در جنوب تفاوت ميكند. بلندترين نقاط آن جلگهاي در دزفول كه در km 300 دريا واقع شده است. شهر دزفول در روي تپهاي به ارتفاع 210 متر از رودخانه دز بنا شده است و سردابهاي عميقي دارد كه براي فصل گرماست. شهرستان دزفول آب و هوايي صحرايي نسبتاً خشك با تابستانهاي گرم و زمستانهاي معتدل و ساليانه در اين منطقه بطور متوسط 250 ميليمتر باران ميبارد. شهر دزفول از حمله ويران ساز مغول در امان ماند ولي بعد تحت فرمان ايلخانان درآمد.»
«سيسافي ايرج نگاهي به خوزستان»
از قديميترين مكانهايي كه در دزفول مورد كاوش قرار گرفته منطقهاي است متشكل از چند تپه گلين به نام چغاميش.
«چغاميش پوشيده از كوزه شكستههاي فراواني بود كه پس از اولين مطالعه و بررسي روشن شد كه از عهد پيش از خط باقي ماندهاند. كاوشگرهايي كه از سال 1961 – 1966 ميلادي توسط موسسه شرقي دانشگاه شيكاگو انجام گرفت نشان داد كه چغاميش از دوران پيش از اختراع خط و قدمت آن به حدود سي و چهار قرن پيش از مبلاد ميرسد.با همه قدمتي كه شهر دارد باز هيچ چيز نشان دهنده آغاز كارها نسبت همه چيز گواهي ميدهد كه دستان كاركشتهاي در آنجا به كار مشغول بودهاند و مردم از قرنها و حتي از چندين هزار سال بيشتر در آنجا سكني داشتهاند. فرهنگهاي ابتداي كه از روي سبك خاص كوزهگري و سفالهاي خوش تركيب آن مشخص ميشود جانشين يكديگر شدهاند اين فرهنگها به حدود ششهزار سال پيش از مسيح ميرسد.
خصلت آن دوران را سفالهايي كه سخت صيقل يافته روشن ميسازد. اغلب اين سفالها با موضوعاتي نقاشي شده كه به طرز شگفتانگيزي به نسبت آن زمان پيش رفته بودهاند ، سفالهاي دوران بعدي با نقشهاي هندسي تزيين شده اين پايه مقدماتي است كه بعدها دوره پيش از تاريخ را تشكيل داد و خيلي جلوتر از زماني است كه نقشهاي تصويري پديد آيد. آثار به دست آمده بخصوص سفالها كه به اشيايي كه از بينالنهرين به دست آمده شباهت دارند.
ميتوانيم درباره تلاشهاي ساكنان قديم چغاميش نظر دهيم، مقدار سفالي كه از آنجا به دست آمده ابعاد و شكلهايي مختلف دارند از قوطي كوچك بزك گرفته تا خمهاي بزرگ ثابت كه براي انباركردن آذوقه به كار رفته است همه منعكس كننده اشتغالهاي اهالي و كارهاي مربوط به محلههاي مختلف شهر است . در ميان چيزهاي فراوان و مختلف دوران پيش از خط آنچه از همه پرمعناتر بود و ما را بهتر به چگونگي آن دوران آگاه كرد اثر مهرهاي استوانهاي بر روي گل نرم بود. بر روي قطعات گلها كه با ريسمان بر روي ظرف بسته شده اثر ريسمان مشاهده ميگردد. اين هنرها سرچشمه آگاهيهاي بي اندازه گرانبها درباره زندگي اقتصادي آن دوران است.
از آن گذشته تماشاي آنها معلومات ما را درباره هنر و جنبههاي ديگر تمدن پيش از خط بسي غني ميكند.«سيسافي ايرج نگاهي به خوزستان ص 303»
[h=1]
ويژگيهاي اقليمي [/h]اقليـم :
«نواحي خشك داراي ويژگيهايي ميباشن كه اصولاً بر ضعف بارندگي، شدت تبخير و درجهحرارت شديد هوا ميباشد اين نواحي داراي بارندگي كمتر از 350 ميليمتر و قدرت شديد تبخير بيش از 2000 ميليمتر ميباشد. از طرف ديگر هر دو عامل مذكور تابع دماي شديد بين 30 تا 50 درجه سانتيگراد به همراه وزش باد ميباشد.
بنابراين باد تابع گرم شدن نابرابر زمين و ضعف پوشش گياهي دائمي به دليل خشكي هوا و كمبود آب ميباشد. در برخي از نواحي هوا در حد اشباع از رطوبت است ولي به علت گرما امكان بارش وجود ندارد. تفاوت درجه حرارت در شب و روز زياد است آسمان در اين نواحي بخصوص چنانچه تحت تأثير سيستمهاي پرفشار بوده بيشتر اوقات صاف است و اين صافي آسمان باعث جذب انرژي تابشي بيشتر در طول روز كه موجب افزايش دما ميگردد و بازتاب سريع انرژي در شب كه كاهش سريع دما را به دنبال دارد.
بارندگي علاوه بر آن كه در اين نواحي كم است، معمولاً از نظر زماني بسيار نامنظم است .«برداشت از كتاب «كسمايي، مرتضي – پهنهبندي اقليمي ايران 1372»»
[h=1]
معماري و بافت شهري دزفول [/h]از لحاظ بافت شهري، اكثر خصوصياتي كه در شهرهاي حاشيه كويري وجود دارد در اينجا نيز ديده ميشود مانند فضاهاي محصور و كوچههاي باريك و پيچ در پيچ. در اينجا نيز كوچهها باعث پيوستگي و اتصال فضاهاي شهري ميشوند و با تغييراتي كه در بدنه كوچه يا گذر به وجود ميآيد خبر از اهميت مكاني آن محل ميدهد. در نقاطي كه گذر به بازارچه محله ميرسيد معمولاً روي آن چند طاق قرار دارد و در مركز محله، عرض گذر زياد شده و به صورت ميدا نگاهي براي تجمع اهل محل درآمده است.
در اين گذرها انسان واقعاً مفهوم هماهنگي و گوناگوني در مقياس انساني را حس ميكند در اين گذرها با وجود دارابودن انسجام و هماهنگي و وحدت يكپارچه از لحاظ شكل، رنگ، و نوع مصالح از تنوع كافي ، از نظر نحوه اجرا ، ابعاد و فرم برخوردارند و براي هر عابر پيادهاي بسيار جالب و دلپذير ميباشد، موضوعي كه امروزه متأسفانه در معابر ديده نميشود.
معماری
در دزفول با نوعي معماري برخورد ميكنيم كه بر خلاف معماري شهرهاي ديگر كه بر اساس هندسه منضبط و چند ايوان است. در اينجا آزادي بيشتري به وجود آمده. به عبارت ديگر معمار سازنده با دست باز هر گونه شرايط را ميتواند در نظر بگيرد و در طرح خود جاي دهد بدين صورت كه تغييرات معماري كه متأثر از شرايط زماني است نه تنها به اصل معماري مشكلي وارد نميكند بلكه بر خلاف معماري خانههاي ساير نقاط ايران كه انعطاف كمتري براي تغييرات دارند به پيچيدگي و در نتيجه به غناي آن ميافزايد«برداشت از كتاب ارزشهاي پايدار در معماري ايراني دكتر صارمي»
در معماري شهر دزفول با عناصر زيادي برخورد ميكنيم كه در معماري سنتي ديگر شهرها نيز ديده ميشوند كه به تشريح تك تك آنها ميپردازيم.
1) ورودي خانهها
ورودي خانهها به عنوان نقطه عطف و مكث در كوچهها (كه حالت حركت را ايجاد ميكند) عمل ميكند كه با سكوهاي طرفين درگاه شروع و با طاق نماي بالاي در ورودي ادامه مييابد. اغلب بالاي طاقنما يك جفت پنجره يا طاقنماي كوچكتر ميباشد و پيشامدگي رخبام اين مجموعه را كامل ميكند. «برداشت از كتاب ارزشهاي پايدار در معماري ايران»
«اگر ورودي و متعلقات بالاي آن را به صورت باريكهاي عمودي در نظر بگيريم اين باريكه صورتي كاملاً قرينه دارد و در ورودي نماي كلي ساختمان هر چه از اين باريكه دورتر شويم تقارن بيشتر به هم ميخورد و پنجرهها و طاقنماها و نقشهايي كه در ارتباط با عملكرد داخلي ساختمان هستند خود را نمايان تر ميسازند به عبارت ديگر اهميت ورودي سبب ميشود كه كمال و قرينه بودن نماي طرف كوچه يك خانه حفظ شود اما عنصرهايي كه در جوار ورودي جاي گرفتهاند از تقارن كامل پيروي نكرده و به نحو آزادتري عمل ميكنند.
اين نكته از ويژگيهاي بسيار جالب معماري دزفول است حتي در نقشه داخلي اتاق نيز قسمتهاي قرينه در نقطههاي خاصي جاي ميگيرند و در كنار آنها تقارن به هم ميخورد و عملكرد داخلي تعيين كننده ميشود.»
«دكترصارمي – علياكبر- مهندس رادمرد – تقي - ارزشهاي پايدار در معماري ايران 1376»
2) ايوان
ايوان از مهمترين اجزاء خانههاي سنتي ميباشد و كمتر خانه سنتي را ميتوان يافت كه ايوان در آن وجود نداشته باشد. ايوان معمولاً فضاي اصلي زندگي خانوادههاي ايراني بوده و با توجه به شرايط اقليمي منطقه، مسقف يا نيمه باز و در مجاورت حياط و در جلوي اتاقها ساخته ميشود. ايوان به عنوان فضاي غير باز، حد واسط مابين فضاي بسته و باز را بازي ميكند. به عبارت ديگر پر و خالي است. اين فضا گرما را كاهش ميدهد، نور را وارد فضا ميكند و دما را متناسب ميكند و به تعبيري به مثابه اتاق تابستاني مساكن ايراني بوده كه بعضاً براي خواب بعد از ظهرهاي گرم تابستان و حتي خواب شبانه نيز مورد استفاده قرار ميگيرد.
3) ساباط :
ساباط به معناي آسايش ميباشد.
ساباط محل سرپوشيدهاي است كه جهت ايجاد آسايش ساخته ميشود. در قديم چون محدوده زمين هر ساختماني مانند امروزه مستطيل شكل نبوده و مقررات و ضوابط شهرداري نيز از لحاظ حريم معابر همانند زمان حاضر مدون نبوده و بعلاوه هر محلهاي در بافت شهري تقريباً خودمختار و اهل محل از لحاظ قومي و يا صنفي هممسلك بودهاند لذا در بسياري از موارد گسترش خانه بر روي كوچه نيز ادامه مييافت و يك يا چند اتاق بر روي گذر ميساختند و عبور و مرور از زير اين اتاقها صورت ميگرفت كه به آنها ساباط ميگفتند.
ساباطها داراي چند عملكرد مختلف ميباشند :
1- ايجاد سايه
2- كاهش درجه حرارت و اعتدال آن
3- بازبودن ساباط باعث كوران جريان هوا ميشد.
4- عملكرد رانشگير
5- تنوع در فضاي يكنواخت گذر
4) هشتي
هشتي كه داراي انواع مختلفي است«در كتاب معماري اسلامي ، پيرنيا ،كاملاً شرح داده شدهاند» فضايست تقسيم كننده حركت انسان، يكي از انواع شاخص فضاي واسط براي رسيدن به يك فضاي متفاوت كه معمولاً همراه عواملي چون شكستن زاويه ديد، ايجاد تنوع بصري بوسيله ايجاد پيچ و خم مناسب، ايجاد اختلاف سطح، تزئينات و ...
[h=2]
ويژگيهاي معماري[/h]از ويژگيهاي منحصر به فرد كه در معماري سنتي ايران ديده ميشود و در معماري دزفول نيز به عينه ديده ميشود :
1)پيوستگي بافت :
كه نتيجه اتصال و چسبندگي واحدهاي فضايي مختلف درون شهري از دو جهت يا بعضاً سه جهت به يكديگر ميباشد كه اين اتصال بهترين شرايط اقليمي را ايجاد ميكند.
2) تركيب و اختلاط انجام يافته فضاها :
كه شاخصترين ويژگيهاي بافتهاي مناطق خشك را توجيه مينمايد بدين معنا كه نحوه توزيع فضايي فعاليتها به شكلي متراكم و متصل به هم بوده ليكن عملكردها و نقشهاي فضايي كاملاًُ قابل تفكيك ميباشند.
3) تناسب ميان ابعاد فضاها با كاركرد آنها :
در بافتهاي سنتي ميان ابعاد و عملكردها و حتي منزلت اجتماعي استفادهكنندگان از آنها تناسب وجود داشته و فرم فضاها متأثر از نقش و عملكرد آنهاست و هرگز بيگانگي ميان فضا و عملكرد به چشم نميخورد.
4)محصور بودن فضاهاي باز :
از معابر و ميادين گرفته تا حتي حياط خانهها و فضاهاي سرپوشيده عمومي شهري همچون ساباطها، بازارها و ايوانها كه به سبب ايمن سازي فضا در برابر عوامل جوي محصور ساخته شدهاند و فضاهاي سبز شهري از حريمهاي خصوصي (باغچههاي مساكن)گرفته تا باغهاي شهري داراي بافتي محصور و بسته باشند.
5) درونگرايي :
كه بر حسب مقتضيات اقليمي با جهانبيني و فرهنگ جامعه ساخته شده و از طريق آن همه عناصر بيروني به صورتي درون يافته و انسان هميشه خود را در محيطي مأنوس و آشنا مييابد و هميشه در فضاهاي بيروني همه چيز رو به سوي درون دارد و معماري ايراني سمبل جامعه درون پذير، ميزبان و پذيرنده است كه مهمترين نماد آن وجود فضاهاي باز دروني به صورت حياط مركزي در كليه بافتهاي تجاري و مذهبي و مسكوني ميباشد. فضاهاي باز دروني به عنوان مهمترين بخش فضاهاي سنتي حركت انسان را به سمت خود كشيده و نوعي تعلق خاطر و احساس امنيت و نزديكي را در فرد ايجاد ميكند.
6) وحدت در عين كثرت، كثرت در عين وحدت :
از عمده ويژگيهاي بافتهاي سنتي، تنوع نقشها و ساختمانها در عين يكدستي و همگني آنهاست بدين معنا كه در عين حال كه در بافتهاي سنتي عناصر متفاوت در عين تنوع و كثرت قرار دارند مطلقاً مجرد نبوده و در عين جدايي ناپذير بوده ، بخشهاي مختلف بصورت يك كل واحد و كمال يافته داراي پيوستگي هدفمند و منظم ميباشد به همين دليل بافتهاي سنتي با وجود وزن و ريتم در تركيب عناصر متعدد موفق به دستيابي ساختاري گرديده كه متأثر از جهان بيني اين جامعه ميباشد. جهان بيني متكي بر نمايش وحدت خلقت در كثرت آفريدهها حول محور توحيد.
از جلوههاي زيبا معماري دزفول ، ح
ركت و گردش چشم ناظر از يك جا به جاي ديگر و اتمام يافتن سكون به حركت و حركت به سكون ، بحث حركت انسان در بيرون و درون معماري يكي از دلخوشيهاي عمده معماري جديد ميباشد.
« زيگفريد گيدون درباره حركت و گردش در داخل بنا كه ايجاد تغييراتي اساسي را در نوع فضاسازي كلاسيك موجب شد، گفتهاش را بر اين مبنا استوار ميسازد كه در اثر حركت و صرف زمان در داخل يك فضاي معمارانه ، بيننده برخي از كيفيتهاي خاص آن را تجربه ميكند و به درك آن قادر ميشود اما فضاي دروني معماري جديد هيچكدام به تنهايي هويت و شخصيت معماري كلاسيك را ندارد و تركيب اين فضاها به خودي خود از اصول كلاسيك پيروي نميكند. همچنين بعضي از معماران پيشگام نهضت مدرن در تركيبهاي نهايي خود از اصول رايج در نقاشي و مجسمه سازي اوايل سده 20 متأثر بودند مانند ميسواندرروهه كه در بعضي از كارهاي خود از اصولي كه گروه هنرمندان دستيل ارائه دادهاند متأثر است.
در اواخر دهه 60 در غرب ، با ظهور آثار معماري لويي كان ، گويي آب رفته به جوي بازگشت و او كوشيد به يكايك مكانهاي معمارانه در هر مجموعه هويت بخشد كه اين اقدام او بخشي از پايه و مايهي راه معماري پس از مدرن را فراهم آورد»
«دكترصارمي-علي اكبر، ارزشهاي پايدار در معماري ايران 1376»
اگر معماري و پلانهاي معماري دزفول را با معماري مدرن مقايسه كنيم به اين نكته پي ميبريم با اينكه هر دو معماري داراي پلان آزاد هستند اما در معماري دزفول، فهميدن هر مكان چه اطاق، ايوان، هشتي ، چشمگير است هر كدام از اين اجزا يك كل را مشخص ميكنند و در اصل يك عنصر كاملند.«برداشت از كتاب ارزشهاي پايدار در معماري ايران»
[h=2]
تزئينات و رمزگرايي در معماري دزفول[/h]بعد از بحث در مورد معماري و عناصر معماري شهر دزفول و مقايسه آن با معماري مدرن ، بحث را حول تزئينات در معماري دزفول ادامه ميدهيم. آمود در ديوارهاي شهر دزفول شگفتي و زيبايي خاصي دارد. حاشيه ديوارها، رخبامها و جايي كه خط آسمان را تشكيل ميدهد و جايي كه ديوار و آسمان همديگر را ملاقات ميكنند يك نوع آرامش خاصي را در انسان به وجود ميآورند.
تاقنماهايي كه در معماري دزفول به كار رفتهاند كه ميتوان به عنوان مثال از كليل، جناغي و نيمدايره نام برد را در معماري عصرهاي گذشته نيز ديد. در معماري عصر بيزانس تاقهاي دوگانه و سهگانه را در درون يك تاق بزرگتر ميبينيم.
«در كليساي تئودور در آتن كه از سده 11 بر جاي مانده نمونهاي از تاقبندي به سبك بيزانس ، تاقهاي دوگانه درون يك تاقنما ديده ميشود و در كليساي سنوتيال واقع در راونا از سده 11 تاقهاي سهگانه درون يك تاقنما ملاحظه ميشود. در معماري گوتيك ترتيب قوسها در نما به طريقه دو يا سه قوس درون يك تاقنما بزرگتر، در كليساي ريم ، سده 13 عناصر اخذ شده از نمادهاي مذهبي به زبان معماري بيان شدهاند و نماد پدر و پسر و روحالقدس در شكل مادي، دو قوس كوچك درون يك قوس بزرگتر نمايان شده است. با اين تفاوت كه در معماري دزفول در نماسازي غالباً يك نيم ستون ، بين دو تاق قرار ميگيرد»« دكترصارمي، علياكبر، ارزشهاي پايدار در معماري ايران،1376»
در معماري دزفول كه ميتواند تداعي كننده معماري كل خوزستان باشد رد پاي معماري ساساني ديده ميشود كه به خاطر ارتباط نزديكي كه با معماري بيزانس و روم شرقي داشته به نوعي ، تبادل فرهنگي را به دنبال داشته. در اثر اين رفت و آمد فرهنگي اين گونه تاقنماها را در معماري دزفول ميبينيم.
«رمزگرايي هنر تفكر از طريق تصويرهاست هنري كه به خصوص در سيصد سال اخير از انسانها مفقود شده است»«آناندا،كي،كوماراس وامي»(راز و رمز داستانهاي رمزي در ادب فارسي)
« در مورد استفاده از سمبلها و راز و رمز در معماري به جرأت ميتوان گفت كه نكته فوق از مباني تشكيل دهنده طراحي هر اثر معماري در گذشته بوده و هر استادي خود را موظف به رعايت قواعد مربوط به آن ميدانسته است در معماري دزفول به رغم آزادي در تركيبات نما، قيد و الزامي در بكارگيري عناصر نمادين مشاهده ميشودكه پيوند آن را با گذشته محكم ميسازد انگار نقش و نگار هر خانه هزاران حرف براي گفتن دارد. بدين ترتيب در معماري گذشته با نوعي زبان از ياد رفته سر و كار داريم. كه حامل و ناقل ارزشهاي فرهنگي بسياري است»
« دكترصارمي، علي اكبر، ارزشهاي پايدار در معماري ايران1376»
«دقت در بكارگيري سمبلها در معماري دزفول اين نكته را نمايان ميسازد كه در اين معماري استفاده از آنچه كه ما آن را تزئين ميناميم صرفاً براي زيباسازي سطوح بكارگرفته نشده است بلكه معاني شكلها و نقشها حتي بر جنبه تناسبها و زيباشناسي ظاهري تفوق داشته و در مواردي اصرار و تأكيد بر استفاده از آنها ممكن است به چشم ناظر ناآگاه به گونهاي مفرط به نظر آيد مانند اصرار در بكارگيري تاقهاي سهگانه.
در معماري بيشتر خانههاي دزفول ،گويي اين نقش حامل پيام ويژهاي است كه به پيامگيرنده منتقل ميشود. او نيز بايستي آن را به همان صورت منتقل كند حتي در موارد متعدد ديگري كه امكان بكارگيري تمام اجزاي نقش فوق موجود نيست معمار فقط نيم ستون ميان دو تاق كوچك را با شكنج آجري سرستون آن نگه ميدارد. كارگيري همين جزء كوچك يادآور خاطره كل آن است ، بدين ترتيب كاركردن فقط با يك جز از كل نقش ، به شرط آنكه اين جز گوياي معاني لازم باشد از مختصات نقش پذيري در هنر ايران است كه آن را نيز ميتوان به نوعي ،كهنآرايي نام نهاد.
در معماري دزفول بارها به اين مطلب برميخوريم كه با تركيب اجزا معماري در يك خانه، خاطرهاي اجتماعي و عمومي از معماري پديد آمده است. نقشها، شكل تاقها، تركيبها و تناسبهاي اين عناصر كل ، موزون واحدي را پديد آورده است كه به رغم تنوع بسيار ، سخن از يك چيز دارد و مردم شهر در گذشته به خوبي از راز و رمز اين كلام آگاه بودند و آن را درك ميكردند. در اينجا دوباره به نكته تعادل و توازن برميخوريم كه چگونه با امتزاجي آگاهانه از اصول اوليه معماري شرايط حاكم بر زمان، محيط و همچنين رشته مداوم شكلهاي رمزي و سمبليك، يك كل جديد به دست آمده است و با برهم زدن بعضي سنتهاي رايج، سنت نويني در معماري ايجاد شده است كه در مجموع به غناي معماري در اين شهر افزوده است»
« دكترصارمي، علياكبر، ارزشهاي پايدار در معماري ايران 1376»
[h=2]
مصالح مورد استفاده در معماري سنتي دزفول [/h]بعد از بحث پيرامون تزئينات در معماري دزفول و سمبل و نشانهها بحث كوتاهي هم در مورد مصالح استفاده شده در اين شهر داشته باشيم.
مصالح مورد استفاده در اين منطقه عمدتاً گل، خشت و آجر است. اين نوع مصالح در منطقه به زيادي يافت ميشود. تهيه آنها ارزان است و سابقه ديرينه كاربرد در اين منطقه را دارند. از نظر اقليمي نيز اين مصالح عملكرد خوبي دارند. زيرا در طي روز دير گرم ميشوند و در شب ديرهنگام حرارت خود را از دست ميدهند كه باعث تعديل نوسان حرارت در طي شبانهروز در ساختمان ميشوند.
از لحاظ عملكرد اقليمي ميتوان دو حياط يكي در خانه مدرن و ديگري در ابنيه سنتي منطقه را با هم مقايسه كرد . در حياط خانههاي امروزي معمولاً از موزائيك، آسفالت و نرده و درهاي آهني استفاده ميشود. اين مصالح به سرعت حرارت آفتاب را به خود جذب ميكنند. در روزهاي گرم تابستان هنگام بعدازظهر راه رفتن با پاي برهنه روي كف اين حياط يا دست زدن به نردهها و درهاي فلزي ممكن نميباشد. در صورتي كه در حياط ابنيه سنتي كه با آجر فرش شده دماي هوا بر روي سطح آجر بسيار كمتر از آسفالت يا موزاييك است و در شب هنگام كه هوا سرد ميشود اين آجرها هنوز حرارت را در خود حفظ كردهاند و فضاي حياط زود سرد نميشود. در اين منطقه ، از چوب جهت در و پنجره و گاهي ستون ايوانها و تير افقي در داخل سقف استفاده ميشود. سنگ نيز عمدتاً براي پي و كرسيچيني به كار ميرود.
«برداشت- قباديان-وحيد-بررسي افليمي ابنيه سنتي ايران»
این لینکا شاید بتونه کمک کنه:
تو این لینک چندتا عکس از بناهای تاریخی دزفوله:
دزفول، شهر تمدنها
لینک زیر در مورد مطالعات اقلیم اهواز-خوزستان:
#2