[h=3]کم طاقتی عادت روزهایت بود .امروز برای خبر گرفتن از من عجب صبور شده ای؟!
[/h]
ایـن شــعرهـــا
بـــرونــد بــه جــهنّم
مــن فقــط
دیــوانـه ی آن لحــظه ام…
که قــــلبت…
زیــــر ســـرم
دسـت و پـــا بزند….
من این سو
با دستهای آجری ام
به رنگ جنون
تو آن سو
با چشمهای خیس
ایستاده چون ستون
من این سو نوازنده نُتهای تنهایی
تو آن سو رقاص شبهای جدایی
ما نزدیک به همیم، از هرجا
دیوار غرور، این بین پا برجا
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
M | *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** | ادبیات | 2235 |