به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین
- شروع کننده موضوع secret_f
- تاریخ شروع
من از لحظه‌ی تولد در حال سقوط بودم،
در خود سقوط کردم بیکه به انتها برسم،
مرا در چشمانت نگاهدار،
خاک بربادرفته‌ام را گِرد بیاور وَ خاکسترم را یکی کن،
استخوانهای شکسته‌ام را بند بزن،
بوَز بر هستی‌ام،
دفنم کن در دل خاک
و بگذار سکوت التیام اندیشه‌ها شود،
آغوش بگشا...
در خود سقوط کردم بیکه به انتها برسم،
مرا در چشمانت نگاهدار،
خاک بربادرفته‌ام را گِرد بیاور وَ خاکسترم را یکی کن،
استخوانهای شکسته‌ام را بند بزن،
بوَز بر هستی‌ام،
دفنم کن در دل خاک
و بگذار سکوت التیام اندیشه‌ها شود،
آغوش بگشا...
S R Engineer
عضو جدید
ک شب از دفتر عمرم صفحاتی خواندم .چون به نام تو رسیدم لحظاتی ماندم!
همه دفتر عمرم ورقی بیش نبود
""همه ی آن ورق حسرت دیدار تو بود""
همه دفتر عمرم ورقی بیش نبود
""همه ی آن ورق حسرت دیدار تو بود""
S R Engineer
عضو جدید
گفت از من زیبا تر....
به شمع گفتم عشق چیست؟
گفت از من سوزنده تر...
به عشق گفتم آخر تو چیستی؟
گفت نگاهی بیش نیستم
به شمع گفتم عشق چیست؟
گفت از من سوزنده تر...
به عشق گفتم آخر تو چیستی؟
گفت نگاهی بیش نیستم
شاخه ها تن به تقاضای شکستن دادند
برگ ها یک به یک از شاخه به خاک افتادند
باز موسیقی تار شب و قانون سکوت
بادها بازم آواز عزا سر دادند
بس که خمیازه فریاد کشیدم،دیری است
خواب هایم همه کابوس،همه فریادند
لب به آواز گشودم به لبم مهر زدند
چشمم آمد به سخن،سرمه به خوردش دادند
گرچه یاران همه از شادی ما غمگینند
باز شادیم که یاران زغم ما شادند
برگ ها یک به یک از شاخه به خاک افتادند
باز موسیقی تار شب و قانون سکوت
بادها بازم آواز عزا سر دادند
بس که خمیازه فریاد کشیدم،دیری است
خواب هایم همه کابوس،همه فریادند
لب به آواز گشودم به لبم مهر زدند
چشمم آمد به سخن،سرمه به خوردش دادند
گرچه یاران همه از شادی ما غمگینند
باز شادیم که یاران زغم ما شادند
S R Engineer
عضو جدید
می رهم از خویش و می مانم زخویش
هرچه برجا مانده ویران می شود
روح من چون بادبان قایقی
در افق ها دور و پنهان می شود ......
هرچه برجا مانده ویران می شود
روح من چون بادبان قایقی
در افق ها دور و پنهان می شود ......
S R Engineer
عضو جدید
دوست داشتن،
صدای چرخاندن کلید است در قفل.
عشق،
باز نشدن آن.
کاری که ما بلدیم اما...
باز کردن در است
با لگد...
صدای چرخاندن کلید است در قفل.
عشق،
باز نشدن آن.
کاری که ما بلدیم اما...
باز کردن در است
با لگد...
sara va
عضو جدید
[FONT="]می دانی ، یک وقت هایی باید روی یک تکه کاغذ بنویسی "تـعطیــل است" و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت، باید به خودت استراحت بدهی، دراز بکشی دست هایت را زیر سرت بگذاری به آسمان خیره شوی و بی خیال ســوت بزنی، در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند، آن وقت با خودت بگویـی[/FONT][FONT="] [/FONT][FONT="]:
[/FONT][FONT="]بگذار منتـظـر بمانند[/FONT][FONT="] ...[/FONT][FONT="][/FONT]
[/FONT][FONT="]بگذار منتـظـر بمانند[/FONT][FONT="] ...[/FONT][FONT="][/FONT]
ali_arya
عضو جدید
خیلی قشنگه.ممنون.حال کردم
شهلا شيطون وتنها
عضو جدید
منننننننننننننننن
ارام بر گذر
جاده زندگیت نگاه کن
اینقدر خودت را ناراحت نکن
میدانم جز خودت محرم رازی نداری
میدانم روزی کسی را محرم رازت کردی
اما او هرگز نه دوستت داشت و نه محرم رازت بود
افسوس نخور
شاید چند سال دیگر وقتی به الانت فکر کنی به اشککهایی که بخاطرش جاری بود بر دیدگانت
بخندی
تنها بدان خدا همیشه حامیت هست
انکه دلت را شکست روزی دلش میشکند
و ان روز یاد دل شکستن تو میافتد پس اینقدر غمگین نباش
تنها خودت هستی و خدا که
در این لحظات سخت کنار هم هستید
افسوس نخور و منتظر باش
تو نیز روزی شاد خواهی شد کنار کسی که ارزش با تو بودن را دارد
جاده زندگیت نگاه کن
اینقدر خودت را ناراحت نکن
میدانم جز خودت محرم رازی نداری
میدانم روزی کسی را محرم رازت کردی
اما او هرگز نه دوستت داشت و نه محرم رازت بود
افسوس نخور
شاید چند سال دیگر وقتی به الانت فکر کنی به اشککهایی که بخاطرش جاری بود بر دیدگانت
بخندی
تنها بدان خدا همیشه حامیت هست
انکه دلت را شکست روزی دلش میشکند
و ان روز یاد دل شکستن تو میافتد پس اینقدر غمگین نباش
تنها خودت هستی و خدا که
در این لحظات سخت کنار هم هستید
افسوس نخور و منتظر باش
تو نیز روزی شاد خواهی شد کنار کسی که ارزش با تو بودن را دارد
گاهی اوقات لبخند میزنم
گاهی اوقات اشک میریزم
ولی گاهی به این میاندیشم
که چقدر
خدایم مهربان هست
همیشه
مراقبم بوده
و نگذاشته از لبه پرتگاه سقوط کنم
میدانم
تمام ادمها
خطا میکنند
ولی وقتی
میدانی
کاری خطاست
همان بهتر که ترکش کنی
و انجامش ندهی
همان بهتر که
میدانی ادمی
وقتی با حقیقت اشنا میشود
به غیر از ان برود
شکست میخورد
در بازی روزگار
گاهی اوقات اشک میریزم
ولی گاهی به این میاندیشم
که چقدر
خدایم مهربان هست
همیشه
مراقبم بوده
و نگذاشته از لبه پرتگاه سقوط کنم
میدانم
تمام ادمها
خطا میکنند
ولی وقتی
میدانی
کاری خطاست
همان بهتر که ترکش کنی
و انجامش ندهی
همان بهتر که
میدانی ادمی
وقتی با حقیقت اشنا میشود
به غیر از ان برود
شکست میخورد
در بازی روزگار
Melina666
عضو جدید
از این شب های بی پایان،
چه می خواهم به جز باران
که جای پای حسرت را بشوید از سر راهم
نگاه پنجره رو به کویر آرزوهایم
و تنها غنچه ای در قلب سنگ این کویر انگار روییده...
به رنگ آتشی سوزان تر از هرم نفسهایت،
دریغ از لکه ای ابری که باران را
به رسم عاشقی بر دامن این خاک بنشاند
نه همدردی،
نه دلسوزی،
نه حتی یاد دیروزی...
هوا تلخ و هوس شیرین
به یاد آنهمه شبگردی دیرین،
میان کوچه های سرد پاییزی
تو آیا آسمان امشب برایم اشک می ریزی؟
ببارو جان درون شاهرگ های کویر آرزوهایم تو جاری کن
که من دیگر برای زندگی از اشک خالی و پر از دردم
ببار امشب!
من از آسایش این سرنوشت بی تفاوت سخت دلسردم.
ببار امشب
که تنها آرزوی پاک این دفتر
گل سرخی شود روزی!
ودیگر من نمی خواهم از این دنیا
نه همدردی،
نه دلسوزی،
فقط یک چیز می خواهم!
و آن شعری
به یاد آرزوهای لطیف و پاک دیروزی...
مگر نه اینکه از رگ کردنم به من نزدیکتری...؟
مگر نه اینکه ،مهربان تر از مادر برای منی...!؟
مگر تو مرا با تمام عشق و ارزویت نیافریدی...؟
مگر نمیگویی ،مرا دوست داری...؟
هیچ چیز نمیخواهم ...
فقط...!
لحظه ای مرا به آغوش بکش...
دلم از همه چیز بیشتر...
برایه یک آغوشه مهربان ...
تنگ است
Similar threads
| Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
|---|---|---|---|---|
|
نفر قبلی رو تو یه بیت توصیف کن | اشعار و صنايع شعری | 111 | |
|
// ... به نفر بعدیتون یک شعر هدیه بدین ...\\ | اشعار و صنايع شعری | 1176 | |
|
آموزش وزن شعر فارسی | اشعار و صنايع شعری | 0 | |
|
شعر-بحر طویل | اشعار و صنايع شعری | 4 | |
|
کارگاه شعر تجربی و آموزش | اشعار و صنايع شعری | 28 |