بسیاری از منتقدین بر این باور اند که امروزه موزه ها نمادها و شاخصه های جریان های معماری معاصر بوده و بیشترین نقش را در آشنایی و جلب توجه عموم مردم به هنر معماری دارند؛ نقشی که در سال های نخست قرن بیستم بر عهده آسمانخراش ها بود.
اما اکنون تفکرات افراطی و هیجانات بلند مرتبه سازی در جهان فروکش کرده و توجه دولت ها، روشنفکران و از همه مهمتر عموم مردم به اهمیت فضاهای فرهنگی-هنری جلب شده است. بدین ترتیب معماری چنین فضاهایی نیز بیش از سایر کاربری ها با زندگی روزمره مردم در ارتباط بوده و موفق به جلب نظر آنها به هنر معماری شده است. علاوه بر این آزادی فرمال معماران در طراحی موزه ها و حضور ثابت معماران بنام بین المللی در این عرصه نیز در اهمیت معماری فضاهای فرهنگی تاثیری بسزا داشته است. حاصل تمامی این اتفاقات مطرح شدن معماری موزه ها به عنوان نماد و شاخصه هزاره سوم می باشد.
جدا از نقش فرهنگی و اجتماعی موزه ها، می توان به نقش اقتصادی آنها در جلب توریست ها اشاره کرد. امروزه تنوع موزه ها به حدی است که دسته بندی آن ها غیرممکن بوده و همواره موزه هایی را می توان یافت که در هیچ دسته بندی محدود نمی شوند. هرچند که بار تاریخی و محوریت عنصر زمان وجهی مشترک در تمامی موزه ها محسوب می شود با این وجود می توان موزه ها را به دو دسته تقسیم کرد: موزه های هنری و غیر هنری. موزه های هنری نظیر موزه لوور پاریس، موزه گوگنهایم لوید رایت،موزه کیمبل لویی کان،موزه پل کلی اثر رنزو پیانو و موزه هنرمیلواکی از کالاتراوا.این ها جز موزه هایی هستند که به نمایش آثار هنری می پردازند. و در مورد موزه های غیرهنری که تنوع بسیار زیادی هم دارند می توان این نمونه ها را نام برد: موزه آتشفشان از هانس هولاین،موزه دایناسور از کیشو کوروکاوا، موزه مرسدس بنز ، موزه تکنولوژی از لگورتا، موزه هوافضا اثر جیو اوباتا، موزه یهود از دانیل لیبسکیند و موزه هولوکاست اثر موشه سفدی.
در معماری موزه ها بار مفهموم و محتوا هم تراز با فرم و عملکرد است. مهم ترین هدف در معماری موزه ها معطوف ساختن توجه بازدیدکنندگان به آثار هنری است.به نحوی که هنوز هم بسیاری از موزه ها با فرم هایی عاری از هرگونه خودنمایی تنها در جهت تمرکز برآثار هنری ساخته می شوند.مهم ترین نمونه های چنین دیدگاهی:موزه کیمبل از لویی کان و موره منیل از رنزو پیانو می باشد. اما در دهه نودمیلادی انقلابی در معماری موزه ها بوجود آمد.فرانک گری با طراحی موزه گوگنهایم بیلبائو بیان کرد که در عین اهمیت جایگاه محتوا، فرم بنای موزه هم به عنوان نمونه ای ارزشمند از محتوای به معرض نمایش گذاشته شود. این تغییر کوچک در مبانی به رهایی فرم از چنگال عملکرد انجامید و معماران بسیاری را به سوی طراحی بناهایی تندیس گونه فرا می خواند. بدیهی است که حیات هر موزه وابسته به پاسخگویی مناسب فضاهای آن به نیازهای عملکردی بوده و در تمامی دیدگاه ها ذره ای از اهمیت و محوریت عملکرد کاسته نشده است. در پاسخگویی به این نیازها نکاتی بین تمامی موزه ها مشترک است،استفاده از نور طبیعی، حداکثر استفاده از فضا برای گالری ها جهت نمایش، شرایط محیطی استاندارد، انعطاف پذیری پلان و ... .
چکیده از کلام ؛ نیما طالبیان-مهدی آتشی- سیما نبی زاده