چرا " من" می خوام معماری بخونم؟

m@hn@z.d

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام به همه ی خوبان:


بی زحمت اگه می شه این سئوالات رو بخونید و فکر کنید دارید به عنوان به دانشجو برای یه استاد اینا رو توضیح می دید و فضا 120% آکادمیک هست نه توی مهمونی برای دختر خالتون!

همش مربوط به شخص خودتون هست " من" نه اینکه ما بچه های معماری هممون اینجوری هستیم و......

ممنون می شم اگه برسش ها رو دقیق بخونید و منطقی جواب بدی. برای هر سئوال حدود 2-3 خط توضیح می خوام.

من اول از همه یه چیزی رو بگم: دلایل نباید فضایی و غیر واقع بینانه باشه...دلایلی مثل "میخوام دنیا رو عوض کنم"، " از بچگی خواب ریسرچ میدیدم" "همیشه دوست داشتم تا نهایت مرزهای علم و دانش برم"

لطفاً جواب سئوال های زیر بگید و فرآیند تغییر و تکامل علایق تحصیلی رو که در نهایت مرتبطتشون میکنه به زمان حال و علاقه به خواندن رشته ی معماری...

1. به چه دلایل شخصی به این رشته علاقمند شدید؟

2. در رشته مورد علاقه خود میخواهید چه کاره شوید و چرا؟

3.دلایل خانوادگی برای انتخاب رشته و یا دید آتی به کار ارائه کنید. که خیلی هم میتونه دلایل درست و کلیدی در شکل دادن علاقه های اولیه ما بخصوص در دبیرستان باشه. اما ارائه این دلیل باید با ظرافت انجام بشه.( به نقش پدر/مادر در معرفی و آشنایی با مبحث اشاره میکنه اما نقش اصلی رو به اونا نمیده و نشون میده این شما هستید که خواندید، فکر کردید و علاقمند شدید)

4.دلایل اتفاقی! یعنی مثلا در بازدید از جایی، صحبت با کسی و مانند این شما علاقمند به ادامه تحصیل در یک رشته شدید.دلایل رو به صورت غیر مستقیم بیان کنید.

5.دلایل مساله-محور یا مشکل-محور هست. یعنی مثال بزنید که "در فلان پروژه ها کار کردم و به فلان مشکل در اجرای پروژه ها برخوردم. فلان کتابها و مقالات رو هم خوندم و علیرغم کسب دید بهتر به مساله همچنان مشکل حل نشد. لذا مساله رو پیچیده یافتم و تصمیم گرفتم در این زمینه بیشتر کار کنم "



 
آخرین ویرایش:

YA3_3PID

عضو جدید
کاربر ممتاز
من خانواده اغلب رشته معماری و عمران خوندن و این باعث شد که من قبل از ورود به دانشگاه با این رشته اشنا باشم تا حدودی شخصا به خلق اثر و هنر علاقه شدیدی داشتم و دارم . و با تو جه به اطلاعاتی که داشتم از این رشته و علایقم رفتم سراغ این رشته و هیچ وقت پشیمون نشدم .
وقتی خانواده یا اطرافیانتون با شما هم رشته و هم فکر باشن شما از بقیه یک گام جلوتر هستید . تبادل نظر یا صرفا نگاه کردن به کارای که معماران اطرافتون انجام میدن سطح اطلاعات فرد بالا میبره , حداقل برای من که این اتفاق افتاده .
من به گرایش معماری داخلی علاقه پیدا کردم چون یه مدتی تو شرکتی کار کردم . این رشته باعث میشه خیلی از نیاز ها و مشکلات کارفرما حل بشه و من دیدگاهم نسبت به این رشته صرفا تزیین کردن یه محیط نیست . من فکر میکنم بواسطه طراحی داخلی بهروری از محیط چندین برابر میشه کرد . ..
سبک ارگانیک علاقه دارم . دلیل علاقم به طور خیلی خیلی خلاصه بخوام بگم به خاطر این هست که با این سبک می شه همزمان سه عنصر جدایی ناپذیر انسان طبیعت و معماری همزمان به بیشترین حد رضایتشون رسوند.
دارم به یک موضوع خاص در معماری فکر میکنم و علاقه دارم با این فکرایی که دارم بتونم یه کتاب در موردشون بنویسم در اینده خیلی دور چون نیاز به تجربه و اطلاعات زیادی دارم که باید کسب کنم .
ببخشید من تک تک جواب ندام چون نمی تونسم سوالات جدا کنم برای من جواب سوال پیوسته و مرتبط بودن !
 

Martin Eco

عضو جدید
کاربر ممتاز
خب من همیشه تو رشته های تجسمی نسبتا قوی بودم...نقاشی ، مجسمه سازی و امثال اون...همیشه برای من و اطرافیانم مسجل بود که رشته آینده من در همین راستا خواهد بود ولی خب معماری به جرات میتونم بگم جز آخرین حدسها بود...گرافیک ،مجسمه،طراحی صنعتی به خصوص....من رشته کاردانیم خیلی تصادفی انتخاب شد و البته از اون انتخاب های جالب روزگار برام بود...مرمت..یه رشته دوست داشتنی و مقرب با معماری..کارشناسی که اومدم معماری تا آخر ترم 2 هنوز اون علاقه کامل در من شکل نگرفته بود...بعضی وقتها فکر میکردم شاید اشتباه بود این انتخاب ولی ایستگاه هایی در زندگی انسان هست که در کار ،شما در رشته مورد نظرتون به طور محسوسی ترقی میکنید و به یک مرحله دیگر وارد میشید...طوری که خودتون کاملا آگاه میشید به ابن موضوع..و خب همبن اتفاق خیلی میتونه تعیین کننده باشه که برای من افتاد و به نحو جالبی به معماری علاقه مند شدم.

در رشته مورد علاقه خودم یعنی معماری خب دوست دارم سرپرست طراح بشم...من علاقه مند به پروژه های کوچیک هستم ..البته پروژه های بزرگ رو هم دوست دارم..ولی دلیل انتخاب من برای پروژه های کوچیک این هست که تغییرات همیشه از سطح خرد شروع میشن و گسترش پیدا میکنند..شما اگر با پروژه های کوچک بتونید بر ذائقه عمومی تاثیر بگذارید..روزی همان ذائقه عمومی پرورش یافته پذیرای طرح های بزرگ شما هم خواهد بود...ما انسانها فانی هستیم..همین موضوع میل به جاودانگی رو در ما شعله ور میکنه...منم مستثنا نیستم...دوست دارم خراشی در نوار زمان ایجاد کنم..

همونطور که دربالا اشاره کردم در کاردانی مرمت بودم و موردی که منو ترغیب کرد تا به معماری بیام نصایح و پیشنهاد یکی از اساتیدم در اونجا بود که تا عمر دارم سپاسگذارش هستم..خب ما نسبتا رابطه نزدیکی داشتیم و ایشون بهرحال با خلقیات و کارهای من آشنا بود و بمن توصیه کردن که در مرمت نمونم و به معماری تغییر رشته بدم چون این رشته رو با روحیات و تواناییهام سازگارتر و مناسبتر میدیدن.

مبانی نظری برای من همیشه جذاب و محوری بوده...اینکه بدونین دارین چیکار میکنین...یک اثر غریزی کار خوبی هست ولی اثری که با دانایی و احاطه کامل بوجود بیاد و بتونین شرحش بدین چیز دیگری هست...همه شاید دوستانی رو دیده باشیم که کارهای خوبی انجام میدن شاید ولی وقتی ازشون میخوایم کارشون رو شرح بدن سردرگم میشن و قاصر....اینکه شما بتونین با جریان آوانگارد معماری جهان در تماس باشین میتونه بسیار کمک کنه...البته میتونه به مدگرایی هم منجر بشه اگر نتونین با آگاهی مناسب این کار رو انجام بدین...در این راستا من علاقه مند به روشهای طراحی مانند پارامتریک دیزاین و انرژی محور هستم..مباحثی که برگشتی دوباره به فرم های ژنتیک و طبیعی رو دنبال میکنن!
 

et-rt

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من تا دو ترم بعد از اینکه وارد دانشگاه شدم اصلا نمیدونستم معماری در مورد چیه
و علاقه ای بهش نداشتم. حتی از حرفایی که اساتید در باب معماری میزدن خندم میگرفت. حتی یه بار با یه استادی بحثمون بالا گرفت.
احساس سر خوردگی میکردم از رشتم و جدیتشو درک نمیکردم. ولی الان از اون سرخوردگی ها احساس سرخوردگی میکنم.
حقیقت امر اینه که من جبرا به این رشته رو اوردم. چون این رشته تنها چیزی بود که من قبول شدم. و تا قبل از اون به عمران(به خاطر چیزایی که ازش شنیده بودم) و گرافیک(به خاطر توانایی های خودم) فکر میکردم.
حالا چطور من با معماری کنار اومدم با تلخیص اینه که من از ابتدایی متوجه شدم که تو تصویر تخیلاتم از بقیه توانا ترم(نمیخوام حرفای کلیشه ای بزنم)
و از همون دوره با نقاشی های مختلف بگیر تااااا دبیرستان با کاریکاتور معلما و طرح های گرافیکی این تواناییمو کمی پرورش دادم. رو طرحام خیلی وقت میزاشتم و برام مهم بودن
بعد از دو ترم متوجه شدم که این توانایی میتونه کمکم کنه. از اون موقع تونستم سطحمو تو کلاس بالا بکشم و تعریف از خود نباشه به یه برتری برسم.
و این هم طبیعیه که ادم به چبزی که درش برتری داره خود به خود علاقه مند میشه. و این شروعش بود.
و جالب اینجاس شاید اگر دوران قبل از کنکور کمتر طراحی میکردم و بیشتر درس میخوندم عمران قبول میشدم
حالا من میخوام تو معماری چی بشم؟؟
چیزی که دوس دارم برام پیش بیاد کار کردن تو یه شرکت طراحی بین چندین معمار دیگه. حقوق و جاش زیاد برام مهم نیست. بیشتر از همه دوس دارم بین همکارای قابلی رشد کنم.
میدونید دوس ندارم مثله خیلیا با 6تا مهندس دیگه تو یه دفتر کار کنم. دوس دارم جایی باشم که حداقل 10تا معمار توش باشه.
طولانی شد.ببخشید
با تمام این حرفا من هنوزم به زور اومدم به این رشته
:D
 

H.N!GHT

کاربر فعال تالار هنر ,
کاربر ممتاز
راستش من اصلا علاقه ای به معماری نداشتم...خودم برق دوست داشتم که با اینکه قبول شدم نشد برم و همین برقه یهو منو گرفت اومدم معماری....راستش موقع انتخاب رشته که شد من 90 درصد میگفتم عمران ....قبل از انتخاب رشته یه مهمونی بودیم مهندسین محترمی که تو اوون مهمونی بودن مغز پدر مادر عزیز بنده رو بکار گرفتن....حتی خودمم شستشویه مغزی دادن..ازون جایی هم که کلا خونواده پدری من به شدت به هنر علاقه داشتن......ومن معماری انتخاب کردم....تازه وقتی که نتیجه اومد فهمیدم که بله من چکار کردم..
بدون هیچ علاقه ای رفتم دانشگاه...ولی کم کم دیدم نه واقعا رشته ی خوبیه..اینم بگم ترم اول اینقدر بدم اومده بود که میخواستم انصراف بدم برم ریاضی محض......اما با اینکه الانم سه ترم خوندم...اصلا علاقه ای به کار با رنگ ندارم و طراحی رو به همه چیز ترجیح میدم... در کل بخوام بگم الان رشتمو دوست دارم و جلوی همه از رشتم دفاع میکنم،تنوع تو رشته معماری زیادواصلا رشته خسته کننده ای نیستو ازون جایی که بشدت از تکرار بدم میاد خوشحالم که این رشته رو انتخاب کردم تازه رشته ی شیکی هم هستش:cool:..واینکه حالا آخرش میخوام چکار کنم دقیقا نمیدونم...چون فعلا اطلاعاتی که دارم پراکنده هستش از هر موضوعی اطلاعات محدودی دارم و باید خیلی بیشتر یاد بگیرم الان واسه تصمیم گیری زوده فعلا باید یاد بگیرم و تجربه کسب کنم..اما خوب ترجیح میدم خودم شخصا کاری رو راه بندازم...تا بخوام تو شرکتی،جایی کار کنم...مستقل بودن خیلی بهتره...و فعلا تمام..:smile:
 

mpb

مدیر تالار مهندسی معماری
مدیر تالار
من اولش به رشته مکانیک علاقه داشتم.یعنی دیوانه واردوسش داشتم وتمام دوران پیش دانشگاهی رو در رویای اینکه قراره مهندسی مکانیک بخونم سپری کردم.یعنی ازون بچه هایی بودم که دوست دارن راه پدررو ادامه بدن...:)

ولی خانوادم واطرافیانم به دلیل توانایی هایی که تو رشته معماری لازمه و من نسبتا داشتم و آینده شغلی مناسب معماری واسه یه دختر پیشنهاد میدادن من معماری بخونم...:razz:

خلاصه کنکورو دادییمو برخلاف آرزوهای زیباکه داشتم معماری قبول شدم .خداییش دچار افسردگی شده بودم ,به حدی که تصمیم داشتم پشت کنکوربمونم که به اصرار اطرافیان منصرف شدم و حتی تا وسطای ترم اول هم همین ماجرا ادامه داشت:confused:

ولی نمیدونم چه اتفاقی افتاد که حالا ترم 3 هستم واقعا ازتموم وجود رشتمو دوست دارم وخوشحالم وارد رشته ای شدم که میتونم توانایی هامو نشون بدم و واسم جذابه که این رشته یه جوری تو رو با همه ی اطرافت مرتبط میکنه مجبور میشی به چیزایی که یه زمانی بی تفاوت ازکنارشون ردمیشدی حالابا دقت چندبرابر نگاهشون کنی....

درمورد این که درآینده قراره چه کاره بشم راستش دقیقا هنوز نمیدونم شاید هنوز ترم 3 هستم وزوده که به این نتیجه برسم والبته شاید هم دیر...:w20:

ولی خیلی دوست دارم ازالان مشغول کاری درزمینه ای مرتبط بارشتم بشم وبا هم رشته ایهام درارتباط باشم تا تجربیاتم زیاد شه....
دیه ببخشید سرتون رو درد آوردم ممنون از تاپیکتون دوست عزیز...:gol:
 

parisa21r

عضو جدید
من داشتم راحت و آسوده مهندسی کامپیوتر میخوندم اما پدرم آرزو داشت من معماری بخونم!!! هر چی میگفتم من متنفرم !! میگفت تو استعدادش رو داری!! ... با زور سال بعدش کنکور دادم و معماری پیام نور قبول شدم!!!
هیچی یک هفته دعوا و اعتصاب غذا و .... فایده نکرد ..و من به زور رفتم سر کلاس معماری
9 ماه بعد...... عاشق معماری !!! و شرکت در اولین مسابقه معماری!!! پدرم میگفت میتونی و باید شرکت کنی استادای بیچاره میگفتن هنوز ترم 2 زوده.. میخوره تو ذوقت ها!
خلاصه الان که 3 ساله فارغ التحصیل شدم و الان هم دارم میرم اتریش واسه ادامه تحصیل!!!
این بار از روز اول میدونم چرا میخوام معماری بخونم و هدفم چیه ، وقتی میرم سر ساختمان و طرحم رو میبینم که اجرا شده هیچ لذتی با اون حسی که من تو اون لحظه دارم برابری نمیکنه..من عاشق خلق کردن و ساختن شدم
فکر میکنم همه معمارا واسه همین معماری میخونن که میخوان بسازند همین!
 

negin jo0on

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سییلام..
اگه راستشو بخوای دوروبر من هیشششکی معماری نخونده بود و منم اصصصلا آشنایی با این رشته نداشتم...
:redface:اما وقتی فکرشو میکردم که بخوام انتخاب رشته کنم و چیزی غیر معماری بزنم نمیتونستم..چون بنظرم معماری هیجان داشت و در عین حال لطافت و احساس..همین خط کش تی ها که دست بچه ها میدیدم..کاغذای بزرگ....اتاق شلوغ پر نقشه و اینکه بتونم یه خونه طراحی کنم خیلی بهم حس خوبی میداد این بود که معماری رو انتخاب کردم...الانم خوشحالم که تو رشته های ریاضی مهندسی دیگه ایو انتخاب نکردم...:cool:
خوب دوس دارم بعدش طراحی کنم چه دکوراسیون چه طراحی مسکونی..چون اینا حس توشونه...اما احساس میکنم اطلاعاتم در زمینه معماری هنوز خیلی پایینه منتظرم کارشناسیم که تموم شد..برم تو کار مطالعه و اینا....چون احساس میکنم تو دانشکده چیز خاصی یاد نگرفتم....:confused:
همین دیگه
 

mahshid shz

عضو جدید
خانواده من در رشته پزشکی و دندانپزشکی مشغول هستند و من اولین فرزند ناخلف هستم! به علت آشنایی با مشکلاتی رشته پزشکی، میدانستم که به این رشته گرایشی نخواهم داشت و مهندسی را ترجیح میدهم. اما کدام رشته را سردرگم بودم. اول دبیرستان برای آشنایی با انتخاب رشته های متفاوت ما رو به جاهای مختلفی مثل بیمارستان، کارخانه و ... بردند. با دیدن دانشکده معماری و کارگاهها و آتلیه ها جرقه علاقه در من زده شد. ضمن اینکه به واسطه وجود دوستانی در این رشته و حضور در 2-3 مراسم دفاع کارشناسی ارشد، این علاقه ادامه پیدا کرد. ضمناً سالیان سال طراحی و موسیقی هم علاقه من به رشته مرتبط با هنر را بیشتر کرد.

الان که مشغول به تحصیل و تدریس هستم و هم زمان کارهای اجرایی کوچکی نیز قبول میکنم. تجربه کار در گرایش های متفاوت(داخلی،اجرا و طراحی) من را به سمت طراحی و اجرا سوق داده است که به نظرم بیشتر به معماری نزدیک است. ضمن اینکه کار شرکتی برایم چندان خوشایند نیست(تجربه همکاری در طرح مسکن مهر پرند) و دوست دارم آتلیه و دفتر طراحی شخصی خودم را گسترش بدهم.

خانواده من همواره از من و انتخاب رشته ام حمایت کردند، بخصوص که برای خودشان هم جذابیت داشت و الان هرکدوم یه پا معمار هم شدن! مخصوصاً ترم 1 که استاد پروازی داشتیم و مجبور بودیم از 8صبح تا 8شب سر کلاس بمونیم و هرشب بیداری هم برای تحویل کارهایی که الان خاطره شدن...

طرح 2 مسکونی رو که داشتیم، تصمیم گرفتم انصراف بدم، چون هیچ جوری نمیتونستم خط مستقیم بکشم و ویلای طراحیم پر شده بود از خطوط کج و معوج! فکر میکردم معماری یعنی شق القمر، یعنی کارت از مریخ اومده باشه، یعنی هیچ مهندس عمرانی نتونه بسازدش،... خب با صحبت های سر کلاس با استاد عزیز، که همه اساتید ارادت زیادی بهشون دارن، مطالعه و بررسی نمونه های خوب موردی، با حضور در جمع دانشجوها و گفت و گو و بحث ها، با همایش هایی که برگزار می شدن، کم کم درک از معماری وضوح بیشتری پیدا کرد و تفکرات فانتزی کم کم تبدیل به دید صحیح و درست تر شدن.

ببخشید اگر زیاد شد!
 
بالا