aysa67
عضو جدید
خلاصه تمام برنامه های اسی جون جورمیشه که بره.وقتی میره فرودگاه واسه پرواز دلش خیلی گرفته بود و همش به دختره فکر میکرد.که ناگهان وسط جمعیت چشمش افتاد به .....
چشمش افتاد به سارا.خیلی تعجب کرد.مات و مبهوت ایستاده بود که..................