حرف های عاشقانه
- شروع کننده موضوع negin:-
- تاریخ شروع
kag.kingboy
عضو جدید
بعضي درد ها قابل لمس نيستند. مثلا نمي تواني بگويي فلان جايم درد ميکند. فقط بايد سکوت کني تا شايد يک همدرد معني سکوتت را بفهمد. بعضي درد ها فقط آه هستند و کافي است تو از ميان بغض گلو گيرت راهي بيابي تا آه خود را خلاص نمايي. آه
می گـــَـــن دُعـــــآ ســَــرنــِــوِشــــت آدَمــــآ رو تـــَـــغـــییـــــر میـــدِه.
* پــَـــروردِگـــآر خــُـــدآےِ* مـَـــن !
ســـَرنــِــوشـــــت ِ مـَـــن رو بــآ چـــی نــِــوِشـــــــتـی
*کـــــــه* بـــآ ایــــن هــَــمــــِه* دُعــــآ هـــَـــم*عــــَـــوض نــِــمــی شــــِه .... !
* پــَـــروردِگـــآر خــُـــدآےِ* مـَـــن !
ســـَرنــِــوشـــــت ِ مـَـــن رو بــآ چـــی نــِــوِشـــــــتـی
*کـــــــه* بـــآ ایــــن هــَــمــــِه* دُعــــآ هـــَـــم*عــــَـــوض نــِــمــی شــــِه .... !
خداوندا!
اگر روزي ز عرش خود به زير آيي
لباس فقر پوشي
غرورت را براي تکه ناني
به زير پاي نامردان بياندازي
و شب آهسته و خسته
تهي دست و زبان بسته
به سوي خانه باز آيي
زمين و آسمان را کفر مي‌گويي
نمي‌گويي؟!
خداوندا!
اگر در روز گرما خيز تابستان
تنت بر سايه‌ي ديوار بگشايي
لبت بر کاسه‌ي مسي قير اندود بگذاري
و قدري آن طرف‌تر
عمارت‌هاي مرمرين بيني
و اعصابت براي سکه‌اي اين‌سو و آن‌سو در روان باشد
زمين و آسمان را کفر مي‌گويي
نمي‌گويي؟!
خداوندا!
اگر روزي بشر گردي
ز حال بندگانت با خبر گردي
پشيمان مي‌شوي از قصه خلقت، از اين بودن، از اين بدعت.
خداوندا تو مسئولي.
خداوندا تو مي‌داني که انسان بودن و ماندن
در اين دنيا چه دشوار است،
چه رنجي مي‌کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است…
اگر روزي ز عرش خود به زير آيي
لباس فقر پوشي
غرورت را براي تکه ناني
به زير پاي نامردان بياندازي
و شب آهسته و خسته
تهي دست و زبان بسته
به سوي خانه باز آيي
زمين و آسمان را کفر مي‌گويي
نمي‌گويي؟!
خداوندا!
اگر در روز گرما خيز تابستان
تنت بر سايه‌ي ديوار بگشايي
لبت بر کاسه‌ي مسي قير اندود بگذاري
و قدري آن طرف‌تر
عمارت‌هاي مرمرين بيني
و اعصابت براي سکه‌اي اين‌سو و آن‌سو در روان باشد
زمين و آسمان را کفر مي‌گويي
نمي‌گويي؟!
خداوندا!
اگر روزي بشر گردي
ز حال بندگانت با خبر گردي
پشيمان مي‌شوي از قصه خلقت، از اين بودن، از اين بدعت.
خداوندا تو مسئولي.
خداوندا تو مي‌داني که انسان بودن و ماندن
در اين دنيا چه دشوار است،
چه رنجي مي‌کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است…
...............
...............
همیشه عشق را یک طرفه میبینیم
اخر تازگیها عشق یک طرفه شده و هیچ کسی طرف دیگر نیست اخر قلبها یخی و سنگی شده
...............
آنکه می رود فقط می رود ..
ولی آنکه می ماند درد می کشد .. ،
غصه می خورد .. ،
بغض می کند .. ،
اشک می ریزد و تمام این ها روحش را به آتش می کشد و ..
در انتظار بازگشت کسی که هرگز باز نخواهد گشت آرام آرام خاکستر می شود ....
آری ، این است خاصیت عشق ِ یک طرفه .....
همیشه عشق را یک طرفه میبینیم
اخر تازگیها عشق یک طرفه شده و هیچ کسی طرف دیگر نیست اخر قلبها یخی و سنگی شده
یکیـ بود....
هنوزمـ هستـ ...
و همیشهـ بهـ یادتهـ ...!!!
سخته به یاد کسی باشی
که اصلا به یادت نیست
قلبها دیگر هیچ شده اند بلکه تنها جسم مهم شده
روزه ی سکــوتیست كه نیت کرده ام
در نبـودنت بگیرم و هنگام سـحر
دلـم را سیـر کنم از لقمه لقمه ی حسـرت !
و به وقت اذان دلتنگی ها
افطاری ام یک استکان خاطـره ی گــرم
و شیرینی بوسه های جا گذاشتــه ات
روی لبـهـایم باشـد .
مهمــانــی خـدا که تمام شود
این منم که از پس نبودنت
اهسته اهسته کافر مــی شـوم !
در نبـودنت بگیرم و هنگام سـحر
دلـم را سیـر کنم از لقمه لقمه ی حسـرت !
و به وقت اذان دلتنگی ها
افطاری ام یک استکان خاطـره ی گــرم
و شیرینی بوسه های جا گذاشتــه ات
روی لبـهـایم باشـد .
مهمــانــی خـدا که تمام شود
این منم که از پس نبودنت
اهسته اهسته کافر مــی شـوم !
