خودتو با یه شعر وصف کن...!

...SPARTACUS

عضو جدید
کاربر ممتاز
حال و احوال این روزهایم

قاصدکی را می ماند

که دلش نه به باد

و نه حتی به نسیم,

که به یک فوت خوش است

بگذارید برود....


 

*moonlight girl*

عضو جدید
کاربر ممتاز
رسم زندگی این است روزی کسی را دوست داری و روز بعد تنهایی به همین سادگی او رفته است و همه چیز تمام شده مثل یک مهمانی که به آخر می رسد و تو به حال خود رها می شوی چرا غمگینی ؟ این رسم زندگیست پس تنها آوازبخوان
 

...SPARTACUS

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم گرفته است ...نه اینکه کسی کاری کرده باشد نه ...

من آنقدر آدم گریز شده ام که

کسی کارش به اطراف من هم نمی رسد

دلم گرفته است که آنچه هستم را دوست دارم

و آنچه هستند را میپذیرم

و آنچه هستم را نمی فهمند

دنیا هم به رویش نمی آورد این تناقض را

پرم از رفت و آمد انسان هایی که گمشده ای دارند

و آدم به آدم نشانی اش را میگیرند!!

خستم از این دنیایم.............!
 

...SPARTACUS

عضو جدید
کاربر ممتاز
قصد دارم بنوازم این بار
تو در آغوش منی
مثل دو تار ...
حرجی نیست به این حال خراب
چه کسی گفت « فَرَج» بین ستون ها جاری است ؟
انتظار تو دگر اجباری است !
من همین لحظه تو را در بندم
در به روی همه پس
می بندم
زخم خود را کندم
پاره شد لبخندم
چه کسی گفت « جراحت» خوب است ؟
زخم من
مملکت محبوب است
آسمان سینه ی سوراخ من است
من
کماکان به غمت معترضم
درک این دایره را می کوبم
همه جا دیوار است
همه جا بن بست است
دست من هم
بسته است
پا به پایت بخدا می لنگم
من پی آهنگم
تا ابد
تا لب گور
تا دم در
تا دم دار
تو در آغوش منی مثل دو تار
شب دراز است و
قلندر بیدار !
 

*moonlight girl*

عضو جدید
کاربر ممتاز
.دوستت دارم به اندازه ی پلک هایی که در زمان خیال پردازی هایمزدم و چه بسیار خیالاتی که در ذهن پروراندم . . .
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
این روزها دلم اصرار دارد

فریاد بزند؛

اما . . .

من جلوی دهانش را می گیرم،

وقتی می دانم کسی تمایلی به شنیدن صدایش ندارد!!!

... این روزها من . . .

خدای سکوت شده ام؛

خفقان گرفته ام تا آرامش اهالی دنیا،

خط خطی نشود . . .!!!

 
  • Like
واکنش ها: RZGH

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
حکایت من

حکایت کسی است که

عاشق دریا بود اما قایق نداشت.

دلباخته سفر بود اما همسفر نداشت.

زخم داشت اما ننالید.

زجر کشید اما ننالید.

حکایت من

حکایت چوپان بی گله و شتر بی ساربان است.

حکایت کسی که

پر از فریاد بود

اما

سکوت کرد

تا همه ی

صداها را

بشنود....

 

DOZI

اخراجی موقت
دلتنگم و جز روی خوشت در نظرم نیست /

در گیتی و افلاک به جز تو قمرم نیست /

با عشق تو شب را به سحرگاه رسانم /

بی لذت دیدار تو شب را سحرم نیست .
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز

[FONT=&quot]آنكه در را محكم مي كوبد يقينا" آشناست[/FONT] ...
[FONT=&quot]آنكه در را آهسته مي كوبد قصــد آشنايي دارد[/FONT] .....
[FONT=&quot]اما آْنكه پشت در ساكت نشسته از همه عــاشق تر است[/FONT] .....
 

DOZI

اخراجی موقت
یادمان باشد از امروز خطایی نکنیم

گر که در خویش شکستیم صدایی نکنیم

پر پروانه شکستن هنر انسان نیست ؛

گر شکستیم زغفلت من و مایی نکنیم

یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیم ؛

وقت پرپر شدنش ساز و نوایی نکنیم

یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند ؛

طلب عشق زهر بی سر و پایی نکنیم ...
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]در هیایوی زندگی دریافتم[/FONT] :

[FONT=&quot]چه دویدنهایی که فقط پاهایم را خسته کرد؛[/FONT]

[FONT=&quot]در حالیکه گویی ایستاده بودم[/FONT] !!

[FONT=&quot]چه غصه هایی که فقط باعث سپیدی مویم شد؛[/FONT]

[FONT=&quot]در حالیکه قصه ای کودکانه بیش نبود[/FONT] !!

[FONT=&quot]دریافتم کسی هست که اگر بخواهد میشود وگرنه نمیشود[/FONT] !!

" [FONT=&quot]به همین سادگی[/FONT]"

[FONT=&quot]کاش نه میدویم و نه غصه میخوردم ،[/FONT]

[FONT=&quot]فقط او را میخواندم[/FONT]....
.
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
کمی دل تنگم
کمی خسته ام
کمی تنهام
ولی امید دارم
به معبود خویش
امید دارم به وفای معشوق خویش
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
دور شده ام از خود
دور از حس خود
دور از تمام خوبیها
دور از عشق
دور از.......................
 

Esprit watch

عضو جدید
من نمیخواهم ســایه ام را لحظه ای از خود جـــدا سازم

من نمی خواهم او بلغزد لحظه ای دور از من روی معبرها

یا بیفتد خسته و سنگیــن زیر پــای
رهگذرهـــا..!
 

DOZI

اخراجی موقت
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]آنکه یک عمر به شوق تو در این کوچه نشست[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]حال وقتی به لب پنجره می آیی نیست[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] [/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]خواستم با غم عشقش بنویسم شعری[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]گفت: هر خواستنی عین توانایی نیست[/FONT]
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من صبورم اما . . .
به خدا دست خودم نیست اگر می رنجم
یا اگر شادی زیبای تو را به غم غربت چشمان خودم می بندم .
من صبورم اما . . .
چقدر با همه ی عاشقیم محزونم !
و به یاد همه ی خاطره های گل سرخ
مثل یک شبنم افتاده ز غم مغمومم
من صبورم اما . . .
بی دلیل از قفس کهنه ی شب می ترسم
بی دلیل از همه ی تیرگی تلخ غروب
و چراغی که تو را ، از شب متروک دلم دور کند. . . می ترسم .
من صبورم اما . . .
آه این بغض گران صبر چه می داند چیست​
 
  • Like
واکنش ها: DOZI

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در هیایوی زندگی دریافتم :

چه دویدنهایی که فقط پاهایم را خسته کرد؛

در حالیکه گویی ایستاده بودم !!

چه غصه هایی که فقط باعث سپیدی مویم شد؛

در حالیکه قصه ای کودکانه بیش نبود !!

دریافتم کسی هست که اگر بخواهد میشود وگرنه نمیشود !!

" به همین سادگی"

کاش نه میدویم و نه غصه میخوردم ،

فقط او را میخواندم....
.
هــوسـ کــردهـ امـ خوبـ نـباشـم ...
شــاید حــآلم را بـپرسیـ ....



 
  • Like
واکنش ها: RZGH

DOZI

اخراجی موقت
.... بخاطر تمام خنده هايي كه از صورتم گرفتي ....

بخاطر تمام غمهايي كه بر صورتم نشاندي ....

نمي بخشمت ....

بخاطر دلي كه برايم شكستي .... ..

بخاطر احساسی كه برايم پرپر كردي .....

نمي بخشمت ....

بخاطر زخمي كه بر وجودم نشاندي .....

بخاطر نمكي كه بر زخمم گذاردي ....

و مي بخشمت بخاطر عشقي كه بر قلبم حك كردی

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همينکه باد دامن دلم را بگيرد
قطره هاي تصويرت بر کوچه ها پاشيده ميشود
کوچه هاي پريشان سر به بزرگراهها ميگذارند
و گلهاي دامنت انتهاي تمامي شاهراهها را به جنون مي کشاند
دعا کن
دعا کن
قبل از اينکه دنيا از عشقت ديوانه شود
دلم آرام بگيرد
 
  • Like
واکنش ها: DOZI

DOZI

اخراجی موقت
پیر شده ام
پا به پای دردهایی که
قد کشیده اندو
بزرگ شده اند!
میترسم!
میترسم دیگر
دستم به قلم نرود!
فکرش را بکن
تمام میشوم شبی!
یک روز می آیی و میبینی
نه من هستم
نه این کلمات!
آری
دارم خشک میشوم!
پا به پای
گلدانهایی که ...


این روزها میگذرند
اما
من از این روزها نمیگذرم!!
 

امالیا

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چه لحظه ها که نشستم در امتداد خودم
چه دردها که کشیدم از اعتماد خودم
چه روزها که به دنبال سایه ام بودم
همانکه نیست همیشه در امتداد خودم
چه طرح ها که کشیدم به روی بوم غزل
ز بازتاب نگاه تو با مداد خودم
اگر به مکتب چشم تو معتقد ماندم
هزار طعنه شنیدم از اعتقاد خودم
به نخ کشیده ام امشب سیاه چشم تو را
و سوخت دار و ندارم از اعتیاد خودم
چه زود میروم اما به سمت تنهایی
چه دیر میرسم اما خودم به داد خودم
دگر به یاد ندارد مرا کسی جز خود
و میروم پس از این لحظه ها ز یاد خودم
 

DOZI

اخراجی موقت
دیگه سراغمو نگیر ، که از تو هم بدم میاد

دلم یه چند روزیه که ، مرگ نگاهتو میخواد

تازگیا حس میکنم ، مال غریبه ها شدی

بهتره که یادم بره ، شور یه عشق بی خودی

بهتره که دل بکنم ، از کلک نگاه تو

جدا کنم راهمو از ، راه پر اشتباه تو

باید منم غریبه شم مثل خودت مثل چشات

قلبمو سنگی بکنم از تب سرد خنده هات

باید که از شهر دلت ، برم که دربدر بشی

تو کوچه ی نگاه من ، مثل یه رهگذر بشی

اگه یه روز به خاطرت ، شدم تو غصه ها اسیر

حالا ازت بدم میاد ، دیگه سراغمو نگیر
 

DOZI

اخراجی موقت
گفتمش: دل مي‏خري؟!

پرسيد چند؟!

گفتمش: دل مال تو، تنها بخند.

خنده كرد و دل ز دستانم ربود

تا به خود باز آمدم او رفته بود

دل ز دستش روي خاك افتاده بود

جاي پايش روي دل جا مانده بود
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
این روزها

آب وهوای دلم آنقدر بارانی ست

که رخت های دلتنگیم را

فرصتی برای

خشک شدن نیست





 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
"دلـــ ــــم" ...
يــ ــک کوچــ ــه ي بـــ ــن بستـــــ مي خواهـــد ...
و يـــ ـک باران نــــــم نـــــــم ،...
و يـ ـــــک "
خـــــــدا
" ...
که کمـ ـي باهــ ــم راه بــ ـرويــــم ... هميـــ ــن ...
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز

من اگر دیوانه ام

با زندگی بیگانه ام

مستم اگر یا گیج و سرگردان و مدهوشم

اگر بی صاحب و بی چیز و ناراحت

خراب اندر خراب و خانه بر دوشم


اگر فریاد منطق هیچ تأثیری ندارد

در دل تاریک و گنگ و لال و صاحب مرده ی گوشم

به مرگ مادرم : مردم

شما ای مردم عادی

که من احساس انسانی خودرا

بر سرشک ساده ی رنج فلاکت بارتان

بی شبهه مدیونم

میان موج وحشتناکی از بیداد این دنیا

در اعماق دل آغشته با خونم

هزار درد دارم

درد دارم
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
من زمینیم اما دلم اسمانی شدن میخواهد
اخر انجا دیگر دل تنگ نیستم میتوانم هرکجا که باشد تماشایش کنم
اخر در انجا همیشه میتوانم بی خجالت دوستش داشته باشم
اخر انجا کسی دلیل اشکهایم را نمیپرسد
انجا در کنار ابرها میتوانم یواشکی نگاهش کنم
 

Similar threads

بالا