نگرشی بر اخلاق..... بیا یه مطلب بگو ..... یه مطلب یادبگیر.

mary69

عضو جدید
کاربر ممتاز
ارکان صبر


نکته صبر را سه رکن است: يکي بر بلا، و دوّم از معصيت؛ و سيم بر طاعت.
صبر بر بلا به وجود دوستان مي توان کرد. ..و صبر از معصيت به ترس مي توان...و صبر بر طاعت به اميد مي توان (1)


بلاي حق و جفاي خلق


توصيه هر که همنشيني حق - تعالي -خواهد، بر دو چيز دل ببايد نهد، بلاي حق و جفاي خلق. و اگر طاقت ندارد گِردِ در حق- سبحانه و تعالي - نبايد گشت (2)

1ـ صد ميدان، ص22
2ـ شرح التعرف، ج1، ص87
 

mary69

عضو جدید
کاربر ممتاز
تمرین صبر وقتی خداوند می‌خواهد منتظر بمانید






صبر کردن خیلی سخت است. وقتی مشکلات و نگرانی‌هایمان را بارها و بارها با خدا درمیان می‌گذاریم، از منتظر ماندن خسته می‌شویم. کم‌کم حس می‌کنیم که با کسی حرف می‌زنیم که حرفهایمان را نمی‌شنود. معمولاً دوست داریم که طاقت بیاوریم و کنترل خودمان را در دست گیریم؛ این بهترین واکنش به سکوت است. به همین دلیل از خداوند می‌خواهیم که به ما صبر دهد تا بتوانیم با آرامش بیشتری منتظر بمانیم.دعا کردن به آن معنا نیست که محیطمان تغییر می‌کند. تنها فرزندمان بیمار است و در بیمارستان بستری است. پیوند ازدواجمان روز به روز شکننده‌تر می‌شود و امیدی که سال‌ها داشتیم با سرعتی باورنکردنی رنگ می‌بازد. وقتی بارها و بارها درمورد چیزی به درگاه خداوند دعا کرده باشید، ممکن است خیلی راحت صبرتان را از دست داده و دلسرد شوید. اما باید کاری کنید که این باقیمانده‌های صبر و تحملتان شما را برای ادامه راه ترغیب کند.

تنها شما نیستید که صبر می‌کنید.


صبر کردن تجربه‌ای کاملاً متداول است. همه برادرها و خواهرهای باایمان ما می‌دانند که صبر کردن برای خدا چه معنی دارد. به آنهایی فکر کنید که خیلی از قبل از شما صبر پیشه کرده بودند: حضرت ایوب، حضرت داوود، و ... وقتی قرآن یا انجیل را باز کنید با آیات زیادی درمورد صبر کردن روبه‌رو می‌شوید و کسانی که در آن برتری یافته‌اند را معرفی می‌کند.

لغت‌نامه جدید انجیل صبر را اینطور معنا می‌کند، "خویشتن‌داری خدادادی در مقابله با مخالفت یا سرکوب". صبر همیشه زمان موردنیاز است که دلیلی برای منتظر نماندن باشد. همیشه در مواجهه با مخالفت صبر لازم است. به همین دلیل است که صبر کردن در خیلی جهات مثل یک مبارزه است. چیزی که می‌توانیم به آن تکیه کنیم این است که صبر، خویشتن‌داری خدادادی است. این خداوند است که آرامش روحانی را در ما ایجاد می‌کند تا بتوانیم وارد آن مبارزه شویم. خیلی وقت‌ها فکر می‌کنیم که صبر فقط تحمل کردن است اما این منطق اشکال دارد. با قدرت و توانایی خودمان نیست که خویشتن‌داری می‌کنیم. درواقعیت، تنها مسئولیت ما این است که به خدا اعتماد کنیم و اوست که قدرت و توانایی لازم برای ادامه مسیر برطبق ایمانمان را برای ما فراهم می‌کند.

این قدرت چطور به ما داده می‌شود؟


این قدرت را وقتی سرشار از روحانیت شویم دریافت می‌کنیم. می‌دانیم که منبع بینهایتی از صبر درون ما وجود دارد. نقش ما این است که به خداوند اعتماد کنیم و از او بخواهیم که به ما قدرت دهد در هر موقعیتی که در آن هستیم، تاب ادامه دادن را پیدا کنیم.
تجربه صبر کردن در راه خدا به ما یادآور می‌شود که واقعیت ما در محیط ظاهری ما نیست، بلکه در عشق خداوند و زندگی درون ماست. این به ما امید بخشیده و مطمئنمان می‌سازد که خداوند همیشه خوب ما را می‌خواهد. این در حد توانایی ما نیست که بدانیم خداوند چه زمان و چگونه کارمان را درست می‌کند. نقش ما اینجا این است که به وعده او اعتماد کنیم.

نقش ما در این مبارزه چیست؟


دوباره به معنای صبر بعنوان خویشتن‌داری خدادادی فکر کنید. خداوند به ما این اجازه را می‌دهد که به خویشتن‌داری روحانی دست پیدا کنیم اما این انتخاب خودمان است که آن را بپذیریم و از آن دنباله‌روی کنیم. به آدم و حوا آزادی و اراده کامل داده شده بود. اختیارات زیادی در بهشت به آنها داده شده بود تا نیاز به استفاده از میوه ممنوعه را پیدا نکنند. اما، تصمیم گرفتند که خویشتن‌داری پیشه نکنند و درعوض از فرمان خداوند سرپیچی کردند. وقتی از خویشتن‌داری خدادادی برای منتظر ماندن به اراده و زمانبندی او استفاده می‌کنیم، در راستای اطاعت از فرمان‌های او قدم برمی‌داریم.
این روند هدفی دارد. صبر کردن در راه خدا باعث می‌شود به او نگاهی بیندازیم. مستقیماً نظر ما به پیامبرانی جلب می‌شود که منبع ایمان ما هستند. این آزمایشات باعث می‌شود که با عمق بخشیدن به علممان درمورد خدا و تکیه بر او، استقامت به خرج دهیم.صبر کردن در راه خدا به این معنا نیست که ساکن بمانیم. اطاعت از فرمان‌های خداوند در حالی که صبر پیشه کرده‌ایم اصلاً حالت منفعلی نیست.چه احساس کنیم که فاقد صبر لازم برای منتظر خداوند ماندن هستیم یا ادامه دوست داشتن آنهایی که دوست داشتنشان دشوار است، به همه صبری که موردنیازمان است دسترسی داریم. می‌توانیم به خداوند اعتماد کنیم که قدرت لازم برای تحمل موقعیتی که در آن هستیم را به ما داده و درعوض از آن زمان انتظار برای تقویت صمیمیت بین خودمان و خداوند استفاده کنیم.
 

mary69

عضو جدید
کاربر ممتاز




[h=2]روزی که صبر در باغ زندگیت بروید،به چیدن میوه پیروزی امیدوار باش.[/h]
 

saba jo00on

عضو جدید
کاربر ممتاز
عام ترین و مهم ترین صفت انسانی بازدارنده «صبر» است. «صبر» در لغت عرب به معنای حبس و در تنگنا و محدودیت قرار دادن است [1]
و برخی نیز آن را بازداشتن نفس از اظهار بی تابی و بی قراری دانسته اند.[2]
در فرهنگ اخلاقی، صبر عبارت است از وادار نمودن نفس به انجام آنچه كه عقل و شرع اقتضا می كنند [3]
و باز داشتن از آنچه عقل و شرع نهی می كنند. با توجه به تعاریف مذكور، «صبر» یك صفت نفسانی بازدارنده و عامی است كه دارای دو جهت عمده است: از یك سو گرایش ها و تمایلات غریزی و نفسانی انسان را حبس و در قلمرو عقل و شرع محدود می كند. از سوی دیگر نفس را از مسئولیت گریزی در برابر عقل و شرع باز داشته و آن را وادرا می كند كه زحمت و دشواری پایبندی به وظایف الهی را بر خود هموار سازد. البته این حالت اگر به سهولت و آسانی در انسان تحقّق یابد، به آن «صبر» و هر گاه فرد خود را با زحمت و مشقّت بدان وادار سازد، «تصبّر» می گویند.



-------------------------------------------------------------------------
[1]. ر.ك: زیبدی: تاج العروس، ج 7، ص 71؛ راغب اصفهانی:‌مفردات، ص 474؛ ابن منظور: لسان العرب، ح 4، ص 438.
[2] . ر.ك: جوهری: صحاح اللغه، ح 2، ص 706 و طریحی: مجمع البحرین: ج 2، ص 1004.
[3]. راغب اصفهانی: مفردات، ص 474.
 

saba jo00on

عضو جدید
کاربر ممتاز
ارزش صبر در قرآن:
واژه «صبر» در شكل های مختلف بیش از صدبار در قرآن به كار رفته است كه خود به خود بیانگر اهمیّت این موضوع است. قرآن كریم در بیان علت رسیدن بعضی از بنی اسرائیل به مقام امامت و هدایت مردم می فرماید:
« وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ كانُوا بآیاتِنا یُوقِنُونَ »
و چون شكیبایی كردند و به آیات ما یقین داشتند، برخی از آنان را پیشوایانی قرار دادیم كه به فرمان ما (مردم را) هدایت می كردند[1]

و در باب چگونگی پاداش صابران در آخرت، در جایی به‌ آنها وعده پاداشی بهتر از آنچه عمل كرده اند، می دهد:
« وَ لَنَجْزِیَنَّ الَّذِینَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا یَعْمَلُونَ »
«و قطعاً كسانی را كه شكیبایی كردند به بهتر از آنچه عمل كردند، پاداش خواهیم داد.» [2]

در آیات دیگر در تعیین مقدار پاداش صابران می فرماید:
« أُولئِكَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ بِما صَبَرُوا وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَهِ السَّیِّئَهَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ »
آنان اند كه به (پاس) آنكه صبر كردند و (برای آنكه) بدی را با نیكی دفع می نمایند و از آنچه روزی شان داده ایم انفاق می كنند، دوبار پاداش خواهند یافت.[3]

در جای دیگر اعلام می دارد كه اجر و پاداش صابران از حدّ و شمارش خارج است و آنها بدون حساب، پاداش دریافت می دارند:
« إِنَّما یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ »
«بی تردید، شكیبایان پاداش خود را بی حساب (و) به تمام خواهند یافت.»[4]

همچنین خداوند به صابران وعده همراهی داده است:
« وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ »
«و صبر كنید كه خداوند با شكیبایان است»[5]


« بَلی إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ یَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا یُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَهِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَهِ مُسَوِّمِینَ »

نصرت و پیروزی را تنها در سایه صبر و شكیبایی میسّر می داند.[6]


« أُولئِكَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَهٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ »

هدایت، درود و رحمت پروردگار را به صابران ارزانی می دارد. . [7]

« و الله یحِب الصبرِینَ »

صابران را در زمره دوستان و محبوبان خود یاد می كند.[8]

« فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ »

بارها و بارها به فرستادگان خود و همه انسان ها سفارش به صبر می نماید.[9]

از بندگان خاص خود نقل می كند كه همواره از خداوند درخواست توفیق صبر و شكیبایی می كرده اند.[10] و ده ها مورد دیگر كه همگی بیانگر ارزش والای صبر در نظام اخلاقی اسلام است. امام صادق ـ علیه السّلام ـ نیز می فرماید: «صبر برای ایمان به منزله سر برای بدن است؛ همچنان كه اگر سر برود بدن هم از بین می رود، اگر صبر از كف رود، ایمان نیز از كف می رود. »[11] از امام باقر ـ علیه السّلام ـ در باب اهمیت صبر نقل شده است: «بهشت در پوششی از ناملایمات (و بردباری) است؛ پس هر كه در دنیا بر ناملایمات صبر كند به بهشت رود. و دوزخ در پوشش لذت ها و خواهش های نفس است؛ پس هر كه لذت و خواهش نفس را برآورد، به دوزخ می رود.[12]
--------------------------------------------------------------------------
[1]. سوره سجده، آیه 24.
[2] . سوره نحل، آیه 96.
[3]. سوره قصص، آیه 54.
[4] . سوره زمر، آیه 10.
[5]. سوره انفال، آیه 46.
[6]. سوره آل عمران، آیه 125.
[7]. سوره بقره، آیه 157.
[8] . سوره آل عمران، آیه 146.
[9]. ر.ك: سوره احقاف، آیه 35.
[10]. ر.ك: سوره بقره، آیه 250-، و سوره اعراف. آیه 126.
[11]. كلینی: كافی، ج 2، ص 89، ح 5.
[12]. همان، ح 7.
احمد ديلمي و مسعود آذربايجاني ـ اخلاق اسلامي،‌ص 153
 
آخرین ویرایش:

saba jo00on

عضو جدید
کاربر ممتاز
آثار صبر
برای صبر آثار فراوان دنیوی و اخروی می توان بر شمرد؛ از جمله امام علی ـ علیه السّلام ـ در بخشی از تحلیل خود نسبت به عزّت و ذلّت برخی اُمم گذشته می فرماید:
چون خدا دید چگونه در راه دوستی او بر آزار شكیبایی اند، و چسان از بیم او ناخوشایندی را تحمّل می نمایند، از تنگناهای بلا، گشایشی برایشان پدید آورد، و از پسِ خواری ارجمندشان فرمود و آرامش را جایگزین بیم كرد.پس پادشاهانِ حكمران شدند و پیشوایان با فرّ و شأن ‌و كرامتِ خدا در حق آنان تا بدان جا رسید كه دیده آرزو نهایت آن را ندید.»[1]
بعضی از عالمان اخلاق صبر را دروازه ورود به مقام رضایت به مقدّرات الهی و مقام رضا را باب رسیدن به وادی محبت پروردگار دانسته اند.[2] بنابراین از آثار مهم صبر در همین دنیا می توان از دستیابی به مقام «رضا» و «محبت» نام برد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
[1]نهج‌البلاغه، خطبه 192.
[2] ر.ك:‌نراقی، محمدمهدی، جامع السعادات، ج 3، ص 283.
احمد ديلمي و مسعود آذربايجاني ـ اخلاق اسلامي،‌ص 153
 

saba jo00on

عضو جدید
کاربر ممتاز
صبر در احایث اسلامى
به گفته بعضى از علماى اخلاق، روایاتى که درباره فضیلت صبر و شکیبایى از معصومین(علیهم السلام) به ما رسیده، بیش از آن است که به شمارش در آید. و در برخى از کتب که درباره صبر تألیف یافته، نزدیک به 900 حدیث از پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله) و ائمه معصومین(علیهم السلام) در این باره آمده است که به عنوان نمونه، بخشى از آن ها را گلچین نموده ایم:

رسول خدا (صلى الله علیه وآله) فرمودند: «اَلصَّبْرُ خَیْرُ مَرْکَب مَا رَزَقَ اللّهُ عَبْداً خَیراً لَهُ وَ لا اَوسَعُ مِنَ الصَّبْرِ; صبر بهترین مرکب سوارى است; خداوند هیچ بنده اى را بهتر و گسترده تر از صبر روزى نداده است».( میزان الحکمه، جلد 2، حدیث 10025)

تعبیر به «بهترین مرکب»، در این حدیث شریف اشاره به این دارد که صبر، وسیله رسیدن به همه سعادت ها و خوشبختى هاست و انسان بدون آن به هیچ مقامى در دنیا و آخرت نمى رسد.


امیر مؤمنان على (علیه السلام) مى فرمایند: «عَلَیْکُم بِالصَّبْرِ فَاِنَّ الصَّبْرَ مِنَ الاِْیمَانِ کَالرَّأسِ مِنَ الْجَسَدِ; بر شما باد به صبر و استقامت کردن; زیرا صبر نسبت به ایمان، همانند سر به بدن است».( نهج البلاغه، کلمات قصار 82.)
نشان مى دهد که صبر نقش کلیدى براى تمام ابعاد زندگى انسان دارد، به همین دلیل در ذیل همین حدیث آمده است «لا اِیمانَ لِمَنْ لا صَبْرَ لَهُ; کسى که صبر و استقامت ندارد، ایمان او پایدار نخواهد ماند».

در حدیث دیگر، همان حضرت (علیه السلام) مى فرمایند: «لا یَعْدِمُ الصَّبُورُ الظَّفَرَ وَ اِنْ طَالَ بِهِ الزَّمانُ; شخص صبور، پیروزى را از دست نخواهد داد هر چند طول بکشد». (نهج البلاغه، کلمات قصار، حکمت 153)
با توجه به این که هم صبر مطلق ذکر شده و هم پیروزى، نشان مى دهد که این حکم در تمام ابعاد معنوى و مادى زندگى انسان هاست.

پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله)، صبر را به منزله نصف ایمان شمرده اند: «اَلصَّبْرُ نِصْفُ الاِیمانِ; صبر نصف ایمان است». (محجة البیضاء، جلد 7، صفحه 106).
در بعضى از روایات، نصف ایمان را شکر گزارى و نصف دیگر آن را صبر دانسته اند. صبر و استقامت براى رسیدن به نعمت ها و سپس شکر نعمت; یعنى بهره بردارى صحیح از مواهب و نعمت هاى الهى.

روشن است که این حدیث، هیچ منافاتى با احادیث گذشته ندارد; زیرا همان طور که بیان شد، اگر مؤمن صبر نداشته باشد ایمانش به خاطر موانعى که بر سر راه دارد، از بین مى رود; هم چنین اگر شاکر نباشد، طبق این بیان (وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ اِنَّ عَذَابِى لَشَدید) نعمت ها از کفش مى رود.
در حدیث دیگر، رسول خدا (صلى الله علیه وآله) در تعبیر زیباى دیگرى فرمودند: «اَلصَّبْرُ کَنْزٌ مِنْ کُنُوزِ الْجَنَّةِ; صبر; گنجى از گنج هاى بهشت است».( محجة البیضاء، جلد 7، صفحه 107)

دلیل این امر با نقل حدیثى از امیر مؤمنان (علیه السلام) به وضوح روشن مى شود: «اَلصَّبْرُ عَوْنٌ عَلى کُلِّ اَمْر; صبر و شکیبایى به پیشرفت هر کار (مهمى) کمک مى کند». (غررالحکم، حدیث 765)

زیرا همان گونه که مى دانید، در نظام زندگى بر سر راه هر کار مهمى، موانعى قرار دارد که عبور از آنها فقط با نیروى صبر و شکیبایى ممکن است.

7 ـ درباره شکیبایى در برابر گناه این حدیث نقل شده است: «وَ مَنْ صَبَرَ عَنْ مَعْصِیَةِ اللّهِ فَهُوَ کَالْمُجَاهِدِ فِى سَبیلِ اللِّهِ; کسى که در مقابل عوامل گناه صبر کند، مقامش همانند مجاهد در راه خداست». (جامع الاحادیث الشیعه، جلد 14، صفحه 253)
آرى هر دو مجاهد «فِى سَبیلِ اللّه»اند; با این تفاوت که یکى با دشمن بیرونى (جهاد اصغر) و دیگرى با دشمن درونى (جهاد اکبر) مى جنگد.

در حدیث دیگرى از امیر مؤمنان(علیه السلام) آمده است: «اِنْ صَبَرْتَ اَدْرَکْتَ بِصَبْرِکَ مَنازِلَ الاَبْرارِ وَ اِن جَزَعْتَ اَوْرَدَکَ جَزَعَکَ عَذابَ النّارِ; اگر صبر کنى، به خاطر صبر خود به مقامات ابرار و نیکوکاران مى رسى و اگر بى صبرى کنى، این بى صبرى تو را در عذاب دوزخ وارد مى کند».(شرح غررالحکم، حدیث 3713)


امام صادق (علیه السلام) درباره صبر در برابر بلاها و حوادث تلخ زندگى، مى فرمایند: «مَن اِبْتَلى مِنَ المُؤمِنینَ بِبَلاء فَصَبَرَ عَلَیهِ کَأَنَّ لَهُ مَثلُ اَجرِ اَلْفِ شَهِید; هر کس از مؤمنان به بلایى گرفتار شود (و) شکیبایى را از دست ندهد، پاداش هزار شهید دارد».( اصول کافى، جلد 2، صفحه 92)
مرحوم «علامه مجلسى»(رحمهم الله)، بعد از ذکر این حدیث در جلد 68 بحارالانوار، این سؤال را مطرح مى کند که چگونه این پاداش صحیح است، در حالى که شهید خود از صابران مى باشد; زیرا در برابر دشمن صبر مى کند تا شربت شهادت را مى نوشد.
در جواب این سؤال مى توان گفت: شهید در برابر تهاجمات دشمن صبر مى کند و صابران در مقابل حوادث تلخ زندگى; مانند بیمارى ها، ناکامى ها و از دست دادن عزیزان صبر مى کنند.
دلیل دیگرى بر برترى او نسبت به اجر شهادت، این است که شهادت یک بار است، ولى گرفتارى هاى تلخ زندگى، هزاران بار تکرار مى شود.

10 ـ پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله) درباره پاداش معنوى صابران مى فرمایند: «مَنْ ابْتُلِىَ فَصَبَرَ وَ اُعْطِىَ فَشَکَرَ وَ ظُلِمَ فَغَفَرَ اُولَئِکَ لَهُم اَلاَْمْن وَ هُم مُهتَدونَ; کسى که به بلایى مبتلا شود و شکیبایى کند و نعمتى به او برسد و شکر آن را به جا آورد و مورد ستم واقع شود و (بابزرگوارى) طرف را ببخشد، چنین کسانى امنیت و آرامش (در قیامت) دارند و آنها هدایت یافتگانند». (مجمع الانوار، جلد 2، صفحه 526، حدیث 830)

11 ـ امام صادق (علیه السلام) مى فرمایند: «اَلصَّبْرُ یُظْهِرُ مَا فِى بَوَاطِنِ العِبادِ مِنَ النُّورِ وَ الصَّفاءِ وَ الْجَزَعُ یُظْهِرُ مَا فِى بَوَاطِنِهِم مِنَ الظُّلْمَةِ وَ الْوَحْشَةِ; صبر، آنچه را که در درون بندگان خدا از نور و صفا وجود دارد، آشکار مى کند و بى صبرى و ناشکیبایى، آنچه را که در درون آنها از ظلمت و وحشت است، ظاهر مى سازد». (بحار الانوار، جلد 68، صفحه 90، حدیث 44.12 )

بحث احادیث صبر را با حدیث دیگرى از امیر مؤمنان(علیه السلام) پایان مى دهیم: «الصَّبْرُ مَطَیِّةٌ لاتَکبُوا وَ القَناعَةُ سَیفٌ لایَنْبُوا; صبر و شکیبایى مرکبى است که هرگز به زمین نمى خورد و قناعت شمشیرى است که هرگز از کار نمى افتد».( بحارالانوار، جلد 68، صفحه )96.

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------
 

sabahat

عضو جدید
کاربر ممتاز
صبر و استقامت عصاره همه فضیلت­ها و خمیرمایه همه سعادت ها و ابزار وصول به هر گونه خوشبختى است. انسان بدون صبر هم در جهات مثبت به جایى نمى­ رسد و هم در برابر عوامل منفى شکست مى­ خورد، چرا که صابر نبودن مساوى با شکست است. به همین دلیل کلید اصلى پیروزى­ها، صبر است.
 

sabahat

عضو جدید
کاربر ممتاز
راه های افزایش صبر چیست؟

راه های افزایش صبر چیست؟

راه های افزایش صبر چیست؟

1-
تقویت پایه ‏های ایمان :

هر قدر ایمان انسان به حکمت و رحمت پروردگار بیش‏تر باشد، صبر او نیز افزون‏تر خواهد بود. امیرمؤمنان (ع) می‏فرماید: «اساس و ریشه صبر، ایمان و یقین خوب نسبت به خداوند است».[1]

2- رابطه با خدا :
انسان در پرتو یاد خدا و نماز اراده‏ای نیرومند و ایمانی استوار پیدا می‏کند و همة مشکلات برای او آسان می‏گردد. قرآن مجید می‏فرماید: «وَاسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلَو ةِ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى‏ الْخَشِعِينَ‏؛[2] در زندگی از صبر و نماز کمک بگیرید، هر چند این کار جز برای خاشعان سنگین و گران است».
امام صادق (ع) فرمود: «هنگامی که مشکل مهمی برای علی(ع) پیش می‏ آمد، به نماز بر می‏ خاست، سپس این آیه را تلاوت می‏فرمود».[3]
 

sabahat

عضو جدید
کاربر ممتاز
راه های افزایش صبر چیست؟

راه های افزایش صبر چیست؟

3- شناخت راز و رمز مشکلات
اگر کسی بداند که وجود بلا و مصیبت در زندگی بشر چه اثری دارد، آن را با آغوش باز می‏پذیرد، در روایات معصومین از شداید به عنوان الطاف خداوندی یاد شده است.

4- توجه به آثار اخروی صبر :
توجه به پاداش اخروی صبر، سختی مشکلات را شیرین و آسان می‏ سازد. در این باره روایات زیادی از معصومیان رسیده است. امام صادق (ع) می‏فرماید: «هر کس از مؤمنان که به بلایی گرفتار شود و صبر کند، برای او اجر هزار شهید است».[4]

5-توجه به گذرا بودن بحران‏ها :

مشکل و محنت روزگار هر چه باشد، مقطعی و گذرا است. قرآن مجید به همه افراد نوید می‏دهد که همیشه کنار سختی‏ها آسانی وجود دارد.«فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً؛[5] پس (بدان كه) با هر سختى آسانى است.»

 

sabahat

عضو جدید
کاربر ممتاز
راه های افزایش صبر چیست؟

راه های افزایش صبر چیست؟

6- توجه به افراد پایین دست :
نظر افکندن به کسانی که با مشکلات بزرگ‏تری دست به گریبان هستند، تحمل شدائد را آسان تر می‏سازد.

7-الگو پذیری از اولیای خدا :
با بررسی اجمالی زندگانی بزرگان در می‏یابیم که آن ها همواره با مشکلات رو به رو بوده‏اند. با الگوگیری از بزرگان می‏توان شیوه مقابله با مشکلات را آموخت. این موضوع را خداوند به پیامبر گوشزد می‏کند و می‏فرماید: «فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُوْلُواْ الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ؛[6] پس (اى پيامبر!) صبر كن همان گونه كه پيامبران اولوا العزم صبر كردند!».

8- آمادگی روحی :
اگر کسی دنیا را آن طور که هست بشناسد، در پیش آمدهای ناگوار زندگی خود را نمی ‏بازد، چون می‏داند جهان طبیعت، سرای دگرگونی و تحول است و فراز و نشیب فراوانی دارد. همه افراد خواه ناخواه با حوادث مواجه می‏شوند.

9-توجه به آثار جسمانی صبر :
صبر و شکیبایی در برابر حوادث زندگی تنها جنبه اخلاقی ندارد، بلکه از نظر بهداشت و سلامت جسم نیز فوق العاده مؤثر است. افراد ناشکیبا عمری کوتاه و توأم با انواع بیماری‏ها و از جمله بیماری‏های قلبی و عصبی دارند، در حالی که صابران از عمری طولانی برخوردارند.

.........................
[1]. غرر الحكم و درر الكلم، عبدالواحد بن محمد التميمي، مكتب الإعلام الإسلامي - قم، 1366 ه. ش، ص 281.
[2]. بقره (2) آیه 45.
[3]. مكارم شيرازى ناصر، تفسير نمونه‏، دار الكتب الإسلامية،تهران‏،1374، ج 1، ص 219.
[4]. ری شهری، میزان الحکمه، دار الحدیث، قم، 1416، چاپ اول، ج 2، ص 1560.
[5]. انشراح(94) آیه 5.
[6]. احقاف(46) آیه 35.

 

sabahat

عضو جدید
کاربر ممتاز
می‏گویند: انوشیروان، بزرگمهر را زندانی کرد. پس از چند روز، انوشیروان شخصی را فرستاد تا از حالش جویا شود. فرستاده انوشیروان او را خوشحال دید، علتش را جویا شد، بزرگمهر دلیلش را استفاده از معجون شش ماده‏ ای دانست و گفت: این معجون مرا سرحال کرده است و آن ها عبارتند از:

1- توکل بر خدا،
2 - بی تابی مشکلی را حل نمی‏کند،
3 - صبر به کمک انسان می‏آید،
4 - اگر صبر نکنم چه کنم؟
5 - مشکلاتی بیش از مشکل من وجود دارد،
6- ستون به ستون فرج است.
[1]



...........................
1.محدث قمی، سفینة البحار، انتشارات اسوه، 1422ه ق، ج 5، ص 25.
 

saba jo00on

عضو جدید
کاربر ممتاز
موضوع چهارم : عجب و غرور



صفت عجب معمولا هنگامی حاصل مى‏شود كه عمل از شائبه ریا خالص شود .

عجب عبارت است از بزرگ دانستن نعمت و تكیه بر آن و فراموش كردن نسبت نعمت با نعمت دهنده.
غرور ، فراموش کردن موقعیت فردی و اجتماعی خود و غوطه ‏ور شدن در جهل و بی‏خبری است.
غرور انسان را از خدا دور می‏کند و به شیطان نزدیک می‏سازد، واقعیت‏ها را در نظر او دگرگون می‏کند و همین امر سبب خسارت‏های شدید مادی و معنوی می‏گردد.
افراد مغرور همیشه در جامعه منفورند و به خاطر توقع نامحدودشان گرفتار انزوای اجتماعی می‏شوند.
غرور سرچشمه صفات رذیله دیگری مانند خودبرتربینی و تکبر و عجب و خودپسندی و ترک تواضع و کینه و حسد نسبت‏به دیگران و تحقیر آنها می‏شود.
می‏دانیم یکی از عوامل اصلی رانده شدن شیطان از درگاه خدا «غرور» او بود و یکی از علل عدم تسلیم بسیاری از اقوام پیشین در برابر دعوت انبیاء وجود همین صفت نکوهیده در وجود آنان بود.
اقوام پیشین در برابر دعوت انبیاء همین صفت نکوهیده در وجود آنان بود.
فرعونها و نمرودها به خاطر غرورشان از خدا دور شدند و به سرنوشت‏ شومی که عبرت برای همگان شد گرفتار گشتند.
 
آخرین ویرایش:

saba jo00on

عضو جدید
کاربر ممتاز
علایم و نشانه ‏های غرور

نشانه‏ های غرور گاهی بسیار آشکار است ‏به گونه‏ای که انسان در نخستین برخورد به آن پی می‏برد و می‏فهمد که فلان شخص گرفتار غرور و خودبینی است. بی ‏اعتنایی به مردم، بی توجهی به حلال و حرام الهی، رعایت نکردن ادب با بزرگان و ترک محبت‏ با دوستان و بستگان، بی‏رحمی نسبت ‏به زیردستان، ذکر سخنان ناموزون و دور از ادب، سر دادن خنده و قهقهه بلند، دویدن در حرف دیگران، نگاه‏های تحقیرآمیز به صالحان و پاکان و عالمان و همچنین راه رفتن به صورت غیر متعارف، پا را به زمین کوبیدن، شانه‏ ها را تکان دادن، نگاه‏های غیر متعارف به زمین و آسمان نمودن و حتی گاهی کارهای دیوانگان را انجام دادن اینها همه از نشانه‏ های غرور است.
ولی گاه حالت غرور مخفی است و به این سادگی خود را نشان نمی‏دهد بلکه با دقت می‏توان به وجود چنین صفتی در خویشتن و یا دیگران پی برد. مانند اینکه بعضی افراد پس از مدت کوتاهی درس استاد را رها می‏کنند و خود را مستغنی و بی‏ نیاز می‏دانند، یا مانند کسی که علاقه شدیدی در خود به انزوا و گوشه‏ گیری از مردم احساس می‏کند و ممکن است ‏بهانه آن را آلوده نشدن به مجالس غیبت و گناه و مانند آن ذکر کند در حالی که با دقت می‏ یابیم که عامل اصلی، غرور و خود بزرگ ‏بینی است. خود را پاک، آگاه و مؤمن می‏پندارد و دیگران را ناقص و آلوده.
 

saba jo00on

عضو جدید
کاربر ممتاز
عجب، دلبستگي به دنيا
غرور دل بر دنيا نهادن است، به مزخرفات او فريفته شدن، و از آخرت و مرگ و حساب و ترازو و صراط و ثواب و عقاب فراموش کردن، و از هيبت و عظمت و قهاري و جباري حق، بي خبر ماندن و به کرم و لطف و رحمت خداي مغرور گشتن، بي آنکه طاعت او دارد يا از معصيت توبه کند.
اين جمله آفاتي است که از مال و جاه دنيا تولد کند و سبب فتنه ي صاحب مال شود. (1)

- عجب، بزرگ شمردن خود


عجب و خودبيني عبارت است از اينکه کسي به جهت کمال يا نعمتي خود را بزرگ شمارد، و يا خود کمال و نعمت را همراه با ميل و تکيه به آنها بزرگ شمارد و فراموش کند که آن دو (نعمت و کمال) از خداست. اما اگر بر آنها تکيه و اعتماد نکند و از زوال نعمت يا دگرگوني آن ترسان باشد، يا اينکه شادي او از اين حيث باشد که اين نعمتي است خداداد و آن را به خود نسبت ندهد، چنين شخصي معجب نخواهد بود. پس معجب بر زوال نعمت خائف (2) نيست بلکه به آن مطمئن و سرمست است و شادي و فرح او از اين جهت است که آن صفت کمال به خود او منسوب است، نه عطاي خداي تعالي.
و هر گاه بر دل او اين عقيده غالب شود که آن نعمت از خداست و اگر بخواهد مي گيرد، عجب برطرف شده است.
اما اگر معجب در دل معتقد باشد که حقي بر خدا دارد و يا مرتبه اي براي خود در پيش خدا قائل باشد و استبعاد کند که خدا آن نعمت را سلب کند و يا مکروهي به او برساند و از خدا براي عمل خود توقع کرامت و پاداش بزرگ داشته باشد، اين را ناز به عمل نامند، و گويي براي خودش بر خدا ناز و دلال (3) دارد. اين صفت از عجب بدتر است. زيرا صاحب اين صفت عجب دارد و بالاتر از آن و بسا که معجب ناز و دلال ندارد. زيرا عجب عبارت است از مجرد بزرگداشت نعمت و کمال خود و فراموشي نسبت دادن آن به خدا بدون توقع پاداش بر عمل خويش، و حال آنکه در ادلال توقع پاداش بر عمل هست. زيرا صاحب اين صفت اجابت دعا دارد و رد آن را در باطن خود ناپسند مي شمارد و از آن تعجب مي کند. پس ادلال عجب است با چيزي زائد بر آن. (4)
- عجب منت نهادن بر کار نيک

بدين سان کسي که به ديگري چيزي مي دهد، اگر آن را بزرگ شمارد و بر او منت نهد معجب است و اگر او را علاوه بر اين به خدمت گيرد و از او توقعاتي داشته باشد و تخلف از برآوردن آنها را بعيد بشمرد، بر آن شخص ناز و دلال خواهد داشت. و همان طور که عجب گاه به صفتي است که صاحبش آن را کمال مي داند و در حقيقت کمال نيست، همين طور عجب گاه به عملي است که هيچ فايده اي ندارد و او آن را به خطا خوب مي انگارد. (5)
---------------------------
------------------------------------------------------
1- سوره انفال، آيه 28: مرصاد العباد، ص 505.
2- خائف: ترسان.
3- دلال: کرشمه.
4- جامع السعاده، ص 391.
5- همان، ص 392.
منبع: کتاب گنجينه ي 69-68
 

saba jo00on

عضو جدید
کاربر ممتاز
عجب

در كتاب كافى از على بن سوید روایت شده كه از حضرت ابن الحسن امام موسى كاظم - علیه السّلام-
درباره عجبى كه عمل را باطل مى‏ كند پرسیدم.
حضرت فرمود:

عجب داراى درجاتى است، بعضى از آن درجات این است كه كارهاى زشت انسان در نظر زیبا جلوه كند و او آنها را نیكو ببیند، درجه دیگرش آن است كه انسان به خدا ایمان آورد و به خاطر ایمانش بر خدا منّت گذارد در حالى كه خدا بر او منّت دارد.

اما اگر كسى از زوال نعمت در هراس باشد یا بترسد كه نعمتش مكدّر شود یا از این جهت كه نعمت را از جانب خدا مى ‏داند خوشحال باشد، در این صورت دچار عجب نشده چون گفتیم عجب بزرگداشت نعمت با فراموش كردن نسبت آن به خداست.

اگر اضافه بر عجب این حالت در انسان پیدا شود كه خود را نزد خدا محقّ بداند و فكر كند كه نزد خدا منزلتى دارد بطورى كه در دنیا از عملش توقع كرامت داشته باشد و بیش از آن كه فاسقان را مستحقّ ناملایمات مى ‏داند خود را مستحقّ بداند كه به هیچ ناخوشایندى گرفتار نشود این حالت ادلال نامیده مى‏شود.
چنین شخصى به خاطر وجاهتى كه براى خویش در نزد خدا قائل است بر آن ذات مقدس جرئتى پیدا مى‏كند.

یك مثال براى عجب و ادلال:

گاهى انسان به دیگرى هدیه‏اى مى‏دهد كه در نظرش بسیار با اهمیت جلوه مى‏كند و لذا بر او منّت مى‏نهد، این شخص در این صورت دچار عجب و خود پسندى شده است.

اگر علاوه بر منّت او را به خدمت گیرد و از او انتظاراتى داشته باشد یا به نظرش بعید باشد كه آن شخص در خدمت او كوشش نكند دچار ادلال شده است

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
سيد عبدالله شبر - كتاب اخلاق ، ص275
 

saba jo00on

عضو جدید
کاربر ممتاز
عوامل ايجاد عجب و غرور

- شاد بودن به غير خدا

بدان اي رونده ي راه خداي عزوجل که عجب حالتي است که در باطن پيدا آيد. اصل آن حالت از شاد بودن است به غير خداي عزوجل و از گمان بزرگي نفس خود و خصلت هاي نفس خود. پس حقيقت عجب فرح است به چيزي يا تعظيم آن چيز که در آن گمان کمال بود که آن کمال را حوالت به ذات آن چيز کند نه به حق تعالي. (1)


- غفلت و شهوت


و اصل اين خصلتهاي ناپسنديده ي مهلک جهل و غفلت است که حقيقت اين چيزها را نمي توان درک کردن. و اگر درک مي کند اما قوت نظري آميخته شده است به سبب غفلت يا شهوات نفساني، تا صورت گزيني در ذهن وي افتاده است و سبب غرور وي گشته و وي بدان شادمان مي بود و مي فيرد (2) و مي نازد. چنان که مردي به رنج پاره ها يافته است و از ناداني زر پنداشته و بدان شادي مي کند و مي نازد و مي فيرد. (3)


- جهل


حکيمي جواني جاهل معجب را ديد که تکبر بسيار مي کرد. گفت: «من خواستمي که به حقيقت در آن منزلت بودمي که تو مي پنداري هستي و دشمنان من همچون تو بودندي در حقيقت». يعني از فضيلت خالي و به عجب مغرور. (4)
----------- ------------------------------------------------------
1-مرتع الصالحين، ص 157.
2- مي فيرد: مي بالد، تکبر مي کند.
3- همان، ص 158.
4- اخلال محتشمي، ص 302.
 

saba jo00on

عضو جدید
کاربر ممتاز
آفات و مضرات عجب
عجب است كه انسان را به كبر مى ‏خواند (چه اینكه عجب یكى از عوامل كبر است) و از كبر آفات بسیار به وجود مى ‏آید از جمله باعث مى‏ شود انسان گناهان خویش را فراموش كرده به آنها اهمیت ندهد زیرا خود را از بررسى اعمال خود بى ‏نیاز مى ‏داند.

دیگر اینكه طاعات و عبادات را در نظر انسان بزرگ مى‏ كند و باعث مى‏ شود كه انسان به خاطر عباداتش بر خدا منّت نهد و همین براى نقصان یك انسان كافى است.
همچنین عجب و خود پسندى اگر به واسطه عبادات حاصل شود، انسان را از دریافت آفات آنها كور مى ‏كند كسى كه دچار عجب است خود را فریب مى‏دهد و با پروردگارش خدعه مى‏ كند و خود را از مكر خدا (عذاب الهى) در امان مى ‏داند و از عقاب خدا غافل مى‏ شود.

در صورتى كه قرآن عظیم مى ‏فرماید:

لا یَأْمَنُ مَكْرَ اللَّهِ الا القَوْمُ
الخاسِرُونَ
از عقاب الهى غافل نمى‏شوند مگر زیانكاران. (سوره اعراف، آیه 99).

همچنین انسان را از مشورت، استفاده از دیگران و یادگیرى باز مى ‏دارد و سبب مى ‏شود كه همیشه در ذلّت جهل باقى بماند.
و چه بسا كسانى كه از نظریه اشتباهى خود در اصول یا فروع دچار عجب مى‏ شوند و سبب هلاكت خود را فراهم مى‏ كنند.
-----------------------
----------------------------------------------
سيد عبدالله شبر - كتاب اخلاق ، ص275




 

saba jo00on

عضو جدید
کاربر ممتاز
راههای درمان عجب در قرآن

با توجه به مطالبی که در قبح عُجب و غرور آورده شد، باید برای دفع و رفع آن
چاره ­­اندیشی نمود. قرآن کریم در آیات مختلفی که سخن از این آفت به میان آورده، راه­های درمان و پیشگیری از این صفت قبیح را اشاره نموده است که به نمونه­ هایی از آن اشاره
می­گردد:


1. عبرت­ آموزی از سرنوشت گذشتگان

تفکر در سرنوشت مردمان دوران­های گذشته که دچار این بلای اخلاقی شده و آثار آن را لمس نموده و عواقب سوء آن، دامن­گیر اجتماعشان شده است، عبرت­ گیری از سرنوشت آنان یکی از بهترین روش­های پیشگیری و درمان غرور است که قرآن به آن سفارش نموده است . [1]

«أَوَ لَمْ‌یسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَینْظُرُوا كَیفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذینَ كانُوا مِنْ قَبْلِهِمْ كانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ آثاراً فِی الْأَرْضِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَ ما كانَ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ واقٍ»

«آیا آنها روى زمین سیر نكردند تا ببینند عاقبت كسانى كه پیش از آنان بودند چگونه بود؟! آنها در قدرت و ایجاد آثار مهمّ در زمین از اینها برتر بودند ولى خداوند ایشان را به گناهانشان گرفت و در برابر عذاب او مدافعى نداشتند!»[غافر/21.]



قرآن کریم عاقبت کسانی را که راه غرور را طی نموده­اند و از نظر امکانات و قدرت در سطح بالاتری قرار داشتند، به انسانها یادآوری نموده تا با تفکر و عبرت ­آموزی از سرنوشت آنان درسی بگیرند. همچنین قرآن، انسانها را به این نکته رهنمون ساخته که آنچه موجب عجب و تکبر برخی افراد بود، نتوانست آنها را از عذاب خدا جلوگیری کند.[2] چنان­که در احتجاج با قارون نیز که دچار غرور علمی و به دنبال آن عجب در ثروت و نفرات شده بود، این­گونه استدلال می­کند:

«...أَوَ لَمْ‌یعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَ أَكْثَرُ جَمْعاً و لایسْئَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُا الْمُجْرِمُون»

«...آیا او نمى‏دانست كه خداوند اقوامى را پیش از او هلاك كرد كه نیرومندتر و ثروتمندتر از او بودند؟! (و هنگامى كه عذاب الهى فرا رسد،) مجرمان از گناهانشان سؤال نمى‏شوند.» [قصص/78.]


2. آگاهی بر نقص­ها و ضعف­ها

بدون شک اگر انسان نیم ­نگاهی به خود بیاندازد و به چگونگی آفرینش و مراحل رشد خود توجه داشته باشد، هیچ­گونه توجیهی برای تکبر ورزیدن به مال، اولاد، قدرت و علم ندارد؛ چراکه خود را موجودی حقیر و ضعیف خواهد یافت:

«قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَ هُوَ یحُاوِرُهُ أَ كَفَرْتَ بِالَّذِى خَلَقَكَ مِن تُرَابٍ ثمُ‏َّ مِن نُّطْفَةٍ ثمُ‏َّ سَوَّئكَ رَجُلاً

«دوست (با ایمان) وى- در حالى كه با او گفتگو مى‏كرد- گفت: آیا به خدایى كه تو را از خاك و سپس از نطفه آفرید و پس از آن تو را مرد كاملى قرار داد، كافر شدى؟!»[کهف/37.]
این آیه ادامه­ ی صحبت­های آن فرد مؤمن با کافری است که گرفتار عُجب شده بود. در اینجا شخص مؤمن برای اصلاح عجب آن فرد کافر، به او یادآوری می­کند که خداوند او را از خاکی بی­ارزش و نطفه­ای ناچیز خلق کرده است؛ لذا دلیلی برای غرور و خودخواهی و کفر وجود ندارد.[3]


3. توجه به عظمت آفریده­های الهی
قرآن کریم به جهت پیشگیری و درمان بیماری غرور در وجود انسانها، آنها را به عظمت خلقت آفرینش توجه داده است، تا با تفکر در آن و مقایسه ­ی آن عظمت با خلقت خود، به
ضعف­ها، نقص­ها و ناچیز بودن خود در برابر این همه عظمت پی برده و دست از خودپسندی و عجب و امثال اینها بردارند:
[4]


«أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَناها رَفَعَ سَمْكَهَا فَسَوَّاهَا وَ أَغْطَشَ لَیلَهَا وَ أَخْرَجَ ضُحَاهَا وَالْأَرْضَ بَعْدَ ذَالِكَ دَحَاهَا أَخْرَجَ مِنهْا مَاءَهَا وَ مَرْعَاهَا وَالجِبالَ أَرْسَاهَا»

«آیا آفرینش شما (بعد از مرگ) مشكل‏تر است یا آفرینش آسمان كه خداوند آن را بنا نهاد؟! سقف آن را برافراشت و آن را منظّم ساخت و شبش را تاریك و روزش را آشكار نمود! و زمین را بعد از آن گسترش داد، و از آن آب و چراگاهش را بیرون آورد، و كوه‏ها را ثابت و محكم نمود!»[ نازعات/27.]
4. فراگیری جهان­بینی صحیح

توجه به ماهیت و هدف آفرینش و تفکر در آن، به انسان کمک می­کند تا نعمتهای الهی را در مسیر صحیح دنیوی و اخروی استفاده نماید و آنها را در جهت عجب ورزیدن و
برتری­جویی به کار نگیرد:
[5]



«الْمَالُ وَ الْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیوةِ الدُّنْیا وَ الْبَاقِیاتُ الصَّالِحَاتُ خَیرْ عِندَ رَبِّكَ ثَوَابًا وَ خَیرْ أَمَلاً»

«مال و فرزند، زینت زندگى دنیاست و باقیات صالحات [ارزشهاى پایدار و شایسته‏] ثوابش نزد پروردگارت بهتر و امیدبخش‏تر است!» [ کهف/46.]


در مقابل به کفار هشدار می­دهد که آنچه را بدان غرور دارند و مایه­ی ­افتخار و برتری خود می­دانند، در برابر قدرت مطلق الهی هیچ­گونه کارایی برای آنها نخواهد داشت؛ بلکه موجب عذاب مضاعف در آخرت برای آنها خواهد بود:[6]


«إِنَّ الَّذینَ كَفَرُوا لَنْ­تُغْنِی عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَیئاً وَ أُولئِكَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ»

«ثروتها و فرزندانِ كسانى كه كافر شدند، نمى‏تواند آنان را از (عذابِ) خداوند باز دارد (و از كیفر، رهایى بخشد.) و آنان خود، آتشگیره دوزخند.»
[
آل عمران/10.]
--------------------------------------------------------------------------------------
[1]طوسى، محمد بن حسن‏؛ التبیان فى تفسیر القرآن‏، تحقیق احمد قصیر عاملى، بیروت‏، دار احیاء التراث العربى‏، بی­تا، ج‏9، ص67 – 68.
[2]
تفسیر نمونه، ج‏20، ص70 - 71.
[3]
مخزن العرفان در تفسیر قرآن، ج‏8، ص35.
[4]
طالقانى، سید محمود؛ پرتوى از قرآن‏، تهران، شركت سهامى انتشار، 1362ش، چاپ چهارم، ج‏3، ص97 -108.
[5]
طبرسی، فضل بن حسن؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصرخسرو، 1372ش، چاپ سوم، ج‏6، ص731.
[6]
صادقى تهرانى، محمد؛ الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، قم، فرهنگ اسلامى، 1365ش، چاپ دوم، ج‏5، ص50 - 51.







 
آخرین ویرایش:

saba jo00on

عضو جدید
کاربر ممتاز
اقسام عُجب در قرآن

از دیدگاه قرآنی "عجب" دارای اقسامی است که به اهم آن اشاره می­شود:
1. عجب نفسی

خودستایی که از آن به عجب نفسی نیز تعبیر می­شود از اقسام عجب است:
«ألَمْ تَرَ اِلی الَّذینَ یزَكُّونَ أَنْفُسَهُمْ بَلِ اللهِ یزكّی مَنْ یشاءْ
«آیا ندیدى كسانى را كه خودستایى مى‏كنند؟! (این خودستایی­ها، بى‏ارزش است) بلكه خدا هر كس را بخواهد، ستایش مى‏كند.»[ نساء/49.]
تزکیه به معنی برچیدن زوائد برای پاک و سالم سازی یک چیز است که اگر به صورت عملی صورت گیرد کاری پسندیده بوده، اما اگر صِرف قول و ادعا باشد بسیار قبیح است[1] که قرآن کریم به صراحت از آن نهی کرده است:


«...فَلَاتُزَكُّواْ أَنفُسَكُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَى‏»
«...پس خودستایى نكنید، او پرهیزگاران را بهتر مى‏شناسد!»[نجم/32.]
2. عجب عملی
یکی از اقسام عجب این است که اعمال بد شخص، آنچنان در نظرش جلوه می­کند که آن را به عنوان عملی نیک می­پندارد و هیچ­گونه نقد و نظری را نمی­پذیرد؛ بلکه ناقدان را دشمن خود می­داند.[2] قرآن می­فرماید:

«أفَمَنْ زُینَ لَهُ سُوء عَمَلِهِ فَرَآهُ حُسْنا»
آیا كسى كه عمل بدش براى او آراسته شده و آن را خوب و زیبا مى‏بیند (همانند كسى است كه واقع را آنچنان­كه هست مى‏یابد)؟![فاطر/8.]
3. عجب علمی
تکیه­ی افراطی بر توانایی علمی نیز از مواردی است که آفت عجب در آن راه پیدا کرده و سبب می­شود انسان از دیدن و درک واقعیت­ها محروم گردد:
«قالَ إِنَّما أُوتیتُهُ عَلى‏ عِلْمٍ عِنْدی»‏
«(قارون) گفت: این ثروت را بوسیله‌ی دانشى كه نزد من است به دست آورده‏ام!»
[
قصص/78.]


قارون که در ابتدا یکی از یاران نزدیک حضرت موسی(ع) بود و علوم بسیاری را از او آموخته بود و از این طریق به ثروت کلانی دست یافته بود، به علم خود مغرور شده و با آن به مردم فخر می­فروخت و عجب می­ورزید و علم خود را تنها مؤثر در کسب ثروت فراوان و مقام قلمداد می­نمود و به همین دلیل حتی حاضر به پرداخت زکات واجب خود نیز نشد.[3]

همچنین عُجب علمی کفار به حدّی بود که حتی مقابل انبیاء الهی ایستاده و آنها را تحقیر و مسخره می­کردند که قرآن کریم در این­باره می­فرماید:[4]


«فَلَمَّا جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیناتِ فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْم‏ وَ حَاقَ بِهِم مَّا كاَنُواْ بِهِ یسْتهِزءُون‏»
«هنگامى كه رسولانشان دلایل روشنى براى آنان آوردند، به دانشى كه خود داشتند خوشحال بودند (و غیر آن را هیچ مى‏شمردند) ولى آنچه را (از عذاب) به تمسخر مى‏ گرفتند آنان را فراگرفت!»[غافر/83.]

4. عجب در مال و فرزندان
عجب بر فزونی مال و اولاد نیز یکی از اقسام عجب است؛ چرا که فرد با وجود مال و اولاد زیاد، خود را قوی و آسیب­ناپذیر می­انگارد و چون در آن حال، مانعی بر سر راه پیشرفت خود نمی­بیند، پا را از محدوه­ی خود فراتر نهاده، خود و اموالش را جاودان می­پندارد و منکر خدا و روز رستاخیز می­گردد، تا جایی که خود را مالک مردم نیز می­داند:[5]



«...وَ كانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقالَ لِصاحِبِهِ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ أَنَا أَكْثَرُ مِنْكَ مالاً وَ أَعَزُّ نَفَراً وَ دَخَلَ جَنَّتَهُ وَ هُوَ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ قَالَ مَا أَظُنُّ أَن تَبِیدَ هَذِهِ أَبَدًا...»
«...صاحب این باغ، درآمد فراوانى داشت به همین جهت، به دوستش- درحالى­كه با او گفتگو مى‏كرد چنین گفت: من از نظر ثروت از تو برتر و از نظر نفرات نیرومندترم! و درحالى­كه نسبت به خود ستمكار بود، در باغ خویش گام نهاد و گفت: من گمان نمى‏كنم هرگز این باغ نابود شود!...»[کهف/34.]
قرآن کریم در این آیه مثالی از عجب و غرور در مال و اولاد را در قالب گفتگوی دو شخص که یکی مؤمن و دیگری کافر است، به زیبایی بیان نموده است. شخص کافر به مال، اولاد و خدم و حشم خود می­بالد و آنها را همیشگی دانسته و منکر خالقیت و مالکیت خدا و برپایی روز جزا می­شود.[6]


5. عجب در برتری نفرات رزمی
یکی از مهمترین عوامل پیروزی در نبرد، بهره بردن از برتری نیروهای رزمی است؛ ولی در عین حال گرفتار شدن به عجب در این زمینه نیز یکی از عوامل شکست است:
«...وَ یوْمَ حُنَینٍ إذْ أعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ­تُغْنِ عَنكُمْ شَیئاً وَ ضَاقَتْ عَلَیكُمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثمُ‏َّ وَلَّیتُم مُّدْبِرِین‏»
«...و در روز حنین (نیز یارى نمود) در آن هنگام كه فزونى جمعیتتان شما را مغرور ساخت، ولى (این فزونى جمعیت) هیچ به دردتان نخورد و زمین با همه­ی وسعتش بر شما تنگ شده، سپس پشت (به دشمن) كرده، فرار نمودید!»[توبه/25.]
آیه­ی مباركه در رابطه با جنگ حنین است. در آن جنگ تعداد لشگر اسلام به قدری زیاد بود كه در هیچ یك از جنگهای اسلامی تا آن روز این عدد سابقه نداشت؛ آنچنان­كه بعضی از مسلمانان دچار عُجب و غرور شده و خود را شکست ناپذیر انگاشتند. ولی علی­رغم این انبوه جمعیت، بسیاری از نیروهای رزمی به دشمن پشت نموده و فرار کردند و متحمّل شكست ابتدایی شدند. این به خاطر مغرور شدن آنها به انبوهی جمعیتشان و غافل شدن از لطف خدا بود.[7]


کفار و عُجب
کفار یکی از گروههایی به شمار می­رود که در قرآن کریم مثالهایی را در مورد عُجب آنها آورده است که به نمونه­هایی از آن اشاره می­گردد:



«فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ كَفَرُواْ مِن قَوْمِهِ ما نَریكَ اتَّبَعَكَ الَّا الَّذینَ هُمْ اراذِلُنا بِادِىَ الرَّأْىِ»
«اشراف كافر قومش (در پاسخ او) گفتند: ما تو را جز بشرى همچون خودمان نمى‏بینیم! و كسانى را كه از تو پیروى كرده‏اند، جز گروهى اراذل ساده‏لوح، مشاهده نمى‏كنیم و براى شما فضیلتى نسبت به خود نمى‏بینیم؛ بلكه شما را دروغگو تصور مى‏كنیم!»[هود/27.]
حضرت نوح وقتی قوم خود را به ایمان به خدا دعوت کرد، به جز عده­ای از افراد فقیر کسی به او ایمان نیاورد؛ اما کفاری که از قدرت و ثروت بهره­مند بودند با این استدلال که "پیروان تو کسی جز افراد پست و فقیر و زیردست نیستند" به او ایمان نیاوردند. این سخنان کفار کنایه از این است که ما صاحب شأن و قدرت و ثروت هستیم و تو لایق این نیستی که ما نیز همانند آن افراد پست از تو اطاعت کنیم.[8]



اهل­کتاب و عُجب
یکی از مشخصه­های بارز اهل­کتاب امتیازات ویژه­ای است که در مقابل پیروان ادیان دیگر، برای خود قائل بودند و با این اعتقادات از موجودیت خود دفاع می­کردند که قرآن نیز به اهم آنها اشاره نموده است. این توهم­ برتر و ممتاز بودن نزد خدا در میان اهل کتاب، سبب ایجاد شدن صفت عُجب در آنها شده و دیدگان آنها را از دیدن حقایق و واقعیت­ها کور کرده است؛ به همین خاطر خود را تافته­ای جدا بافته از دیگران می­دانند.[9] لذا خود را فرزندان و دوستان خدا دانسته و بهشت را به خود اختصاص داده­اند:

«وَ قالَتِ الْیهُودُ وَالنَّصارى‏ نَحْنُ ابْناءُ اللَّهِ وَ احِبَّاؤُهُ...»
«یهود و نصارى گفتند: ما، فرزندان خدا و دوستان (خاصّ) او هستیم...»[مائده/18.]
«قالُوا لَنْ­یدْخُلَ الْجَنَّةَ الَّا مَنْ كانَ هُوداً اوْ نَصارى...»
«آنها گفتند: هیچ كس، جز یهود یا نصارى، هرگز داخل بهشت نخواهد شد...» [بقره/111]

بلال حبشي، چون روز فتح مکه بر بام کعبه اذان گفت، جماعتي گفتند که: «اين سياه اذان گفت!» در آن وقت نازل شد: «کريم ترين و بهترين شما نزد خداوند، باتقواترين شماست». [10]


-------------------------------------------
[1]مصطفوی، حسن؛ تفسیر روشن، تهران ، مرکز نشر کتاب، 1380ش، چاپ اول، ج‏6، ص8.
[2]
فضل الله، سیدمحمدحسین؛ ‏تفسیر من وحی القرآن، بیروت، دارالملاك، 1419ق، چاپ دوم، ج‏19، ص84.
[3]
كاشانى، ملا فتح­الله‏؛ تفسیر منهج الصادقین فى الزام المخالفین‏، تهران، كتابفروشى محمدحسن علمى، 1336‏ش، ج‏7، ص104.
[4]
حسینى شیرازى، سیدمحمد؛ تقریب القرآن إلى الأذهان، بیروت، دارالعلوم، 1424ق، چاپ اول، ج‏4، ص632.
[5]
مدرسى، سید محمدتقى‏؛ من هدى القرآن‏، تهران، دار محبی الحسین، 1419ق، چاپ اول، ج‏6، ص413.
[6]
طباطبائی(علامه)، سیّد محمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارت اسلامی جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم، 1417ق، چاپ پنجم، ج‏13، ص310 – 311.
[7]
تفسیر نمونه، ج 7، ص337 و 338.
[8]
بانوی اصفهانی، امین سیّده نصرت؛ مخزن العرفان فی تفسیر قرآن، تهران، نهضت زنان مسلمان، 1361ش، ج‏6، ص248.
[9]
المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏3، ص261 - 262.
[10]
معراج السعاده، ص 276.
 

saba jo00on

عضو جدید
کاربر ممتاز
نکوهش غرور در قرآن

ماده «غر» به معنای فریب دادن است. ریشه اصلى این واژه به معنى حصول غفلت به سبب تأثیر چیز دیگرى در انسان است. طبق تعریف بزرگان علم اخلاق، غرور عبارت است از دلخوش بودن به چیزى كه موافق هواى نفس و تمایل طبع انسانى است و ناشى از اشتباه انسان یا فریب شیطان است. آیات متعددی از قرآن کریم، انسان ها را از گرفتاری در دام عوامل فریب دهنده بر حذر داشته و فریفتگان و مغروران را مورد نکوهش قرار است.

خداوند خطاب به انسان می فرماید:
(یا أیها الإنسان ما غرك بربك الكریم) (الانفطار،6 ):
اى انسان چه چیز تو را به پروردگار كریمت مغرور كرده است.
یعنى چه چیزی تو را مغرور نموده و تو را فریب داده و باطل را براى تو زیبا و حق جلوه داده تا او را مخالفت نموده و گناه نموده اى.
روایت شده كه پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) هر گاه این آیه را تلاوت می كرد. می فرمود: «جهل و نادانى او او را فریب داده است».
در این آیه مى بینیم كه غرور را معلق به دو صفت" ربوبیت" و" كرم" خداى تعالى كرده، و این بدان منظور بوده كه بفهماند علت عتاب و توبیخ چه بود، و حاصلش این است كه تمرد بنده و سرگرمى و فرو رفتن سراپایش در معصیت پروردگاری كه مدبر امر او است، و نعمت هاى ظاهرى و باطنیش سراپاى وجود او را فرا گرفته، كفرانى است كه هیچ فطرت سلیمى در زشتى آن شك ندارد، و بدون دغدغه مرتكبش را مستحق عقاب مى داند، مخصوصا در موردى كه رب منعم، كریم هم باشد، یعنى اگر نعمتى مى دهد و عطایى مى كند هیچ قسم سودى را براى خود منظور ندارد، و علاوه بر این در احسانى كه مى كند بدیها و نادانیها و نافرمانیهاى مربوب را در نظر نمى گیرد، و از همه اغماض مى كند، كه كفران چنین ربى باز هم زشت تر و توجه عتاب و مذمت شدیدتر و روشن تر است.


در آیه دیگری، خداوند به همه انسانها هشدار مى دهد و آنها را بر حذر می دارد از اینكه فریب زرق و برق دنیا را بخورند و به آن مغرور شوند و در دام شیطان بیفتند:

« یا ایها الناس... ان وعد الله حق فلاتغرنكم الحیاة الدنیا و لایغرنكم بالله الغرور:
اى مردم!... وعده الهى(معاد) حق است مبادا زندگى دنیا شما را بفریبد و مغرور سازد و شیطان با به رخ كشیدن و استناد به رحمت و مغفرت خدا فریبتان ندهد» ( فاطر، 5 ).


جالب اینكه اسباب غرور در این آیه دو چیز شمرده شده: «زرق و برق دنیا» و «شیطان» و این تعبیر نشان مى دهد كه گاه انسان بى آنكه از زندگى مادى مرفهى برخوردار باشد تنها با مشتى خیالات بى اساس مغرور مى شود و براى خود مقام و شخصیتى مى پندارد، در برابر حق سركشى مى كند و در دام شیطان گرفتار مى شود.


گاه خیال و پندار هم سرچشمه نفوذ شیطان مى گردد و انسان با آن دلخوش مى شود
. با توجه به آیه 70 سوره مبارکه انعام در می یابیم که فریب خوردن از ظاهر زیبای دنیا موجب عدم دین مداری می شود. قرآن کریم می فرماید:

(وذر الذین اتخذوا دینهم لعبا و لهوا و غرتهم الحیاة الدنیا...).
«كسانى را كه آیین(فطرى) خود را به بازى و سرگرمى(و استهزاء) گرفتند و زندگى دنیا آنها را فریب داده است رها كن»،

قوم یهود، در اثر غرور و خودبینى امتیازات نامعقولى براى خود قائل بودند و همین تفكر غلط سبب گمراهى و طغیان آنها شد،
قرآن کریم مى فرماید:

« ذلك بانهم قالوا لن تمسنا النار الا ایاما معدودات و غرهم فى دینهم ما كانوا یفترون:
این (اعراض و روى گردانى آنها از حکم کتاب الهى ) به خاطر آن است كه مى گفتند: جز چند روزى آتش دوزخ به ما نمى رسد (و مجازات ما به خاطر گناهان سنگینمان بسیار كم است چون قوم برترى هستیم! ) این افترا و دروغى كه(به خدا) بسته بودند آنها را در دینشان فریب داده بود» (آل عمران،24).

اهل كتاب به خاطر عقیده خرافى ای كه داشتند و آن را به خدا افترا بسته بودند، فریب خورده و مغرور شدند، و خود را از كتاب خدا بى نیاز گمان کردند (خدا داناتر است).
سؤالى که در اینجا پیش می آید این است كه چگونه در آیه شریفه فرموده اهل كتاب فریب افتراى خود را خوردند، و بدان مغرور شدند، مگر ممكن است كه انسان فریب گفتار خود را بخورد؟ با علم به اینكه گفتارش دروغ و خدعه و باطل است. جواب این سؤال آن است كه صاحبان گفتار غرورانگیز نامبرده، نیاكان ایشان بودند، و فریب خوردگان اخلاف و نسلهاى بعدى آنان، و اگر در آیه شریفه هر دو را به اهل كتاب نسبت داده، براى این بود كه همه آن اسلاف و اخلاف یك امت بودند، و اخلاف، به اعمال اسلاف راضى بودند. علاوه بر اینكه ممکن است کسی در اثر گفتار نادرست خویش - با علم به اینكه افترا و باطل است - فریب بخورد، زیرا آنچه انسان انجام می دهد بر طبق آنچه مى داند نیست، بلكه بر طبق آن ملكات خوبى و بدى است كه در نفسش پدید آمده، و عمل را در نظرش زینت مى دهد. اهل كتاب هم از آنجا كه تكبر و ستمگرى و محبت به شهوات در دلهایشان رسوخ نموده، هر عملى را كه انجام مى دادند بر طبق خواسته نفسشان بود، در نتیجه افترا بستن به خدا كه عادت و ملكه آنان شده، همان باعث فریب خوردن و غرور ایشان گشته، و چون این عمل ناپسند را مكرر انجام داده اند، كارشان به جایى رسید كه در اثر تلقین، نسبت به عمل خود اعتماد پیدا كردند .علماى روان شناس هم اثبات كرده اند كه تلقین هم، كار عمل را مى كند، و آثار علم را از خود بروز مى دهد.

در یکی دیگر از آیات قرآن کریم می خوانیم:
مشرکان در اثر فریب یکدیگر به پرستش بت ها می پرداختند:
«قل أرأیتم شركاءكم الذین تدعون من دون الله أرونی ما ذا خلقوا من الأرض أم لهم شرك فی السماوات أم آتیناهم كتابا فهم على بینة منه بل إن یعد الظالمون بعضهم بعضا إلا غرورا:
بگو این شركایى كه به جاى خدا مى خوانید، به من بگویید ببینم چه چیزى از زمین را آفریده اند و یا در آسمانها شركتى دارند و یا ما به ایشان كتابى نازل كرده و در آن از وجود چنین شریكى خبر داده ایم و این مشركین دلیلى بر شرك خود دارند، نه هیچ یك از اینها نیست بلكه جز این نبوده كه این ستمكاران به یكدیگر وعده هاى فریبنده مى دهند» (فاطر، 40 ).

جمله " بل إن یعد الظالمون بعضهم بعضا إلا غرورا" می فهماند که عامل شرك ورزیدن مشركین، استدلالی نبوده كه آنان را بر این كار وادار كرده باشد، و خواسته باشند بر آن استدلال اعتماد كنند، بلكه تنها انگیزه آنها فریبى است كه بعضى از آنها نسبت به بعض دیگر روا مى دارند، به این معنا كه نیاكان و اسلاف، آیندگان را فریب داده و مغرور مى كردند به اینكه: بت ها نزد خدا شفاعت مى كنند، و نیز رؤساى هر قوم زیر دستان خود را فریب مى دادند به اینكه این شركاء نزد خداى سبحان شفاعت خواهند كرد، در حالى كه این وعده ها همه پوچ بود و حقیقت نداشت.


---------------------------------------------------------------------------------------------
ترجمه الميزان،محمد حسین طباطبایی، ج‏3، ص194 و 195 - ج‏7، ص 204 - ج‏17، ص21 و 78 - ج‏19، ص277 - ج‏20، ص368
التبيان في تفسير القرآن،شیخ طوسی، ج‏4، ص 277 - ج‏9، ص 527
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن،شیخ طبرسی، ج‏24، ص221 و 222 - ج‏26، ص351
اخلاق در قرآن، ناصر مکارم شیرازی، ج2، ص 165

http://alaam.tahoor.com/pageprn.php?id=12400&cat=1283
 
آخرین ویرایش:

saba jo00on

عضو جدید
کاربر ممتاز
غرور در قرآن

1
- نخستین جرقه ‏های غرور در آغاز آفرینش انسان و در چهره شیطان دیده شد و همان گونه که در اولین آیه مورد بحث آمده هنگامی که خداوند به او خطاب کرد
(قال ما منعک الا تسجد اذ امرتک... )
«چه چیز تو را مانع شد از اینکه بر آدم سجده کنی هنگامی که به تو فرمان دادم‏»، [اعراف، 12.]


(قال انا خیر منه خلقتنی من نار و خلقته من طین)
«شیطان(با لحنی غرور آمیز) گفت: من از او بهترم! مرا از آتش آفریده‏ای او را از گل‏»، [اعراف /12]


آری حجاب غرور و خودبینی چنان بر چشم بصیرت او افتاد که به او اجازه نداد راه سعادت خود را که فرمان صریح خداست‏ ببیند و در پرتگاه عصیان سقوط کرد و برای همیشه مطرود و ملعون شد، بنابراین می‏توان گفت: همان گونه که پیشوای مستکبران جهان ابلیس است پیشوای مغروران عالم نیز اوست و این دو، یعنی «غرور» و «استکبار»، لازم و ملزوم یکدیگرند!

2- در آیه بعد به داستان نوح یعنی نخستین پیامبر اولوا العزم می‏رسیم که به خوبی نشان می‏دهد یکی از عوامل مهم سرپیچی قوم او در برابر ارشادهای دلسوزانه‏اش همان صفت رذیله «غرور» بود، می‏فرماید:

فقال الملاء الذین کفروا من قومه ما نریک الا بشرا مثلنا و ما نریک اتبعک الا الذین هم اراذلنا بادی الرای و ما نری لکم علینا من فضل بل نظنکم کاذبین
«اشراف کافر قومش(در برابر دعوت او) گفتند: ما تو را جز بشری همچون خودمان نمی‏بینیم و کسانی را که از تو پیروی کرده‏اند جز گروهی فرومایه و اراذلی ساده لوح نمی‏یابیم! و فضیلتی برای شما نسبت‏به خود مشاهده نمی‏کنیم بلکه شما را جمعی دروغگو گمان می‏کنیم‏»[هود،27.]،
و در چند آیه بعد نخوت و غرور خود را بیشتر ظاهر می‏کنند با صراحت می‏گویند:

(قالوا یا نوح قد جادلتنا فاکثرت جدالنا فاتنا بما تعدنا ان کنت من الصادقین)
«ای نوح! با ما جر و بحث کردی و زیاد سخن گفتی(بس است!) اگر راست می‏گویی آنچه را(از عذاب الهی) به ما وعده می‏دهی بیاور»! (سوره‏ هود،‏32)

معمولا انسانها از ضررهای احتمالی به حکم عقل پرهیز دارند، ولی این قوم مغرور با اینکه آثار حقانیت را در معجزات نوح می‏دیدند و احتمال مجازات الهی بسیار قوی بود، نه تنها اعتنایی نداشتند بلکه نوح را تشویق به درخواست عذاب الهی می‏کردند!
آری همان غروری که حجاب شیطان شد حجاب قوم نوح گردید و سرانجام در چنبر عذاب الهی گرفتار شدند و ریشه آنها قطع شد. این است‏ سرنوشت مغروران در تمام طول تاریخ.

3-سخن از قوم شعیب است که به دنبال قوم نوح گرفتار غرور و خودبینی شدند و سرنوشتی همانند آنها پیدا کردند، می‏فرماید: «آنها به شعیب گفتند:

(قالوا یا شعیب ما نفقه کثیرا مما تقول و انا لنریک فینا ضعیفا و لولا رهطک لرجمناک و ما انت علینا بعزیز)
«بسیاری را از آنچه می‏گویی ما اصلا نمی‏فهمیم! ما تو را در میان خود ضعیف می‏بینیم و اگر به خاطر احترام قبیله کوچکت نبود سنگسارت می‏کردیم! و تو در برابر ما قدرتی نداری‏»! (سوره‏ هود، آیه‏91)

آنها در واقع در برابر دلایل منطقی و سخنان سنجیده و معجزات الهی حضرت شعیب پاسخی نداشتند، ولی غرور و نخوتشان اجازه نمی‏داد تسلیم حق شوند و سرانجام صیحه و صاعقه آسمانی در یک چشم بر هم زدن خانه و کاشانه و خود آنها را به آتش کشید و در هم کوبید و چیزی جز پیکرهای نیم سوخته آنها باقی نماند!

4- آیه که ناظر به داستان فرعون است چهره زشت دیگری از این صفت رذیله نیز دیده می‏شود و نشان می‏دهد که غرور و نخوت چنان مغز او را پر کرده بود که نه تنها اعتنایی به دلایل روشن موسی نکرد بلکه با سخنانی کودکانه سرپیچی خود را توجیه نمود، می‏فرماید:
(و نادی فرعون فی قومه قال یا قوم الیس لی ملک مصر و هذه الانهار تجری من تحتی افلاتبصرون ×

«فرعون در میان قوم خود ندا داد و گفت آیا حکومت مصر از آن من نیست؟ و این نهرها تحت فرمان من جریان ندارد؟ آیا نمی‏بینید -
ام انا خیر من هذا الذی هو مهین و لایکاد یبین)
من از این مردی که از خانواده حقیری است و هرگز نمی‏تواند فصیح صحبت کند برترم‏»! (سوره ‏زخرف،آیات‏52-51)

سپس به سخنان واهی و بی اساسی توسل جست که اگر موسی راست می‏گوید چرا موسی دستبند طلا ندارد؟ چرا فرشتگان با او نیامدند؟!
افراد مغرور همچون فرعونها و نمرودها به خاطر بی اعتنایی و غرورشان اهمیتی به چگونگی سخنان خود نمی‏دادند و بسیار دیده شده که حرفهای ابلهانه‏ای می‏زنند که حتی نزدیکانشان در دل به آنها می‏خندیدند و به یقین چنین حالتی سد راه همه معارف الهیه و شناخت واقعیات زندگی است.
جالب اینکه موسی(ع) اگر گرهی در زبانش بود مربوط به کودکی بود اما هنگامی که به نبوت رسید و از خدا درخواست گشوده شدن عقده زبانش کرد خداوند به تقاضای او جامه تحقق پوشید ولی فرعون بی اعتنا به وضع جدید همچنان به وضع سابق اشاره می‏کند و لکنت زبانش را یادآور می‏شود.

5- آیه اشاره ه‏ای به قوم یهود دارد که آنها نیز بر اثر غرور و خودبینی امتیازات نامعقولی برای خود قائل بودند و همین تفکر غلط سبب گمراهی و طغیان آنها شد، می‏فرماید:

ذلک بانهم قالوا لن تمسنا النار الا ایاما معدودات و غرهم فی دینهم ما کانوا یفترون)
«این(اعراض و روی گردانی آنها از آیات الهی) به خاطر آن است که می‏گفتند: «جز چند روزی آتش دوزخ به ما نمی‏رسد(و مجازات ما به خاطر گناهان سنگینمان بسیار کم است چون قوم برتری هستیم!) این افترا و دروغی که(به خدا) بسته بودند آنها را در دینشان مغرور ساخته بود»، (سوره ‏آل ‏عمران،آیه‏24)

تاریخ بنی اسرائیل نشان می‏دهد که از گناهکارترین و سرکش‏ترین اقوام بوده‏ اند و یکی از دلایل عمده آن همان غرور و نخوت آنها بوده است.

6- آیه ناظر به قوم «صالح‏» است که آنها نیز چنان مست‏باده غرور بودند که با صراحت از پیامبرشان تقاضای مجازات الهی کردند، با اینکه معجزه آشکار او را با چشم خود می‏دیدند، می‏فرماید:
(فعقروا الناقة فعتوا عن امر ربهم و قالوا یا صالح ائتنا بما تعدنا ان کنت من المرسلین)
«آنها ناقه را(همان شتری که به اعجاز الهی از کوه بیرون آمده بود) پی کردند و از فرمان پروردگارشان سرپیچیدند و گفتند: ای صالح اگر از فرستادگان خدا هستی عذابی را که ما را به آن تهدید می‏کنی بیاور»! (سوره ‏اعراف،آیه‏77)

قرآن به دنبال آن می‏گوید: «زمین لرزه وحشتناکی آنها را فراگرفت و صبحگاهان بدنهای بی جانشان در خانه‏هاشان باقی ماند!(و این است‏سرانجام یک قوم مغرور و از خدا بی خبر)»!

7-سخن از دوزخیان است که در قیامت در ظلمت و تاریکی به سر می‏برند در حالی که مؤمنان با نور ایمان در عرصه محشر شتابان می‏گذرند:
(ینادونهم الم نکن معکم قالوا بلی و لکنکم فتنتم انفسکم و تربصتم و ارتبتم و غرتکم الامانی حتی جاء امر الله و غرکم بالله الغرور)
«منافقان دوزخی آنها را صدا می‏زنند که مگر ما با شما نبودیم؟ می‏گویند: آری! و لکن شما خود را به هلاکت افکندید و انتظار(مرگ پیامبر را) کشیدید(و در همه چیز) شک و تردید داشتید و آرزوهای دو و دراز، شما را مغرور ساخت تا فرمان خدا فرارسید و شیطان شما را در برابر خداوند به غرور فریب واداشت‏»! (سوره‏ حدید،آیه‏14)

سپس در آیه بعد از آن با صراحت‏به آنها گفته می‏شود که «امروز هیچ راه فراری ندارید و جایگاه شما آتش دوزخ است‏».
در اینجا به خوبی می‏بینیم که یکی از صفات بارز منافقان دوزخی غرور و گرفتاری در چنگال آرزوهای دور و دراز شمرده شده است.
8- آیه سخن از منافقان مغرور در این دنیاست که چگونه در برابر مؤمنان راستین و فقیر نمایش ثروت می‏دادند و آنها را تحقیر می‏کردند، می‏فرماید:
(هم الذین یقولون لاتنفقوا علی من عند رسول الله حتی ینفضوا و لله خزائن السموات و الارض و لکن المنافقین لایفقهون
«آنها کسانی هستند که می‏گویند: به افرادی که نزد رسول خدا هستند انفاق نکنید تا پراکنده شوند(غافل از اینکه) خزاین آسمانها و زمین از آن خداست ولی منافقان نمی‏دانند»! ) (سوره ‏منافقون،‏7)

سپس غرور و نخوت را به اوج رسانده می‏گویند:
(یقولون لئن رجعنا الی المدینة لیخرجن الاعز منها الاذل و لله العزة و لرسوله و للمؤمنین و لکن المنافقین لایعلمون)
«اگر ما(از میدان جنگ) به مدینه بازگردیم عزیزان، ذلیلان را بیرون خواهند کرد در حالی که عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است ولی منافقان نمی‏دانند»،(سوره ‏منافقون،8)
اگر منافقان، «مغرور» نبودند این گونه ثروت و قدرت خود را به رخ مؤمنان نمی‏کشیدند و به آنها با دیده حقارت نمی‏نگریستند و در وادی خطرناک کفر و نفاق سرگردان نمی‏شدند.
همان گونه که در آغاز بحث گفتیم در عنوان «غرور» معنی فریب نهفته شده است، ولی گاه انسان خودش را فریب می‏دهد و مغرور می‏شود و گاه شیطان و یا انسانهای شیطان صفت را.

9-
یه سخن از طبیعت انسان - یا به تعبیر دیگر طبیعت انسانهای تربیت نایافته و کم ظرفیت است - که به هنگام نعمت و قدرت مغرور می‏شوند و سرکش، می‏فرماید:
(فاما الانسان اذا ما ابتلیه ربه فاکرمه و نعمه فیقول ربی اکرمن)
«اما انسان هنگامی که خداوند او را به عنوان امتحان اکرام می‏کند و نعمت می‏بخشد(مغرور می‏شود و) می‏گوید: پروردگارم مرا گرامی داشته است‏»!(سوره‏ فجر،آیه‏15)
اگر این سخن از سر شکرگزاری و سپاس پروردگار بود به یقین مایه تواضع و کمک به یتیمان و مسکینان می‏شد، ولی همان گونه که لحن آیات بعد از آن نشان می‏دهد این سخن از روی غرور و نخوت است و به همین دلیل نه تنها اثر مطلوب و سازنده‏ای بر آن مترتب نمی‏شود بلکه سرچشمه سرکشی و طغیان می‏گردد.

10-
آیه سخن از مشرکان خودخواه و خودپرست مکه است، می‏فرماید:
(ام یقولون نحن جمیع منتصر)
«آنها می‏گویند ما جماعتی متحد و نیرومندیم(و به همین دلیل پیروزی با ماست)» (سوره ‏قمر،‏44)،
خداوند به این مغروران سبک مغز هشدار می‏دهد که:
(سیهزم الجمع و یولون الدبر)
«به زودی جمعشان شکست می‏خورد و پا به فرار می‏گذارند»!(سوره ‏قمر،‏45)،

در تمام این موارد به خوبی می‏بینیم که غرور و خودبینی عامل مهم گناه و شکست و بدبختی است و قرآن مجید در یک پیشگویی اعجاز آمیز خبر از شکست و ناکامی این گروه مغرور می‏دهد، شکستی که به زودی دامانشان را گرفت و عبرت مردم شدند.

11- آیه سخن از مشرکانی است که دین و آیین حق را به بازی گرفته ‏اند و مال و ثروت دنیا آنها را مغرور ساخته است و همین امر سبب کفر و عنادشان با حق شد، می‏فرماید:
(وذر الذین اتخذوا دینهم لعبا و لهوا و غرتهم الحیاة الدنیا...)
«کسانی را که آیین(فطری) خود را به بازی و سرگرمی(و استهزاء) گرفتند و زندگی دنیا آنها را مغرور ساخته است رها کن‏»،( سوره ‏انعام،آیه‏70)
این تعبیر شاید گواه این باشد که آنها قابل هدایت نیستند، چرا که باده غرور چنان آنها را سرمست کرده و زرق و برق دنیای مادی چنان آنها را فریب داده که به هیچ وجه حاضر به تسلیم در برابر حق نیستند و جز سخریه و استهزاء در برابر حق کاری ندارند و این معنی از عمق فاجعه‏ای که به خاطر غرورشان در آن گرفتارند خبر می‏دهد.
تعبیر به «دینهم‏» اشاره به فطری بودن دین الهی است که در سرشت همه انسانها حتی مشرکان وجود داشته و دارد، یا اینکه اشاره به کسانی است که حتی آیین بت ‏پرستی خودشان را به بازی و مسخره می‏گرفتند و به خاطر غرور حتی به آن هم پایبند نبودند و یا اشاره به آیین اسلام است که خداوند به نفع آنان و برای آنها فرستاده است.

12-آیه به همه انسانها هشدار می‏دهد و از اینکه فریب زرق و برق دنیا را بخورند و به آن مغرور شوند و در دام شیطان بیفتند بر حذر می‏دارد، می‏فرماید:
(یا ایها الناس... ان وعد الله حق فلاتغرنکم الحیاة الدنیا و لایغرنکم بالله الغرور)
«ای مردم! ... وعده الهی حق است مبادا زندگی دنیا شما را بفریبد و مغرور سازد و مبادا شیطان شما را فریب دهد»!(سوره ‏لقمان،آیه‏33)

جالب اینکه اسباب غرور در این آیه دو چیز شمرده شده: زرق و برق دنیا» و «شیطان‏» و این تعبیر نشان می‏دهد که گاه انسان بی آنکه از زندگی مادی مرفهی برخوردار باشد تنها با مشتی خیالات بی اساس مغرور می‏شود و برای خود مقام و شخصیتی می‏پندارد، در برابر حق سرکشی می‏کند و در دام شیطان گرفتار می‏شود. درست است که دنیای پر زرق و برق یکی از دامهای شیطان است ولی گاه خیال و پندار هم سرچشمه نفوذ شیطان می‏گردد و انسان با آن دلخوش می‏شود.

نتیجه نهایی
از مجموع آنچه در تفسیر و شرح آیات بالا گفته شد این واقعیت‏به دست می‏آید که مساله غرور و نخوت ازآن‏روزی‏که‏آدم‏پابه‏این‏کره‏خاکی‏نهاد،درتمام‏دورانهای تاریخ و عصر انبیای پیشین تا امروز، یکی از سرچشمه‏های اصلی و خطرناک فساد و انحراف و کفر و نفاق بوده است، مطالعه در این آیات نشان می‏دهد که تا چه حد این صفت رذیله مایه بدبختی گروه عظیمی از انسانها و جوامع بشری می‏شود و اگر هیچ دلیلی بر زشتی این رذیله اخلاقی جز همین آیات نباشد کافی است.
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

اخلاق در قرآن جلد 2، آیت الله العظمی مکارم شیرازی(دامت برکاته) الف
 
آخرین ویرایش:
بالا