مشاعرۀ سنّتی

hamid_61

عضو جدید
من ديوانه كه صد سلسله بگسيخته ام
تا سر زلف تو باشد نكشم سر زكمند

دولت وصل تو اي ماه نصيب كه شود
تا از آن چشم خورد باده و زان لب گل قند
 

melika62

عضو جدید
دل گفت وصالش به دعا باز توان يافت
عمريست که عمرم همه در کار دعا رفت
 

alijan

عضو جدید
يا زب مباد آنكهگدا معتبر شود
گر معتبر شود زخدا بي خبر شود
 

بشارت

عضو جدید
دامن دشت گر از ناله مجنون خالیست
کمر کوه پر از زمزمه فرهاد است
روزگاریست که بی روی تو کار من ودل
روز افغان وسحر نا له وشب فریاد است
 

hamid_61

عضو جدید
درون سينه عمري آتش عشق تو را پروردم
ولي هرگز نديدم ذره اي مهر از تو ماه من

تو با او رفتي ورفت آنچه با من نور و شادي بود
كنون من در پناه باده ام غم در پناه من
 

melika62

عضو جدید
يار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را
 

sara_hyperactive

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای دل، اینجا دگر جای ما نیست
با غم ما کسی آشنا نیست،
ای بلاکش، چه جویی چه خواهی؟
در دیاری که رسم وفا نیست...
 

liliss85

عضو جدید
عاشق روی اویم

عاشق روی اویم

تا عاشقان ببوی نسیمش دهند جان
بگشود نافه ای و در آرزو ببست

شیدا از آن شدم که نگارم چو ماه نو
ابرو نمود و جلوه گری کرد و رو ببست
:gol::gol::gol:
 

بشارت

عضو جدید
کسی نبود؟خودم میگم:

یاد تو میرفت وما عاشق بیدل شدیم
پرده بر انداختی کار به اتمام رفت

 

pashe_naz2001

عضو جدید
تو پیک خلوت رازی و دیده بر سر راهت
بمردنی نه به فرمان چنان بران که تو دانی
 

مجید

عضو جدید
مرا عهدی است با جانان که ا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دانم
 

Eghlima

عضو جدید
ميل من سوي وصـال و قصد او سوي فـراق
ترك كام خود گرفتم تا برآيد كام دوست ... :(
 

zoha

کاربر فعال
تو هموني كه توي موج بلا واسه تو دستام قايق مي كنم
اگه موجا تو رو از من بگيرن قطره قطره آب مي شم دق مي كنم
 

بشارت

عضو جدید
تا بتابید مهر رخسارت
ذره سان گشته ایم شیدایی
محو مطلق شود همه عالم
گر نقاب از جمال بگشایی
 

hamid_61

عضو جدید
يكي نبود ازين ميان كه تير بر هدف زند
دريغ اگر كمان كشي دلاوري در آمدي

شب سياه آينه ز عكس آرزو تهي است
چه بودي ار پري رخي ز چادري در آمدي
 

بشارت

عضو جدید
تابرده ای دل را گرو شد کشت جانم در درو
اول تو ای دردا برو آخر تو درمانا بیا
 

zoha

کاربر فعال
آن يار كه عهد دوستداري بشكست
مي رفت و منش گرفته دامن در دست
مي گفت دگر باره به خوابم بيني
پنداشت كه بعد از آن مرا خوابي هست؟؟
 

Eghlima

عضو جدید
تا نگردي آشنا زين پرده رمزي نشنوي
گوش نامحرم نباشد جاي پيغام سروش
در حريم عشق نتوان زد دم از گفت و شنيد
زآنكه آنجا جمله اعضا چشم بايد بود و گوش
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا