نقش خیال تو تا وقت صبحدم.....برکارگاه دیده بی خواب میزدم
من به خود می گویم:
چه کسی باور کرد
جنگل جان مرا
آتش عشق تو خاکستر کرد؟؟
نقش خیال تو تا وقت صبحدم.....برکارگاه دیده بی خواب میزدم
نقش خیال تو تا وقت صبحدم.....برکارگاه دیده بی خواب میزدم
نقش خیال تو تا وقت صبحدم.....برکارگاه دیده بی خواب میزدم
دلا تا كي در اين زندان فريب اين و آن بينيمن به خود می گویم:
چه کسی باور کرد
جنگل جان مرا
آتش عشق تو خاکستر کرد؟؟
ما نگوییم بد و میل به نا حق نکنیم
جامه کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم
من به خود می گویم:
چه کسی باور کرد
جنگل جان مرا
آتش عشق تو خاکستر کرد؟؟
ما چون زدری پای کشیدیم کشیدیم
امید ز هرکس بریدیم بریدیم
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشه بامی که پریدیم پریدیم
رم دادن صید خود از اغاز غلط بود
حالا که رماندی و رمیدیم رمیدیم[/QUO
مرا میبینی وهردم زیتدت میکنی در دم.....ترا میبینم ومیلم زیادت میشود هردم
دلا تا كي فريب اين و آن بيني
يكي زين چاه ظلماني برون شو تا جهان بيني
در این درگه که گه گه که که و که که شود ناگه
مشو غره به امروزت چو از فردا نه ای آگه
در این درگه که گه گه که که و که که شود ناگه
مشو غره به امروزت چو از فردا نه ای آگه
ما چون زدری پای کشیدیم کشیدیم
امید ز هرکس بریدیم بریدیم
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشه بامی که پریدیم پریدیم
رم دادن صید خود از اغاز غلط بود
حالا که رماندی و رمیدیم رمیدیم[/QUO
مرا میبینی وهردم زیتدت میکنی در دم.....ترا میبینم ومیلم زیادت میشود هردم
منم گر بی وفا پس نیست در عالم وفاداری
تویی گر آشنا بیگانه در عالم نمی باشد
هزار دشمنم ار می کنند قصد هلاک
گرم تو دوستی از دشمنان ندارم باک
هزار دشمنم ار می کنند قصد هلاک
گرم تو دوستی از دشمنان ندارم باک
کشیدم دربرت ناگاه وشد درتاب گیسویت....نهادم برلبت لب را وجان ودل فدا کردم
من ندانم به نگاه تو چه رازیست نهان
که من این راز توان دیدن و گفتن نتوان
منم چون شاخ تشنه در بهاران
تویی همچون هوای ابر و باران
کشیدم دربرت ناگاه وشد درتاب گیسویت....نهادم برلبت لب را وجان ودل فدا کردم
منم چون شاخ تشنه در بهاران
تویی همچون هوای ابر و باران
نیست برلوح دلم جز الف قامت یار....چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
من مست غم عشقم با خنده خمارم کن
صیاد اگر هستی با بوسه شکارم کن
نیست پروای اجل دلزده هستی را
شمع ماتم ز چه دلگیر ز مردن باشد؟
من مست غم عشقم با خنده خمارم کن
صیاد اگر هستی با بوسه شکارم کن
نازها زان نرگس مستانه اش باید کشید....این دل شوریده تاآن جعدوکاکل بایدش
نازها زان نرگس مستانه اش باید کشید....این دل شوریده تاآن جعدوکاکل بایدش
شـوق پـرکـشیـدن است در سرم قـبول کـن
دلشکسته ام اگر نمی پرم قبول کن
من ندانم به نگاه تو چه رازیست نهان
که من این راز توان دیدن و گفتن نتوان
دلا در عاشقي ثابت قدم باشندارد یاد چون من بی قراری صفحه دوران
که نامم همچو دست رعشه داران در نگین لرزد
دلا در عاشقي ثابت قدم باش
كه در اين ره نباشد كار بي اجر
داستان در پرده میگویم ولی....گفته خواهد شد به دستان نیز هم
داستان در پرده میگویم ولی....گفته خواهد شد به دستان نیز هم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |