دندان فشرد
مرد
بر پوست شفاف زرد آلو
میدان مغناطیس
بر اضطراب لحظه ی فرار
فائق شد
یک هسته ی ترد
در باغچه افتاد
انگشت های
ریشه ی شیرین
سر خورد تا اعماق
سیما یاری
قضا رفت و قلم بنوشت فرمان
تو را جز صبر کردن چیست درمان
دندان فشرد
مرد
بر پوست شفاف زرد آلو
میدان مغناطیس
بر اضطراب لحظه ی فرار
فائق شد
یک هسته ی ترد
در باغچه افتاد
انگشت های
ریشه ی شیرین
سر خورد تا اعماق
سیما یاری
دندان فشرد
مرد
بر پوست شفاف زرد آلو
میدان مغناطیس
بر اضطراب لحظه ی فرار
فائق شد
یک هسته ی ترد
در باغچه افتاد
انگشت های
ریشه ی شیرین
سر خورد تا اعماق
سیما یاری
قاصد ستدو دوید چون باد
زان گونه که برد نامه راداد
لیلی چو به نامه در نظر کرد
اشکش بدویدو نامه ترکرد!
قاصد ستدو دوید چون باد
زان گونه که برد نامه راداد
لیلی چو به نامه در نظر کرد
اشکش بدویدو نامه ترکرد!
به روی دوزخ خونگرم حرف سرد می گویددست بردار ازین در وطن خویش غریب
قاصد تجربه های همه تلخ
با دلم می گوید
كه دروغی تو ، دروغ
كه فریبی تو. ، فریب
نیستم با درد عشقت لحظهایبه روی دوزخ خونگرم حرف سرد می گوید
کجا سازد به جنت خاطر مشکل پسند من؟
نیستم با درد عشقت لحظهای
خالی از غمها و از تیمارها
نیستم با درد عشقت لحظهای
خالی از غمها و از تیمارها
ای یار قدیم عهد ،چونی؟
وای مهدی هفت مهد،چونی؟
ای خازن گنج اشنایی
عشق از تو گرفته روشنایی
ای خون تو داده کوه را رنگ
ساکن شده چون عقیق در سنگ
گه بر آتش می نشاند گه به آبم می دهد
عاجزم در دست چشم خون فشان خویشتن
نميدانم كه چرا ميگويند اسب حيوان نجيبي است كبوتر زيباست!
گل شبدر چه كم از لالهي قرمز دارد، چشمها را بايد شست جور ديگر بايد ديد...
دشنام میشنود چنارِ پیر،
باد، بادِ بازیگوش میآید و میگذرد.
چرا چنار پیر دشنام شنیده است؟
چنار پیر از چه کسی دشنام شنیده است؟
سید علی صالحی
تو مرد صحبت دل نیستی، چه میدانی//که سر به جیب کشیدن چه عالمی دارد
چیطوری کچل!دل من از خم آن زلف چون کمند گریخت
حذر کنید که دیوانه ای ز بند گریخت
چیطوری کچل!
تاب بنفشه میدهد طره مشک سای تو, پرده غنچه میدرد خنده دلگشای تو
وعدۀ وصل به فردا دهی و میدانی
هرکه امروز تو را دید به فردا نرسد
در هر شکن زلف گرهگیر تو دامیست//این سلسله یک حلقهٔ بیکار ندارد
در هر چمن که کردم بنیاد، آشیان را
افتاد صلح با هم گلچین و باغبان را
از دیدن رویت دل آیینه فرو ریخت//هر شیشه دلی طاقت دیدار ندارد
دیده را کردی سفید از انتظار ما مپرس
صبح ما را دیدی از شبهای تار ما مپرس
سوختم صد بار و از بیاعتباریها نگشت//قطرهٔ آبی به چشم روزن از دودم چو شمع
عهد همه بشکستم در مستی پیمانت
دامن مکش از دستم دست من و دامانت
توبه از می به چه تدبیر توانم کردن؟//من عاجز چه به تقدیر توانم کردن؟
نیم به هجر تو تنها، دو همنشین دارم
دل شکسته یکی، جان بی قرار یکی
یا رب از دل مشرق نور هدایت کن مرا//از فروغ عشق، خورشید قیامت کن مرا
اشکم ببین ز دیده چه بی تاب میرود
تا چشم کار میکند این آب میرود
دلا تا كي در اين زندان فريب اين و ان بيني
دمي زين چاه ظلماني برون شو تا جهان بيني
یا دهم جان بر اسارت یا قفس را بشکنم
صیدم و کوبم ز حسرت سر بدیوار قفس
سلسله موی دوست حلقه دام بلاست//هرکه در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |