دوش دور از رویت ای جان, جانم از غم تاب داشت
ابر چشمم بر رخ از سودای دل سیلاب داشت
تا تونیگاه میکنی کار من اه کردن است!
ای بفدای چشم تو این چه نیگاه کردن است!!!
دوش دور از رویت ای جان, جانم از غم تاب داشت
ابر چشمم بر رخ از سودای دل سیلاب داشت
تا تونیگاه میکنی کار من اه کردن است!
ای بفدای چشم تو این چه نیگاه کردن است!!!
تو که یک روز پراکنده نبودست دلت
صورت جان پراکنده دلان کی دانی؟
یکی میگرید
یکی خون میفشاند.
دریغا عشق
که برباد شد!
از برای زورقهای بادبانی
سهویل را معبری هست;
بر آب غرناطه اما
تنها آه است
که پارو میکشد.
از گارسیا لورکا
دانی که چرا ز میوه ها سیب نکوست
نیمش رخ عاشق است و نیمش رخ دوست
ان زدی که از او میبینی..زردی رخ عاشق است و سرخی رخ دوست!
تا تو نیگاه می کنی کار من اه کردن است
ای بفدای چشم تو این چ نیگاه کردن است!
تا مگر شیشه این کاخ به هم درشکند
تا مگر ولوله افتد به دل قصر سکوت
دست در حسرت سنگ
سنگ در آرزوی پرواز است
از حمید مصدق
تو کمان کشیده و در کمین که زنی به تیرم و من غمین
همه غمم بود از همین که خدا نکرده خطا کنی
تو کمان کشیده و در کمین که زنی به تیرم و من غمین
همه غمم بود از همین که خدا نکرده خطا کنی
يا رب اين نوگل خندان كه سپردي به منش
ميسپارم به تو از چشم حسود چمنش
شراب تلخ صوفی سوز بنیادم نخواهد برد//لبم بر لب نه ای ساقی و بستان جان شیرینم
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید
ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد
به بوی نافه ای کاخر صبا زان طره بگشاید
ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها
دامنی گر چاک شد در عالم رندی چه باکاز عشق نرنجیم اگر مایه رنج است
با نیش بسازیم اگر نوش ندارد
دامنی گر چاک شد در عالم رندی چه باک
جامهای در نیک نامی نیز میباید درید
این لطایف کز لب لعل تو من گفتم که گفت
وین تطاول کز سر زلف تو من دیدم که دید
دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد؟
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد؟
داغم چو لاله ای گل, از درد من چه پرسی؟
مردم ز محنت ای غم, از جان من چه خواهی؟
دردم از یارست و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
یا رب این آتش که در جان من است
سرد کن زان سان که کردی بر خلیل
لطف حق با تو مداراها کند
چون که از ح بگذرد رسوا کند
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند!
گل ادم بسرشتندو به پیمانه زدند!
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
توبه کردم که نبوسم لب ساقی وکنون.......میگزم لب که چرا گوش به نادان کردم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |