با عرض معذرت از همه .
ميخواستم آب پاكي رو دست همتون بريزم !
آيا بر شما اثبات شده كه خدا كي هست !؟
كي ميتونه ثابت كنه كه " لم يلد ولم يولد " ؟! مگه ممكنه خود به خود از اول بوده باشه !؟ آيا غير معقول نيست اگه بگيم اون هم خدايي نداشته !؟
با سلام
این عقلی که شما با اون خداوند و بودنش رو بررسی میکنی عقلیه که رابطه ی علت و معلول در مورد موجودات و جهان هستی رو میبینه و از همین جا به وجود خداوند پی میبره .
اگر سوال شما در مورد "لم یلد و لم یولد" هست پس تا "الله الصمد" رو قبول دارید.
خداوند بی نیاز است : این صفت خداوند او را از هر نیازی بی نیاز میکنه .
اینکه موجودی بایدخالق داشته باشه هم خودش نیازه ، درسته . در صورتیکه قبول داریم خداوند بی نیاز از هر نیازیه ، پس او به خالق هم نیاز نداره .
(برای اطلاع بیشتر : ترجمه تفسير الميزان جلد 20 صفحه 673)
موفق باشید
یاعلی
خوب بعله . ما فرض ميكنيم خدايي هست . از كجا معلومه كه اين خدا "الله" باشه؟! شايد يكي ديگه باشه!
البته دليل نميشه كه "الله الصمد" رو قبول داشته باشم ولي بله من قبول دارم كه خداوند هر چي و هر كي كه هست به نسبت ما بي نيازه ، شايد به نسبت خداي احتمالي خودش كاملا" محتاج باشه !
يه چيز ديگه ، من حرفم اينه كه يقين ندارم خدا "الله" هست اونوقت قبول كنم كه محمد آخرين پامبرش هست و بعد قرآن كتاب آسمانيش و اون كسي كه تفسير الميزان رو نوشته يك انسان پاك و معتقد در اين زمينه بود تا بالاخره بيام تفسير الميزان رو بخونم !؟
اگر كسي اينجا ميخواد كمك كنه و بحث رو ادامه بده لطفا" فقط از چيزهاي منطقي و معقولانه
صحبت كنه چون من جز اين رو نميشناسم !
عقل میگفت که دل مسکن و ماوای من است
عشق خندید که یا جای تو یا جای من است
سلام عزیز من که گفتم"خدا زیباست"
شکل خدا در هر ذهنی متفاوته....
چون هر ذهنی با ذهن دیگه متفاوته....نگرش ما هم با هم فرق میکنه....خدا یکیه ولی هر کس در ذهنش یه جور تعبیرش میکنه و یه تصویر ازش داره.....
برام جای خوشحالی و تعجب داره که معمار باشی عزیز هم انجیل و تورات رو خونده...چرا حرفی برای گفتن ندارن؟تعجب از این لحاظ که فکر نمیکردم کسی جز خودم اونو خونده باشه...
همه انجیل ها رو خوندی؟به نظر من زیبا بود.....
وقتی کوچیک بودم من فکر میکردم خدا شبیه یک مرد که لباس عمامه سرشه...خواهرم فکرش مثل من نبود اونم از این بابت تو ذهنم بود دلیلش هم شاید معلم های دینی من بوده...بزرگتر که شدم و خودم رفتم دنبالش خدا توی ذهنم شکلشو عوض کرد.....
ماتریکس جونم خدا هست چه از راه عقل بری سمتش چه از راه عشق....هر دوتا به خودش ختم میشه.....
خالا دقیقا چه طوریه و از کجا اومده چه فرقی میکنه؟توی زندگیت چه تاثیری داره؟موضوعیه که چون در دسترس نیست و نمیتونی لمسش کنی نظرات مختلفی راجع بهش هست...
من انقدر بعضی وقتها بهش فکر میکنم که گیج میشم.....هیچ کس دقیقا اطلاعی نداره اونایی هم که میبینی در این زمینه ادعایی دارن ته تهشون خودشونم درگیرن چون در محدوده عقل بشری نمیگنجه....خدا فراتر از عقل ماست ولی بدون که هستش کنار خودته توی عقلته توی قلبته....
...در نتیجه توی این دنیا تنها و تنها وتنها وتنها راهی که به وجوده خدا میتونیم پی ببریم همین هست که احساسش کنیم
سلامسلام
خیلی وقته یک سوال ذهنمو مشغول کرده.میدونید چیه؟این که خدا چه شکلیه؟اصلا درسته بخواهیم شکلی برای خدا تو ذهنمون بکشیم؟اره یا نه؟
بيشتر اشخاص حتي گمان هم نميكنند كه خدا وجود داشته باشد و طبيعتاً اشتیاق زیادی برای خدا ندارند. اما افراد ديگری هستند كه از طريق نفوذ سنت، تعلق به یک دین يا ادیان دیگر داشته و ايمان به وجود خدا را از محیطِ خود به دست میآورند. قدرت ايمان آنها تنها به اندازهاي است كه آنها را به مراسم مذهبی، تشریفات يا اعتقادات معينی مقید سازد و بندرت دارای آن نيروي حیاتی است كه برای به وجود آوردن یک دگرگوني اساسي در نگرش كلي شخص نسبت به زندگي لازم میباشد. بااینحال افراد ديگری نيز هستند كه ذهنی فلسفی داشته و تمايل دارند كه وجود خدا را به خاطر تفکر و تعمقهای خود و يا به علت تایید ديگران باور كنند. براي آنان خداوند نهایتاً يك فرضيه يا اندیشهای روشنفکرانه است. چنين ايمان سست و شکنندهای هرگز نميتواند به خوديِ خود مشوق كافي براي جستجوي جدی خدا باشد. چنين افرادی از طریق دانش شخصي، شناختی از خدا نداشته و براي آنها خداوند هدفی نيست كه مستلزم كوشش يا میل شديدی باشد. يك رهرو واقعي، دانش حقايق روحاني بر اساس شايعات و دانش استنتاجی محض، او را راضی نميسازد. براي او حقايق روحاني موضوعِِِِِِِِِِِِِِ تفکراتی بيهوده نبوده و چون قبول یا رد اين حقايق برای زندگي دروني او از نتایج بسیار مهمی برخوردار است، طبيعتاً بر شناخت مستقيم آنها پافشاری میکند. اين را میتوان از روی زندگي يك حكيم بزرگ نشان داد. روزي او با دوستي كه در راه الهي بسيار پيشرفته بود، در مورد موضوعات روحاني گفتگو ميكرد. در حالي كه آنها سرگرم گفتگو بودند جسدي که از جلو آنها حمل میشد توجهشان را جلب کرد. دوست او گفت: «اين پايان بدن است اما پايان روح نیست» حكيم پرسيد: «آيا شما روح را ديدهايد؟» دوست جواب داد: «خير» اما چون حكيم بر دانش شخصي پافشاری ميورزید، شک و تردید او در مورد وجود روح همچنان پا برجا ماند. اگرچه رهرو نميتواند با دانش غير مستقيم يا گمانهزنیهای محض راضي بماند اما ذهنش را نیز بر وجود احتمالي حقايق روحاني كه خود تجربه نكرده، بسته نگاه نمیدارد. به بیان ديگر او از محدودیتهای تجارب شخصي خود، آگاه بوده و از اینکه آنها را مقیاس همهی احتمالات سازد، خودداری مینماید. او نسبت به تمامی چيزهايي كه فراسوی گستره تجربيات او هستند ذهنی باز دارد. اگرچه رهرو آنها را بر اساس شايعات نميپذيرد اما در رد آنها نيز با شتاب زدگی عمل نمیکند. محدوديتِ تجربه اغلب گرایش به محدود نمودن دامنهی تخيل دارد و بنابراین شخص به این باور میرسد كه واقعيتي وجود ندارد، مگر آنچه كه در دایرهی درک تجارب گذشتهی او آمدهاند اما معمولاً برخی رویدادها و اتفاقات در زندگي شخصي او باعث ميشوند كه حصار تعصبات خشک را شکسته و واقعاً ذهني باز داشته باشد.خوب بعله . ما فرض ميكنيم خدايي هست . از كجا معلومه كه اين خدا "الله" باشه؟! شايد يكي ديگه باشه!
البته دليل نميشه كه "الله الصمد" رو قبول داشته باشم ولي بله من قبول دارم كه خداوند هر چي و هر كي كه هست به نسبت ما بي نيازه ، شايد به نسبت خداي احتمالي خودش كاملا" محتاج باشه !
يه چيز ديگه ، من حرفم اينه كه يقين ندارم خدا "الله" هست اونوقت قبول كنم كه محمد آخرين پامبرش هست و بعد قرآن كتاب آسمانيش و اون كسي كه تفسير الميزان رو نوشته يك انسان پاك و معتقد در اين زمينه بود تا بالاخره بيام تفسير الميزان رو بخونم !؟
اگر كسي اينجا ميخواد كمك كنه و بحث رو ادامه بده لطفا" فقط از چيزهاي منطقي و معقولانه
صحبت كنه چون من جز اين رو نميشناسم !
با سلام
این عقلی که شما با اون خداوند و بودنش رو بررسی میکنی عقلیه که رابطه ی علت و معلول در مورد موجودات و جهان هستی رو میبینه و از همین جا به وجود خداوند پی میبره .
اگر سوال شما در مورد "لم یلد و لم یولد" هست پس تا "الله الصمد" رو قبول دارید.
خداوند بی نیاز است : این صفت خداوند او را از هر نیازی بی نیاز میکنه .
اینکه موجودی بایدخالق داشته باشه هم خودش نیازه ، درسته . در صورتیکه قبول داریم خداوند بی نیاز از هر نیازیه ، پس او به خالق هم نیاز نداره .
(برای اطلاع بیشتر : ترجمه تفسير الميزان جلد 20 صفحه 673)
موفق باشید
یاعلی
دخترک همه مدادرنگیهایش را آورد.نمی خواست قایق، دریا یا خانه بکشد؛گل و درخت و آسمان هم نه ،اگه بچه بودیم با توجه به اتفاقاتی که برامون می افتاد یا تصوراتی که داشتیم میتونستیم واسه خدا یه شکل در نظر بگیریم اما الان دیگه نه !!! واقعا نمیشه ! منم با مهندس فتوحی موافقم خدارو باید احساس کرد و با احساس لمس کرد . هر کدوم از ما اگه یه ذره فقط یه ذره باه دوروبرمون توجه کنیم خدا رو می بینیم و بهترین نشانه برای دیدن خدا خود ما آدما هستیم چون فکر کنم هیچ موجودی را به خوبی خودمون نمیشناسیم خوبه که ادم از خودشناسی به خداشناسی برسه .
عشقت رسد به فریاد ور خود بسان حافظ/ قرآن ز بر بخوانی با چارده روایتسلام دوستان گلم
من هنوز تازه واردم و کم تجربه اما با خوندن سوال جواباتون به خودم این اجازه رو دادم تا نظرمو بگم شاید به دله کسی بشینه
این چه حرفیه که دوسته گلم که میگید برای عشق ورزیدن به خدا باید یه تصویر ازش تو ذهنمون داشته باشیم؟؟؟؟!!!!!!
مگه خدا جسمه؟؟؟؟
مگه خدا یه جانداره یا یه آدم فضایی که تو آسمون ها باشه؟؟؟!!!!
نه عزیزم خدا کسی هست که هر چیزی که تو داری در اطرافت میبینی مخلوق او هست
می تونی دنیا رو بدون زمین و آسمون و...ببینی؟؟؟دقیقاً مثله صفحه نقاشی بی رنگی که هیچ طرح و رنگی درونش نیست.بااین وجود اگه تو این صفحه بی رنگ تونستی چیزی ببینی،تو این دنیا هم میتونی خدا رو ببینی
به نظره من چه با چشم دل چه با چشمی که باهاش دنیا رو میبینی به دنیا نگاه کنی میتونی وجوده خدا را احساس کنی پس دیگه نیازی به عکس ازش نداری!!!!!
در نتیجه توی این دنیا تنها و تنها وتنها وتنها راهی که به وجوده خدا میتونیم پی ببریم همین هست که احساسش کنیم
اگه بد میگم یه نفر توجیهم کنه لطفآً
از خودش بپرسی بهت میگه.سلام
خیلی وقته یک سوال ذهنمو مشغول کرده.میدونید چیه؟این که خدا چه شکلیه؟اصلا درسته بخواهیم شکلی برای خدا تو ذهنمون بکشیم؟اره یا نه؟