شکل خدا

مریم راد

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام
خیلی وقته یک سوال ذهنمو مشغول کرده.میدونید چیه؟این که خدا چه شکلیه؟اصلا درسته بخواهیم شکلی برای خدا تو ذهنمون بکشیم؟اره یا نه؟
 

joyandeh

عضو جدید
سلام
ممنون از سوالت.خیلی وقت پیش این سوال واسه من هم پیش اومده بود
ولی جوابی واسش پیدا نشد
انسان برای اینکه به یک چیز فکر کنه یا دوستش داشته باشه حتمآ باید یه تصویر ار اون توی ذهنش داشته باشه
تصویری که اکثر مردم برای خودشون دارند به آسمان نگاه میکنند
درست بودنش که باید یه تصویری برای خودمون داشته باشیم ولی تصویری که از ماهیت اصلی خدا خارج نشه و لایق خدا باشه:heart:
 

مجید

عضو جدید
سلام
یادمون نره اینکه برای دوست داشتن و عاشق بودن باید اونی رو که میخوای ببینی در مورد عشق به زمینی هاست نه خدای زمین و آسمان و ... (الله خالق کل شیء).
همیشه باید حواسمون به قیاسهایی که میکنیم باشه . اون مثل همه نیست و مثل همه هم با من و تو رفتار نمیکنه پس عشق و دوست داشتن ما نسبت به او باید یه نوع خاصی باشه . مگر در هر لحظه که کمکت میکنه ، حواسش پیش توئه ، به دادت میرسه و ... میبینیش ؟
چشم دل باز کن تا که جان بینی
آنچه نادیدنی است آن بینی
موفق باشید و عاشق
یاعلی
 

shadii

عضو جدید
واسه دیدن خدا بین ما و خدا حجاب وپرده ای وجود داره که مانع از دیدن خدا می شه.
به قول حافظ:
حافظا خود حجابی ز میان برخیز!
امیدوارم این قدر به خدا نزدیک بشی و اینقدر شبیه خدابشی که وقتی تو آینه نگاه کنی خدا رو ببینی.
 

سعید مهدوی

عضو جدید
خدا

خدا

سلام
ممنون از سوالت.برای من هم بارها این سوال پیش اومده.کوچیک که بودم فکر میکرم خدا شکل مامانم هست.الان ولی کمی فرق کرده.
 

بشارت

عضو جدید
خدای من ای خدای مهربان من
تو برتری تا به تو رسد گمان من
سپاس تو چون ادا کند زبان من؟
 

Matrix

عضو جدید
با عرض معذرت از همه .

ميخواستم آب پاكي رو دست همتون بريزم !

آيا بر شما اثبات شده كه خدا كي هست !؟

كي ميتونه ثابت كنه كه " لم يلد ولم يولد " ؟! مگه ممكنه خود به خود از اول بوده باشه !؟ آيا غير معقول نيست اگه بگيم اون هم خدايي نداشته !؟
 

مجید

عضو جدید
با عرض معذرت از همه .

ميخواستم آب پاكي رو دست همتون بريزم !

آيا بر شما اثبات شده كه خدا كي هست !؟

كي ميتونه ثابت كنه كه " لم يلد ولم يولد " ؟! مگه ممكنه خود به خود از اول بوده باشه !؟ آيا غير معقول نيست اگه بگيم اون هم خدايي نداشته !؟


با سلام
این عقلی که شما با اون خداوند و بودنش رو بررسی میکنی عقلیه که رابطه ی علت و معلول در مورد موجودات و جهان هستی رو میبینه و از همین جا به وجود خداوند پی میبره .
اگر سوال شما در مورد "لم یلد و لم یولد" هست پس تا "الله الصمد" رو قبول دارید.
خداوند بی نیاز است : این صفت خداوند او را از هر نیازی بی نیاز میکنه .
اینکه موجودی بایدخالق داشته باشه هم خودش نیازه ، درسته . در صورتیکه قبول داریم خداوند بی نیاز از هر نیازیه ، پس او به خالق هم نیاز نداره .
(برای اطلاع بیشتر : ترجمه تفسير الميزان جلد 20 صفحه 673)
موفق باشید
یاعلی
 

Matrix

عضو جدید
با سلام
این عقلی که شما با اون خداوند و بودنش رو بررسی میکنی عقلیه که رابطه ی علت و معلول در مورد موجودات و جهان هستی رو میبینه و از همین جا به وجود خداوند پی میبره .
اگر سوال شما در مورد "لم یلد و لم یولد" هست پس تا "الله الصمد" رو قبول دارید.
خداوند بی نیاز است : این صفت خداوند او را از هر نیازی بی نیاز میکنه .
اینکه موجودی بایدخالق داشته باشه هم خودش نیازه ، درسته . در صورتیکه قبول داریم خداوند بی نیاز از هر نیازیه ، پس او به خالق هم نیاز نداره .
(برای اطلاع بیشتر : ترجمه تفسير الميزان جلد 20 صفحه 673)
موفق باشید
یاعلی


خوب بعله . ما فرض ميكنيم خدايي هست . از كجا معلومه كه اين خدا "الله" باشه؟! شايد يكي ديگه باشه!
البته دليل نميشه كه "الله الصمد" رو قبول داشته باشم ولي بله من قبول دارم كه خداوند هر چي و هر كي كه هست به نسبت ما بي نيازه ، شايد به نسبت خداي احتمالي خودش كاملا" محتاج باشه !
يه چيز ديگه ، من حرفم اينه كه يقين ندارم خدا "الله" هست اونوقت قبول كنم كه محمد آخرين پامبرش هست و بعد قرآن كتاب آسمانيش و اون كسي كه تفسير الميزان رو نوشته يك انسان پاك و معتقد در اين زمينه بود تا بالاخره بيام تفسير الميزان رو بخونم !؟
اگر كسي اينجا ميخواد كمك كنه و بحث رو ادامه بده لطفا" فقط از چيزهاي منطقي و معقولانه
صحبت كنه چون من جز اين رو نميشناسم !
 

مجید

عضو جدید
خوب بعله . ما فرض ميكنيم خدايي هست . از كجا معلومه كه اين خدا "الله" باشه؟! شايد يكي ديگه باشه!
البته دليل نميشه كه "الله الصمد" رو قبول داشته باشم ولي بله من قبول دارم كه خداوند هر چي و هر كي كه هست به نسبت ما بي نيازه ، شايد به نسبت خداي احتمالي خودش كاملا" محتاج باشه !
يه چيز ديگه ، من حرفم اينه كه يقين ندارم خدا "الله" هست اونوقت قبول كنم كه محمد آخرين پامبرش هست و بعد قرآن كتاب آسمانيش و اون كسي كه تفسير الميزان رو نوشته يك انسان پاك و معتقد در اين زمينه بود تا بالاخره بيام تفسير الميزان رو بخونم !؟
اگر كسي اينجا ميخواد كمك كنه و بحث رو ادامه بده لطفا" فقط از چيزهاي منطقي و معقولانه
صحبت كنه چون من جز اين رو نميشناسم !


عقل میگفت که دل مسکن و ماوای من است
عشق خندید که یا جای تو یا جای من است
 

Matrix

عضو جدید
پست مدرن جان من خوندم نوشته ات رو . خيلي زيبا بود . و اينكه به همچين طرز فكري هم رسيدي نشون ميده كه چقدر بزرگ شدي . من هم ميخوام به جايي برسم كه با تمام وجود اينجوري كه ميگي احساس بكنم.
به شخصه آدمي هستم كه هميشه در مورد اصول و ... نيمه خالي ليوان رو ميبينم، اگر يه چيزي 50-50 باشه من با انكار ميرم طرفش نه با تاييد. حالا در مورد اين موضوع هم فضاي انكاريش خيلي بيشتره از اون فضاي تاييد شده و قابل تاييد.

من معتقدم كه اگر ما از راه عقل به خدا برسيم ، دلمون هم واقعا" عاشقش ميشه. و همينطور اگر از راه دل هم به خدا برسيم ، عقلمون اونو كاملا" قبول ميكنه.


حالا من از اون دسته آدمايي هستم كه دوست دارم با عقلم به خدا بسم و بعد با دلم عاشقش بشم.
خداوند هرجا كه صحبت از نعمتهاش كرده ، عقل رو بهترين معرفي كرده و من فكر ميكنم هرچند با عقل و منطق به خدا رسيدن خيلي خيلي سخته ولي يه راه طولانيه با پاداش بيشتر !

عقل میگفت که دل مسکن و ماوای من است
عشق خندید که یا جای تو یا جای من است


درسته .در مورد عشقهاي زميني ، ممكنه كه عقل و عشق متضاد باشند ولي مطمئن باش كه درمورد خداوند ان قضيه فرق ميكنه . هم دل ما واسش جا داره و هم اون ارزش يك عشق معقولانه رو داره.
 

مجید

عضو جدید
Matrix
من نسبت به راه عقل رفتن تو رو نفی نمیکنم .
مهم اینه که میخوای این راه رو بری حالا عشق یا عقل .

عشق زمینی و آسمانی هم جای بحث داره که از موضوع خارجه .

اگر گفتم عشق چون از عقلم که بری آخر اونقدر دلیل و برهان پیدا میکنی و شواهدی میبینی که دست آخر ناخودآگاه از اونجا به بعد رو عاشقانه میری .

به هر صورت برو موفق باشی .
یاعلی
 

معمارباشی

عضو جدید
ماتریکس جان حرفاتو درک می کنم ولی اگه بخواهی بگی خدا خودش مخلوق یه خدای دیگس پس اون خدا ی دیگه هم یه خالق دیگه داره و..... همین جور بگیر تا اخر او این داستان هرگز نباید پایانی داشته باشه و پس اولی هم وجود نداره چون اون مخلوق یه خدای دیگه قبل از خودش می شه
اگه هم بخوای قضیه بیگ بنگ رو قبول کنی خوب من ازت میپرسم قبلش چی چطور بوده
علت انفجار چی بوده علت انفجار معلول کوم علت بوده و ....
من خودم گیر همین صحبتام
ولی حالا که فکرش می کنم می بینم ما اصل رو ول کردیم چسبیدیم به فرع . حالا چه فرقی می کنه خدا خدای واحد ما خود مخلوق باشه یا نه؟
ایا در باید و نباید های ما و سرنوشت ما اثر می گذاره؟
من خیلی به این موضوعات فکر کردم به اندازه 20 سال زندگی که گذروندم
حالا من یه سوال می پرسم
هر جور دوست دارید جوابمو بدید حتی با تفسیر المیزان چون اگه یه نفر بخواهد بیطرفانه بهش نگا کنه میبینه طرفی که اونو نوشته حداقل فکر و عقیدش و بیان کرده و روی اون فکر کرده و به عنوان یک تفکر قابل ستایشه
ماتریکس جان من مسلمانم ولی بزرگ شده یه مدرسه ی کاتولیکم یکشنبه ها جام تو کلیسا بود هم قران و یاد گرفتم و هم انجیل(holy bible) هر دوتاشون رو قبول دارم
اگه بدونی صفحات اول بعضی از انجیل ها توراته یا بقول خودشون کتاب قدیم
اینا رو میگم که بدونی از همون بچگی 6سالگی با چه مشغله ی ذهنی بزرگ شدم انتخاب دین!!!
توراتو بخون بعد با انجیل مقایسش کن
حرفی برا گفتن نداره ولی اینو تا خودت نخونی نمی فهمی!
وقت بگذار چون حرف سر زندگیت بعد از مرگه
این دنیا که دو روز نیست تموم می شه
من سوالم اینه که هدف جاوید در اون دنیا چیه
فرضا من یک ادم بسیار پاک از دنیا برم تو هشت هم بهترین جا رو برای زندگی داشته باشم
خدا حکیم یعنی کار بیهوده نمی کنه
حالا پس هدف از زندگی اخروی چیه اونجا باید چکار کنیم و اخرش چیه؟؟؟

ممنونم از توجهتون
 

roya_arch

عضو جدید
کاربر ممتاز
"خدا زیباست"
شکل خدا در هر ذهنی متفاوته....
چون هر ذهنی با ذهن دیگه متفاوته....نگرش ما هم با هم فرق میکنه....خدا یکیه ولی هر کس در ذهنش یه جور تعبیرش میکنه و یه تصویر ازش داره.....
برام جای خوشحالی و تعجب داره که معمار باشی عزیز هم انجیل و تورات رو خونده...چرا حرفی برای گفتن ندارن؟تعجب از این لحاظ که فکر نمیکردم کسی جز خودم اونو خونده باشه...
همه انجیل ها رو خوندی؟به نظر من زیبا بود.....
وقتی کوچیک بودم من فکر میکردم خدا شبیه یک مرد که لباس عمامه سرشه...خواهرم فکرش مثل من نبود اونم از این بابت تو ذهنم بود دلیلش هم شاید معلم های دینی من بوده...بزرگتر که شدم و خودم رفتم دنبالش خدا توی ذهنم شکلشو عوض کرد.....
ماتریکس جونم خدا هست چه از راه عقل بری سمتش چه از راه عشق....هر دوتا به خودش ختم میشه.....
خالا دقیقا چه طوریه و از کجا اومده چه فرقی میکنه؟توی زندگیت چه تاثیری داره؟موضوعیه که چون در دسترس نیست و نمیتونی لمسش کنی نظرات مختلفی راجع بهش هست...
من انقدر بعضی وقتها بهش فکر میکنم که گیج میشم.....هیچ کس دقیقا اطلاعی نداره اونایی هم که میبینی در این زمینه ادعایی دارن ته تهشون خودشونم درگیرن چون در محدوده عقل بشری نمیگنجه....خدا فراتر از عقل ماست ولی بدون که هستش کنار خودته توی عقلته توی قلبته....
 

roya_arch

عضو جدید
کاربر ممتاز
مثبت زیبا هم به ت میدم ماتریکس و معمار باشی جون تفسیراتون جالب بودن...:smile:
 

معمارباشی

عضو جدید
"خدا زیباست"
شکل خدا در هر ذهنی متفاوته....
چون هر ذهنی با ذهن دیگه متفاوته....نگرش ما هم با هم فرق میکنه....خدا یکیه ولی هر کس در ذهنش یه جور تعبیرش میکنه و یه تصویر ازش داره.....
برام جای خوشحالی و تعجب داره که معمار باشی عزیز هم انجیل و تورات رو خونده...چرا حرفی برای گفتن ندارن؟تعجب از این لحاظ که فکر نمیکردم کسی جز خودم اونو خونده باشه...
همه انجیل ها رو خوندی؟به نظر من زیبا بود.....
وقتی کوچیک بودم من فکر میکردم خدا شبیه یک مرد که لباس عمامه سرشه...خواهرم فکرش مثل من نبود اونم از این بابت تو ذهنم بود دلیلش هم شاید معلم های دینی من بوده...بزرگتر که شدم و خودم رفتم دنبالش خدا توی ذهنم شکلشو عوض کرد.....
ماتریکس جونم خدا هست چه از راه عقل بری سمتش چه از راه عشق....هر دوتا به خودش ختم میشه.....
خالا دقیقا چه طوریه و از کجا اومده چه فرقی میکنه؟توی زندگیت چه تاثیری داره؟موضوعیه که چون در دسترس نیست و نمیتونی لمسش کنی نظرات مختلفی راجع بهش هست...
من انقدر بعضی وقتها بهش فکر میکنم که گیج میشم.....هیچ کس دقیقا اطلاعی نداره اونایی هم که میبینی در این زمینه ادعایی دارن ته تهشون خودشونم درگیرن چون در محدوده عقل بشری نمیگنجه....خدا فراتر از عقل ماست ولی بدون که هستش کنار خودته توی عقلته توی قلبته....
سلام عزیز من که گفتم
من عاشق انجیلم من انجیلو به اندازه ی قران دوست دارم ولی قرانو یه نموره بیشتر
خودمونیم من از عربی بدم میاد
ولی ترجمه هاشو زیاد می خونم با این که می گن قران به عربیه فصیه نوشته شده!
بگم چرا از قران بیشت خوشم میاد . چون انجیل از زبان مسیح نوشته شده ولی قران زده تو خال وقتی می خونیش انگار این خود خداست که داره باهات حرف میزنه
نه عزیز من من همه ی انجیل ها رو نخوندم اگه اشتباه نکنم انجیل 3 قسمت باشه یعنی 3 کتاب جدا
من فقط اونی که اولش کتاب قدیم است رو خوندم اونم به جبر مدرسه چون از دروس اجباریمون بود!!!:confused:

ولی تورات زیادی دست کاری شده و از زبان مثلاً پیامبره ولی وقتی میخونیش اصلا به دلت نمی شینه!

انجیلو وقتی می خونید اتفاقاتی که در طول زندگی مسیح رخ داده به صورت یه داستان خیلی خیلی قشنگ وزیبا نوشته شده

roya_arch من خیلی از قسمت اخر نوشتت لذت بردم
اره
خدا تو قلب ماست
خدا تو عقل ماست
خدا تمام وجود ماست

من وقتی بچه بودم نمی دونم چند سالم بوده ولی خاطرش پس زمینه ی ذهنمه
روی دیوار یه عکس یه مرد عرب که صورتش نورانی شده(مثل تو فیلما که می خواهن اماما رو نشون بدن)کشیده بود و کنارش یه جمله بود که انگار خدا داره به بندهاش می گه . از اونوقت به بعد همیشه همچین قیافه ای برای خدا در نظر گرفتم ولی بعدا که برگشتم و با امامان و معصومین و غیره اشنا شدم احتمال دادم که عکس پیامبر باید باشه و نوشته هم باید ایه قران باشه و یه جورایی اون خاطره رو اصلاح کردم قبلش همیشه وقتی حرف سر خدا و خدا شناسی میشد من می گفتم به خدا من عکس خدا رو دیدم ولی کسی جدیم نمی گرفت!!!

الان 10-15 سالی میشه که خودمو راضی کردم خدا قیافه ی مادی نداره پس من نمی تونم ببینمش ولی وقتی می خواهم بهش فکر کنم فقط در اوج تاریکی یه نقطه نورانی می بینم نمی دونم چرا!!!!

ماتریکس جان ازت یه سوال می پسم خوب بهش فکر کن اوکی؟
فرض کن یه بچه هنوز در رحم مادرشه و جز تاریکی هیچی نمی بینه حالا تو بری و نور رو براش توصیف کنی حتی از راه عقل و منطق تو بری و رنگ و براش توصیف کنی
ایا موفق میشی
ایا اون بچه می فهمه نو و رنگ چیه

راستی بچه ها می دونید تو این دنیا هیچ کس پیدا نمی شه که اون رنگی که مثلا شما ازش به عنوان ابی یاد میکنه رو همن ابی ببینه که شما میبینید؟ مثلا ممکنه طرف رنگ قرمزی که شما ابی میبینی رو ابی ببینه و چون همیشه از قیاس استفاده می کنیم هیچوق دچار مشکل در این زمینه نمی شیم!!!
دنیایی که هر یک از ما می بینه با دنیای که دیگری می بینه کلی فرق داره
بنابراین فکر نکنم به این راحتی بشه شکل ثابتی برای خدا در نظر گرفت اگر چه یقین دارم خدا مادی نیست ولی نمی دونم چیه چون عقلم این اجازه رو بهم نمی ده!
 

fereshteye nejat

عضو جدید
خدا چه شکلیه؟

خدا چه شکلیه؟

همان طور که احساسات وعواطف ما ادم هانسبت به پیرامون وادم های اطراف فرق داره بههمان نسبت نگاه واحساسمون نسبت به خدا هم متفاوته من خدا رو پیرمردی بلند قامت وتنومند بامحاسن ومو های بلند با لباس سفید بلندکه دستها یش همیشه برای در اغوش کشیدن من باز است می بینم اوهیچ وقت از من رو نمی گرداند.
شما او را چطور می بینید؟

























 

fereshteye nejat

عضو جدید
امروز خدارو جوره دیگه ای دیدم خدا شکل همه ی خوبیها همه ی زیباییها و همه ی مهربونیهاست:heart::gol:(دوست دارم مهربون)
 
سلام دوستان گلم
من هنوز تازه واردم و کم تجربه اما با خوندن سوال جواباتون به خودم این اجازه رو دادم تا نظرمو بگم شاید به دله کسی بشینه

این چه حرفیه که دوسته گلم که میگید برای عشق ورزیدن به خدا باید یه تصویر ازش تو ذهنمون داشته باشیم؟؟؟؟!!!!!!
مگه خدا جسمه؟؟؟؟
مگه خدا یه جانداره یا یه آدم فضایی که تو آسمون ها باشه؟؟؟!!!!
نه عزیزم خدا کسی هست که هر چیزی که تو داری در اطرافت میبینی مخلوق او هست
می تونی دنیا رو بدون زمین و آسمون و...ببینی؟؟؟دقیقاً مثله صفحه نقاشی بی رنگی که هیچ طرح و رنگی درونش نیست.بااین وجود اگه تو این صفحه بی رنگ تونستی چیزی ببینی،تو این دنیا هم میتونی خدا رو ببینی
به نظره من چه با چشم دل چه با چشمی که باهاش دنیا رو میبینی به دنیا نگاه کنی میتونی وجوده خدا را احساس کنی پس دیگه نیازی به عکس ازش نداری!!!!!
در نتیجه توی این دنیا تنها و تنها وتنها وتنها راهی که به وجوده خدا میتونیم پی ببریم همین هست که احساسش کنیم
اگه بد میگم یه نفر توجیهم کنه لطفآً
 

ماندانا22

عضو جدید
اگه بچه بودیم با توجه به اتفاقاتی که برامون می افتاد یا تصوراتی که داشتیم میتونستیم واسه خدا یه شکل در نظر بگیریم اما الان دیگه نه !!! واقعا نمیشه ! منم با مهندس فتوحی موافقم خدارو باید احساس کرد و با احساس لمس کرد . هر کدوم از ما اگه یه ذره فقط یه ذره باه دوروبرمون توجه کنیم خدا رو می بینیم و بهترین نشانه برای دیدن خدا خود ما آدما هستیم چون فکر کنم هیچ موجودی را به خوبی خودمون نمیشناسیم خوبه که ادم از خودشناسی به خداشناسی برسه .
 

hasantash

عضو جدید
سلام
خیلی وقته یک سوال ذهنمو مشغول کرده.میدونید چیه؟این که خدا چه شکلیه؟اصلا درسته بخواهیم شکلی برای خدا تو ذهنمون بکشیم؟اره یا نه؟
:gol:سلام
خداوند بي‌نهايت است اما به قدر نياز تو فرود مي‌ايد، به قدر آرزوي تو گسترده مي‌شود و به قدر ايمان تو به او كارگشاست.
 

hasantash

عضو جدید
خوب بعله . ما فرض ميكنيم خدايي هست . از كجا معلومه كه اين خدا "الله" باشه؟! شايد يكي ديگه باشه!
البته دليل نميشه كه "الله الصمد" رو قبول داشته باشم ولي بله من قبول دارم كه خداوند هر چي و هر كي كه هست به نسبت ما بي نيازه ، شايد به نسبت خداي احتمالي خودش كاملا" محتاج باشه !
يه چيز ديگه ، من حرفم اينه كه يقين ندارم خدا "الله" هست اونوقت قبول كنم كه محمد آخرين پامبرش هست و بعد قرآن كتاب آسمانيش و اون كسي كه تفسير الميزان رو نوشته يك انسان پاك و معتقد در اين زمينه بود تا بالاخره بيام تفسير الميزان رو بخونم !؟
اگر كسي اينجا ميخواد كمك كنه و بحث رو ادامه بده لطفا" فقط از چيزهاي منطقي و معقولانه
صحبت كنه چون من جز اين رو نميشناسم !
بيشتر اشخاص‌ حتي‌ گمان‌ هم نمي‌كنند كه‌ خدا وجود داشته باشد و طبيعتاً اشتیاق زیادی برای خدا ندارند. اما افراد‌ ديگری هستند كه‌ از طريق‌ نفوذ سنت‌، تعلق به‌ یک دین يا ادیان دیگر داشته و ايمان‌ به‌ وجود خدا را از محیطِ خود به دست می­آورند. قدرت ايمان‌ آنها تنها‌ به‌ اندازه‌اي است كه‌ آنها را به‌ مراسم مذهبی، تشریفات يا اعتقادات‌ معينی‌ مقید سازد و بندرت دارای آن‌ نيروي حیاتی‌ ‌است كه‌ ‌برای به وجود آوردن یک دگرگوني‌ اساسي در نگرش كلي شخص نسبت به‌ زندگي‌ ‌لازم‌ می­باشد. بااینحال افراد ديگری نيز هستند كه‌ ذهنی فلسفی داشته و تمايل‌ دارند كه‌ وجود خدا را به ­خاطر تفکر و تعمق­های خود ‌و يا به‌ علت‌ تایید‌ ديگران‌ باور كنند. براي‌ آنان خداوند نهایتاً يك‌ فرضيه‌ يا اندیشه­ا­ی‌ روشنفکرانه است‌. چنين‌ ايمان‌ سست و شکننده­ای هرگز نمي‌تواند به‌ خودي‌ِ خود مشوق كافي‌ براي ‌جستجوي جدی‌ خدا باشد. چنين‌ افرادی‌ از طریق دانش‌ شخصي،‌ شناختی از خدا نداشته و براي‌ آنها خداوند هدفی‌ نيست‌ كه‌ مستلزم كوشش‌ يا میل شديدی باشد.‌ يك‌ رهرو واقعي، دانش‌ حقايق‌ روحاني‌ بر اساس‌ شايعات و دانش‌ استنتاجی محض‌، او را‌ راضی نمي‌سازد. براي‌ او حقايق‌ روحاني‌ موضوعِِِِِِِِِِِِِِ تفکراتی بيهوده‌ نبوده و چون قبول‌ یا رد اين‌ حقايق‌ برای زندگي‌ دروني او از نتایج بسیار مهمی‌ برخوردار است، طبيعتاً بر شناخت‌ مستقيم‌ آنها پافشاری می­کند. اين را می­توان‌ از روی زندگي‌ يك‌ حكيم‌ بزرگ‌ نشان داد. روزي‌ او با دوستي‌ كه‌ در راه الهي بسيار پيشرفته‌ بود، در مورد موضوعات‌ روحاني‌ گفتگو مي‌كرد. در حالي كه‌ آنها سرگرم‌ گفتگو بودند جسدي که از جلو آنها حمل می­شد توجهشان را جلب کرد. دوست او­ گفت: «اين‌ پايان‌ بدن‌ است‌ اما ‌پايان‌ روح نیست‌» حكيم‌ پرسيد: «آيا شما روح‌ را ديده‌ايد؟» دوست‌ جواب‌ داد: «خير» اما چون حكيم بر دانش‌ شخصي‌ پافشاری مي‌ورزید، شک و تردید او در مورد وجود روح‌ همچنان پا برجا ماند. اگرچه‌ رهرو نمي‌تواند با دانش‌ غير مستقيم‌ يا گمانه­زنی­های‌ محض‌ راضي‌ بماند اما ذهنش ‌را نیز بر وجود احتمالي‌ حقايق‌ روحاني‌ كه‌ خود تجربه‌ نكرده‌، ‌بسته نگاه نمی­دارد. به‌ بیان ديگر او از محدودیت­های تجارب شخصي‌ خود، آگاه بوده و از اینکه آنها را مقیاس همه­ی احتمالات سازد، خودداری می­نماید. او نسبت به تمامی ‌چيزهايي‌ كه‌ فراسوی‌ گستره تجربيات‌ او هستند ذهنی باز دارد. اگرچه رهرو آنها را بر اساس‌ شايعات‌ نمي‌پذيرد اما در رد آنها نيز با شتاب­ زدگی عمل نمی­کند. محدوديتِ‌ تجربه‌ اغلب گرایش‌ به‌ محدود نمودن‌ دامنه­­ی تخيل دارد و بنابراین شخص به این‌ باور می­رسد كه‌ واقعيتي وجود ندارد، مگر آنچه‌ كه‌ در دایره­ی درک تجارب گذشته­ی او آمده­اند‌ اما‌ معمولاً برخی‌ رویدادها و اتفاقات‌ در زندگي‌ شخصي‌ او باعث‌ مي‌شوند كه‌ حصار تعصبات خشک را شکسته و واقعاً ذهني باز داشته باشد.
 

mona-70

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
با سلام
این عقلی که شما با اون خداوند و بودنش رو بررسی میکنی عقلیه که رابطه ی علت و معلول در مورد موجودات و جهان هستی رو میبینه و از همین جا به وجود خداوند پی میبره .
اگر سوال شما در مورد "لم یلد و لم یولد" هست پس تا "الله الصمد" رو قبول دارید.
خداوند بی نیاز است : این صفت خداوند او را از هر نیازی بی نیاز میکنه .
اینکه موجودی بایدخالق داشته باشه هم خودش نیازه ، درسته . در صورتیکه قبول داریم خداوند بی نیاز از هر نیازیه ، پس او به خالق هم نیاز نداره .
(برای اطلاع بیشتر : ترجمه تفسير الميزان جلد 20 صفحه 673)
موفق باشید
یاعلی

خیلی از طرز جواب دادنات خوشم میاد. واقعا جوابای به جا و درستی میدی.
 

hasantash

عضو جدید
اگه بچه بودیم با توجه به اتفاقاتی که برامون می افتاد یا تصوراتی که داشتیم میتونستیم واسه خدا یه شکل در نظر بگیریم اما الان دیگه نه !!! واقعا نمیشه ! منم با مهندس فتوحی موافقم خدارو باید احساس کرد و با احساس لمس کرد . هر کدوم از ما اگه یه ذره فقط یه ذره باه دوروبرمون توجه کنیم خدا رو می بینیم و بهترین نشانه برای دیدن خدا خود ما آدما هستیم چون فکر کنم هیچ موجودی را به خوبی خودمون نمیشناسیم خوبه که ادم از خودشناسی به خداشناسی برسه .
دخترک همه مدادرنگیهایش را آورد.نمی خواست قایق، دریا یا خانه بکشد؛گل و درخت و آسمان هم نه ،
او می خواست خدا را نقاشی کند.دخترک خدا را ندیده بود .
از خودش پرسید ؛خدا چه شکلیه؟
به آنچه درباره خدا می دانست فکر کرد.
مادر بزرگ می گفت:خدا بزرگه ، خیلی بزرگ.پس خدا در دفتر کوچک نقاشی او جا نمی گرفت.
صفحه بزرگتری آورد،بزرگترین صفحه ای که داشت.
با مداد قرمز یه خط بلند کشید.به خط نگاه کرد.خدا مهربان بود،اما این خط خیلی مهربان به نظر نمی رسید .
خط عصبانی بود و تیز.

مداد صورتی اش را بر داشت و چند خط بلند صورتی کشید .خطهای صورتی مهربان تر بودند،
اما نه به اندازه خدا.

مادر بزرگ می گفت:خدا اول و آخر نداره....
یعنی همیشه بوده و هیچ وقت تمام نمیشه.اما خطهای صورتی هم اول داشتن هم آخر.
دخترک با خودش گفت:شاید اصلا" نشه خدا رو نقاشی کرد.
اما نه... او خیلی دلش می خواست خدا رو نقاشی کنه.با مداد ابیش یه دایره کشید.
نگاهش کرد چند تا دایره کشید.دایره ها شکل خدا بودن ،اول و آخر نداشتن .
بعد یادش آمد مادر بزرگ گفته بود:"خدا یکی ست"
دایره هارو پاک کرد و فقط یکی رو گذاشت.دایره آبی تنها بود .دخترک فکر کرد خدا هم همینطور تنهاست .
برای خدا غصه خورد.
خداوند بخشنده هم بود.برای دایره آبی دو دست بزرگ کشید.دستها از صفحه کاغذ بیرون زدند.
در یکی از دستها گل سرخی کشید. می دانست که خدا هم به اندازه ی او گل سرخ را دوست دارد.

مادر بزرگ می گفت :خداوند چشم نداره.
او حتما" اشتباه می کرد.بدون چشم که نمیشد آدمهارو دید.
برای خدا دو چشم بزرگ کشید،دو چشم بزرگ قهوه ای تا بتواندهمه کس را ببینه
حتی اونهایی که خیلی کوچک بودن،چشمها از دایره ی آبی بزرگتر شدند.

دخترک نمی دانست خدابه پااحتیاج داره یا نه؟
او فکر کرد شایدخدا بخواهد به ادم ها نزدیکتر بشه پس برای خدا با خطهای نرم بلند پاهایی کشید
مادر بزرگش می گفت:خدا به کفش و لباس احتیاج نداره
دخترک فکر کرد که خدابدون کفش و لباس هیچ وقت به اندازه کافی راحت نیست.
اصلا"به همین دلیل که خدا هیچ وقت از اسمان به زمین نیامده.
شاید بهتر بود که خدا همه چیز را نمی بخشید و بعضی چیزها را برای خودش نگاه می داشت.
کنار دایره ی آبی یک جفت کفش کشید،قرمز خالدار.اگر می خواست می توانست آنها را بپوشد.
به نقاشی نزدیک ترشد و گفت:
امیدوارم که این کفشارو برای خودت نگه داری...

مادر بزرگ می گفت:خدا حرف نمی زنه.
اگر حرف نمی زد از کجا میشد فهمید که او به چه فکر می کند؟
از کجا میشد فهمید که او مهربان است؟
برای خدا با یک خط کوچک دهانی کشید که بسته بود.
دخترک به نقاشی گفت:اگه خواستی با من حرف بزن.

در صفحه نقاشی دخترک دیگه جایی نمانده بود.دخترک ناراحت شد.هنوز گوشهای خدا را نکشیده بود.
گوشهایی که حرف همه آدمها را می شنید،حتما" گوشهای بزرگی بود. چه باید می کرد؟
یادش آمد که مادر بزرگش می گفت:هرچه رو گه در دلت بگی،خدا می شنوه.
در دلش گفت:امیدوارم منو ببخشی.خودت می بینی،دفتر نقاشی مندیگه جا نداره.
دخترک خوشحال شد. خدا حتما"حرفهای اوراشنیده بود او دستهایش را زیر چانه اش زد و خندید.
گفت: پس تو این شکلی هستی...
دلش می خواست زودتر نقاشی رو به مادر بزرگ نشون بده می دونست که او هم خیلی دوست داره خدارو ببینه.
 

hasantash

عضو جدید
سلام دوستان گلم
من هنوز تازه واردم و کم تجربه اما با خوندن سوال جواباتون به خودم این اجازه رو دادم تا نظرمو بگم شاید به دله کسی بشینه

این چه حرفیه که دوسته گلم که میگید برای عشق ورزیدن به خدا باید یه تصویر ازش تو ذهنمون داشته باشیم؟؟؟؟!!!!!!
مگه خدا جسمه؟؟؟؟
مگه خدا یه جانداره یا یه آدم فضایی که تو آسمون ها باشه؟؟؟!!!!
نه عزیزم خدا کسی هست که هر چیزی که تو داری در اطرافت میبینی مخلوق او هست
می تونی دنیا رو بدون زمین و آسمون و...ببینی؟؟؟دقیقاً مثله صفحه نقاشی بی رنگی که هیچ طرح و رنگی درونش نیست.بااین وجود اگه تو این صفحه بی رنگ تونستی چیزی ببینی،تو این دنیا هم میتونی خدا رو ببینی
به نظره من چه با چشم دل چه با چشمی که باهاش دنیا رو میبینی به دنیا نگاه کنی میتونی وجوده خدا را احساس کنی پس دیگه نیازی به عکس ازش نداری!!!!!
در نتیجه توی این دنیا تنها و تنها وتنها وتنها راهی که به وجوده خدا میتونیم پی ببریم همین هست که احساسش کنیم
اگه بد میگم یه نفر توجیهم کنه لطفآً
عشقت رسد به فریاد ور خود بسان حافظ/ قرآن ز بر بخوانی با چارده روایت
"حافظ قدسی"
 

Similar threads

بالا