رفتن...

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

تاب می بندیم ...

یکسو تو
یکسو من!
نسیمی ما را تکان می دهد...
تاب می گسلد !
یکسو من ؛ یکسو من ؛ هر سو من !!
تو کجا رفته ای ؟ بی تاب گشته ام. . . !!!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
همین که میدونی هستش اما حتی سوالی از حالت نمیکنه
همین که میبینی با دیگران میخنده و کنار تو شاد نیست کافی به دلت بگی هر چقدر دوست داری صداش کن اما اون خودش میخواد نباشم پس رفتم تا بدونی اونقدر دوستت دارم که ترجیح میدم شاد نباشم و تو شاد باشی
من غم میگیریم برای خودم و تو شادی برای خودت بردا فکر کنم عادلانه قسمت کردم زندگیم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
رفتي دلم شكستي ، اين دل شكسته بهتر
پوسيده رشته عشق ، از هم گسسته بهتر
من انتقام دل را هر گز نگيرم از تو
اين رفته راه نا حق ، در خون نشسته بهتر
در بزم باده نوشان اي غافل از دل من
بستي دو چشم و گفتم ، ميخانه بسته بهتر
چون لاله هاي خونين ريزد سر شگم امشب
بر گور عشق ديرين ، گل دسته دسته بهتر
آيينه ايست گويا اين چهره ي غمينم
تا راز دل نداني ، در هم شكسته بهتر
فرسوده بند الفت ، با صد گره نيرزد
پيمان سست و بيجا ، اي گل ، نبسته بهتر
گر يادگار بايد از عشق خانه سوزي ...
داغي هما بسينه ، جاني كه خسته بهتر
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
کاش می‌‌دانستی
زنی‌ که بغض داشت
شانه‌هایِ تو را کم داشت
کاش می‌‌دانستی
زنی‌ که نیازِ نوازش داشت
دست‌های تو را کم داشت
کاش می‌‌دانستی
زنی‌ که هزار قصه برای گفتن داشت
یک شبِ دیگر کنارِ تو را کم داشت
کاش می‌‌دانستی
زنی‌ که دلِ رفتن نداشت
آغوش تو را کم داشت
کاش می‌دانستی
آن زن
من بودم
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز

مردونهتمومش کن من طاقتشو دارم

هر بار ترحم بود اینبار نمیذارم

با عشق برو وقتی با عشق نمیمونی!

مردونه تمومش کن وقتی که نمیتونی

تو میری و میمونی این معنی رفتن نیست!

اینبار تمومش کن تا وسوسه با من نیست

باید یه نفر از ما از خاطره ها رد شه

من یا تو نمیدونم باید یه نفر بد شه

من پیش تو آرومم تو پیش من آشوبی

انقدر به من بد کن باور نکنم خوبی...

روزبه بمانی
 

mahta_architect

عضو جدید
قرار ما به رفتن بود
نگو چی شد، نمی دونم
خودم گفتم تمومش کن
خودم می گم نمی تونم

نمی دونم کجا رفتم
نمی دونم دلم چی شد
درست تو بدترین لحظه
ببین کی عاشق کی شد

فقط حرفامو باور کن
تقاص عشق تو کم نیست
بمون حوای من با من
مگه عشق تو آدم نیست؟
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تنها تر از انسان ، در لحظه ی مرگ
ساده تر از شبنم رو سفره ی برگ
مطرود هم قبیله ، محکوم خویشم
غریبه ای طعمه ی این کندوی نیسم
نفرینی آسمون ، مغضوب خاکم
بیگانه با نور و هوا ، هوای پکم
تن خسته از تقویم ، از شب شمردن
با مرگ ساعت ها ، بی وقفه مردن
هم غربت بغض شب ، مرگ چراغم
تو قرق زمستونی ، اندوه با غم
ای دست تو حادثه تو بهت تکرار
پا بسته ی این مردابم ، بیا سراغم
تولدم زادن کدوم افوله که بودنم حریص مرگ فصوله
خسته از بار این بودنم ، نفس حبابم
بی تفاوت مثل برکه ، بی التهابم
تشنه ی تشنه تشنه ام ، خود کویرم
با من مرگ سنگ و انسان ، تاریخ پیرم
من ساقه ی نورم ، میراث مهتاب
تسلیم تاریکی ، تو جنگل خواب
ای ساقه ی عطوفت ، ای مرگ غمگین
برهنه کن منو از این لباس نفرین
ای اسم تو جواب همه سوالا
از پشت این کندوی شب
منو صدا کن ، صدا
 

جین ایر

عضو جدید
بعضی وقتها بعضی چیز ها وقتی نیستند !جای خالیشان گاهی انچنان محکم زمینت می زند!
که داشته هایت را هم برای لحظه ای فراموش میکنی !مثل وقتی ! که دستانت را که از سرما یخ زده
میگذاری در جیبت !
و ناگهان ! یادت می آید پالتوی زمستانیت !
جیب ندارد !!!!
مثل وقتی که با اشتیاق
کیفت را باز می کنی و میبینی !
گوشی موبایلت را جا گذاشته ای و امروز تماس با معشوق سخت می شود !!!
مثل وقتی که درد داری !
مثل وقتی که دلگیری !
مثل وقتی که دلت ...!
و تو شروع میکنی به قدم زدن !
و ناگهان یادت می افتد
پاهایت در زمین زنجیرند !!!
 

جین ایر

عضو جدید
....
يك...
دو....
سه....
چندين و چند
...هر چقدر مي شمارم خوابم نمي برد
من اين ستاره هاي خيالي را
كه از سقف اتاقم
تا بينهايت خاطرات تو جاري است
....
يادش بخير
وقتي بودي
نيازي به شمردن ستاره ها نبود
اصلا يادم نيست
ستاره اي بود يا نبود
هر چه بود شيرين بود
حتي بي خوابي بدون شمردن ستاره ها.
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
کاش بشود بروم به همان جا که میگویند عشق همیشگیست
در این دیار عشق یک افسانه افسون شده است
کاش بشود دیگر از عشق اینگونه نگفت تا بتوان به سادگی عاشق شد
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز

بند دلـــم را

به بند کفش هایت گره زده بودم

که هر جا رفتـی، دلم را با خود ببری

غافل از اینکه

تو پــــا برهنه مـــی روی و بـــی خبر….
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز

میروم
از شهر چشمانت؛
بی خداحافظی، بی هیچ کلامی!
شاید،
ولی نه مطمئنم
دلم بهانه ای می خواهد
برای ماندن برای نرفتن!!
اما چه حاصل
راه رفته را باید رفت!!!

فائزه رضائی
 

Paydar91

کاربر فعال تالار مهندسی برق ,
کاربر ممتاز
گفت : بگو ضمایر را ؟
گفتم : من ، من ، من ، من ، من ، من !
گفت : فقط من ؟
گفتم : بقیه رفته اند !
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
قصه ی دیو و دلبرو شنیدی؟دلبر عاشق دیو میشه و با جمله ی دوستت دارمش..........دیو تبدیل به آدم میشه!...حالا قصه ی منو گوش کن:یه روز عاشق یه آدم شدم!اما تا گفتم دوستش دارم........... تبدیل به یه دیو سنگدل شد!من هنوز دوستش دارم!حتی اگه دلبرش یکی دیگه باشه......
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

نقــاش بـاشـی!
چـقــدر می گیـری
بیایی و صفحه های سیاه دلم را رنـگ کنی؟
بـعـــد بـرای دیــوار اتاق دلـــم
یــــک روز آفتابی بکشی که نــــور آفتـــاب تا میـانه اتاق آمــــده باشد
... راستـــــی مـــن روی صـــورتــم یـــک خنــــــده می خـــواهـــم
نــرخ ِ خـنـــــده که گـــــران نیســــت؟
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
غم که می‌آید در و دیوار ، شاعر می‌شوددر تو زندانی‌ترین رفتار شاعر می‌شودمی‌نشینی چند تمرین ریاضی حل کنیخط‌کش و نقاله و پرگار ، شاعر می‌شودتا چه حد این حرف‌ها را می‌توانی حس کنی ؟حس کنی دارد دلم بسیار شاعر می‌شودتا زمانی با توام انگار شاعر نیستماز تو تا دورم دلم انگار شاعر می‌شودباز می‌پرسی: چه‌طور این‌گونه شاعر شد دلت ؟تو دلت را جای من بگذار شاعر می‌شود !گرچه می‌دانم نمی‌دانی چه دارم می‌کشماز تو می‌گوید دلم هر بار شاعر می‌شود
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بعضی وقتا سکوت میکنی چون اینقدر رنجیدی که نمی خوای حرفی بزنی ...
بعضی وقتا سکوت میکنی چون واقعآ حرفی واسه گفتن نداری ...
گاه سکوت یه اعتراضه ، گاهی هم انتظار ...
اما بیشتر وقتا سکوت ...
واسه اینه که هیچ کلمه ای نمی تونه غمی رو که توو وجودت داری ، توصیف کنه ...
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
قصه ی دیو و دلبرو شنیدی؟دلبر عاشق دیو میشه و با جمله ی دوستت دارمش..........دیو تبدیل به آدم میشه!...حالا قصه ی منو گوش کن:یه روز عاشق یه آدم شدم!اما تا گفتم دوستش دارم........... تبدیل به یه دیو سنگدل شد!من هنوز دوستش دارم!حتی اگه دلبرش یکی دیگه باشه......
دنیا

پر از حكایت دیوهاست

و ما

به قدر دن كیشوت بودن مان

قهرمانیم!
 
  • Like
واکنش ها: noom

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

شب بود باران نمی بارید……….شکوفه لبخند نمی زد…………
اولین شب بود و پی اش هزار شب و پیشش هیچ شب…………..از آسمان برف می آمد و تو نگاهت را در کوله باری خواستنی گذاشتی و عزم رفتن کردی………
فاصله ی نگاه تو تنها به اندازه ی یک نت بود………نه یک پرده…….تنها نیم پرده………..دیگر اشک هایم هم برایت حرمت نداشت……………

وقتی نگاهت غمگین است قطره های پشت شیشه هم بغض می کنند…………نگاهت بی آواز است حتی باران هم شوقی برای بارش ندارد……..وقتی لبخندت ماتمکده ی چشم های بارانی ات می شود چکاوک حتی در باران هم می میرد……………وقتی نگاه زیبایت بی باران است دیگر آمدن بهار هم بهانه ای می شود برای فصل ها…………مگر میشود غریب باران غم نگاهت را ت…حمل کند و آن را به تنهایی به دوش بکشد؟ وقتی صدای نگاهت دیگر مرا صدا نمی کند………..دیگر هیچ بهانه ای برای لبخند نگاه من نیست………………بگذار حداقل غم غمگینی نگاه تو را به دوش باران بکشم……….می دانم نمی خواهی ولی بگذار سهیم غمگینی نگاهت باشم……………صدای نگاهم که برای غم چشمانت می گرید پیشکش نداشتن من در دل بی انتهایت…………….
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
لعنت به نگاهی که نمیدانی معنایش رفتن استیا ماندن.....!
تو دور می شوی...

من گام می زنم اما به تو نمی رسم!

خسته می شوم، زانو می زنم:

بایـــــــــست!!!

بی خیال بی خیال عبور می کنی...

دستانم را دراز می کنم...

اما تو...

لای هجوم تنهایی های من محو می شوی...

و من می مانم و پاهایی که نای رفتن و ماندنشان توامان نیست...

نمی مانم

اما بی تو...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دنیا

پر از حكایت دیوهاست

و م

به قدر دن كیشوت بودن مان

قهرمانیم!
[FONT=_MRT_Khodkar]درون کوچهً قلبم، چه غمگینانه می پیچد صدای تو که می گفتی ، به جز تودل نمی بندم[/FONT]
 
  • Like
واکنش ها: noom

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
وقتی گفتی برو من فقط نگاهت تونستم بکنم اما نتونستم هیچ کلمه ای به زبون بیارم من نیز ارام و بی صدا از تو که با دیگری بودی دور شدم اما نه صدای هق هق شبانه ام را شنیدی و نه درد و دلم با خدایم را
ارزو دارم شاد باشی
من دیگر توان خندیدن را ندارم
بدرود تا ابدیت در انجا منتظرم تا ببینی اشکهای که باعثشان بودی و نگاههای تحقیر امیز کسانی که تو انها را ندیدی
 

samiyaran

عضو جدید
رفتن...
به کُجا؟!
جا نمانده کِ نرفته باشم در پی یک آشنا.
یک حس آشنا،یک نگاه آشنا،یک یاد آشنا.
جرقه می زند گاهی هم انعکاس نور آینه ای فریبم می دهد.
هنوز در رفتنم و آمدنم نرسیده است.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقـتی نیـستـی

همه چیـــز مــرا یــاد ِ تــو میـانـدازد ...

هـــوای ِ بهـــاری ..

صدای ِ مــــوزیک ..

چــند پـُست ِ عــاشـقانــه ..

و حتّـی

یـــک تشکر !!

__________________
 
Similar threads

Similar threads

بالا