بازی ادامه داستان....

dzzv_13

مدیر مهندسی فناوری اطلاعات
مدیر تالار
برمیگرده باباشو میبینه با سیبیلای کلفت و چشم غره.......

با خودش میگه : خدایا توبه :D

(الان این شخص که صحبت میکنیم ازش پسره بیا دختر ؟!! هر کی یه چی میگه !!)
 

dzzv_13

مدیر مهندسی فناوری اطلاعات
مدیر تالار
میگه دیدیش پدرسوخترو؟؟؟

(بابا یکمی تخیلاتتون رو درست بیارین .. آخه چی یهو باباهه رو میارین وسط :D)

پسره خودش رو میزنه کوچه علی چپ و هیچی نمیگه و به باباش میگه : من فردا ماشین رو می خوام ..
 

saba jo00on

عضو جدید
کاربر ممتاز
(بابا یکمی تخیلاتتون رو درست بیارین .. آخه چی یهو باباهه رو میارین وسط :D)

پسره خودش رو میزنه کوچه علی چپ و هیچی نمیگه و به باباش میگه : من فردا ماشین رو می خوام ..
می خوام برم مسافر کشی
 

dzzv_13

مدیر مهندسی فناوری اطلاعات
مدیر تالار
میگه پدر صلواتی!!!
این همه خرجت کردم که بری مسافر کش بشی
نکنه........؟؟؟؟؟!!!!
آره ماشین برا این .......


دختره میخوای ؟!!

ولی پسره میگه راستش فردا باید برم پیش استادم برای گرفتن کمک برای ایده ایی که دارم .. (پسر به سمت درس میره)
 

(✿◠‿◠) Darya

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دختره میخوای ؟!!

ولی پسره میگه راستش فردا باید برم پیش استادم برای گرفتن کمک برای ایده ایی که دارم .. (پسر به سمت درس میره)



باباش پیش خودش میگه
جوونه ...چیکارش کنم
خوشتیپ ک نیست
مایه دار هم ک نیستم!
بذار بذارم ببینم چند مرده حلاجه!!!
و میگه
اسی.......
 

unknown VII

عضو جدید
اول داداششو بکشه که دختررو دید زده بعدشم با دوستاش دودر کنه بره شمال... البته با دختره!

ولی این ادم فضایی های نامرد دوباره به زمین حمله میکنن و ایندفعه پسره مجروح میشه وبه بیمارستان منتقل میشه.............
 

saba jo00on

عضو جدید
کاربر ممتاز
چشماش را باز و بسته می کنه
میگه من زنده ام ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
 

Similar threads

بالا