مشاعرۀ سنّتی

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
یادته اون سکه ها فواره ها باد بادکا
دنیای کوچیکمون میون تور و قلکا؟؟
از این راهرو یک نفر رد شده .. که عطرشهمونه که تو می زنی
برای به زانو در آوردنم .. تو از مرگ حتی جلو میزنی
از این راهرو یک نفر رد شده .. مث وقتایی که تو ناراحتی
نفس میکشم با تمام وجود .. عجب عطر خوبی زده لعنتی

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از این راهرو یک نفر رد شده .. که عطرشهمونه که تو می زنی
برای به زانو در آوردنم .. تو از مرگ حتی جلو میزنی
از این راهرو یک نفر رد شده .. مث وقتایی که تو ناراحتی
نفس میکشم با تمام وجود .. عجب عطر خوبی زده لعنتی

یادت هست فریاد دوستت دارم را
به یادت هست از اول کوچه دویدن، به شوق در آغوش کشیدن من را
میگفتی میخواهم دنیا نباشد اما مرا داشته باشی
یک لحظه نیز نیامده که بدون من نفس کشیده باشی
حالا من هستم و نگاهی خسته ،
به چه کسی بگویم دردهای این دل شکسته
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
یادت هست فریاد دوستت دارم را
به یادت هست از اول کوچه دویدن، به شوق در آغوش کشیدن من را
میگفتی میخواهم دنیا نباشد اما مرا داشته باشی
یک لحظه نیز نیامده که بدون من نفس کشیده باشی
حالا من هستم و نگاهی خسته ،
به چه کسی بگویم دردهای این دل شکسته

همیشه من بودم و من و تنهایی پر از خاطره ...
... آری با تو هستم!
با تویی که از کنارم گذشتی
و حتی یک بار هم نپرسیدی
چرا چشمهایم همیشه بارانی است
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همیشه من بودم و من و تنهایی پر از خاطره ...
... آری با تو هستم!
با تویی که از کنارم گذشتی
و حتی یک بار هم نپرسیدی
چرا چشمهایم همیشه بارانی است
تو مرا از یاد بردی

انگاه که ابرها

اشکهایشان را نثار ادمیان کردند

تا بذر محبت جوانه بزند

زیر چتر سیاه خود نهان شدی و مرا از یاد بردی
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو مرا از یاد بردی

انگاه که ابرها

اشکهایشان را نثار ادمیان کردند

تا بذر محبت جوانه بزند

زیر چتر سیاه خود نهان شدی و مرا از یاد بردی

یک نگاهت ...

به من آموخت ...

که در حرف زدن ،...

چشم ها ...

بیشتر از ...

حنجره ها می فهمند
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یک نگاهت ...

به من آموخت ...

که در حرف زدن ،...

چشم ها ...

بیشتر از ...

حنجره ها می فهمند
دیگر به فلک شکایتی نخواهم کرد

بر لب همان برکه طلایی

که روزی نیلوفرهای عشق در ان می روییدن

خواهم رفت و خواهم گفت

من نیز تو را از یاد خواهم برد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یک نگاهت ...

به من آموخت ...

که در حرف زدن ،...

چشم ها ...

بیشتر از ...

حنجره ها می فهمند
دیگر به فلک شکایتی نخواهم کرد

بر لب همان برکه طلایی

که روزی نیلوفرهای عشق در ان می روییدن

خواهم رفت و خواهم گفت

من نیز تو را از یاد خواهم برد
 
  • Like
واکنش ها: RZGH

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیگر به فلک شکایتی نخواهم کرد

بر لب همان برکه طلایی

که روزی نیلوفرهای عشق در ان می روییدن

خواهم رفت و خواهم گفت

من نیز تو را از یاد خواهم برد
دل من خسته ازین دست به دعاها بردن همه ارزوهام با رفتن تو مردن
 

mahsa jo0on

عضو جدید
کاربر ممتاز
نـتــرس از هجـــــ ـــ ـوم حـضــــــ ــــــورم ..

چــــیزی جــــ ـــ ـز تـــنــهایی با من نیـــستـــــ ـــ ـ..

تنهایی را دوست دارم… بی دعوت می آید, بی منت می ماند… بی خبر نمیرود ...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تنهایی را دوست دارم… بی دعوت می آید, بی منت می ماند… بی خبر نمیرود ...
دست هایم را دایره وار دور دلت حلقه می کنم عزیزکم!
مبادا فکر کنی "داستان ِ اسارت" است..
این حکایت را به "مراقبت" تعبیرش کن ..
 

mahsa jo0on

عضو جدید
کاربر ممتاز
دست هایم را دایره وار دور دلت حلقه می کنم عزیزکم!
مبادا فکر کنی "داستان ِ اسارت" است..
این حکایت را به "مراقبت" تعبیرش کن ..


نمی دانم چرا با آنكه می دانم.
از آن من نخواهی بود.

چرا با تار و پود جان.
برایت خانه میسازم.

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

نمی دانم چرا با آنكه می دانم.
از آن من نخواهی بود.

چرا با تار و پود جان.
برایت خانه میسازم.

میروم... انچنان آرام که ندانی کی رفته ام...

اما وقتی جای خالی مرا ببینی انچنان سخت رفته ام

که تمام عمر رفتنم را فراموش نکنی ...
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز

نمی دانم چرا با آنكه می دانم.
از آن من نخواهی بود.

چرا با تار و پود جان.
برایت خانه میسازم.


مــــردها مثل «باران بهاری » هستند .
هیچوقت نمی دانید کی می آیند ،
چقدر ادامه دارد و کی قطع میشود.....!
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
میروم... انچنان آرام که ندانی کی رفته ام...

اما وقتی جای خالی مرا ببینی انچنان سخت رفته ام

که تمام عمر رفتنم را فراموش نکنی ...

یکی بود یکی نبود...عاشقش بودم عاشقم نبود....وقتیعاشقم شد که دیگه دیر شده بود...
حالا می فهمم که چرا اول قصه ها میگن...یکی بود یکی نبود...
یکی بود یکی نبود ، این داستان زندگی ماست.... همیشه همین بوده...یکیبود یکی نبود ،
در اذهان شرقی مان نمی گنجد با هم بودن ، با هم ساختن ، برای بودن یکی، باید دیگری نباشد...هیچ

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یکی بود یکی نبود...عاشقش بودم عاشقم نبود....وقتیعاشقم شد که دیگه دیر شده بود...
حالا می فهمم که چرا اول قصه ها میگن...یکی بود یکی نبود...
یکی بود یکی نبود ، این داستان زندگی ماست.... همیشه همین بوده...یکیبود یکی نبود ،
در اذهان شرقی مان نمی گنجد با هم بودن ، با هم ساختن ، برای بودن یکی، باید دیگری نباشد...هیچ


[FONT=&quot]در تو صیادیست با آب و دانه [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]و هزار چاقوی تیز[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]و در من[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]حماقتی است گنجشک وار که[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]آسوده ام میکشاند بر بام تو[/FONT][FONT=&quot]...[/FONT]
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز

در تو صیادیست با آب و دانه
و هزار چاقوی تیز
و در من
حماقتی است گنجشک وار که
آسوده ام میکشاند بر بام تو...

و تو میروی ، بی من ، که گره بزنی ، سبزهی تمام خاطره هامان را
و دور کنی از خودت ، تمام مرا . . .

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
و تو میروی ، بی من ، که گره بزنی ، سبزهی تمام خاطره هامان را
و دور کنی از خودت ، تمام مرا . . .

این حوالی

کسی هست

که بوی تازگی می دهد عطر تنش

دستانش گرم است

و نگاهش

کاش تا همیشه برای من بماند

آری این حوالی

هنوز هم فرصت عاشقی هست

اما نیست کسی که جای تو را بگیرد
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا