گفتگو با خدا(::: مناجات نامه :::)

*vernal*

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدایا گاهی تو را بزرگ می بینم گاهی کوچک، این تو نیستی که بزرگ می شوی وکوچک بلکه این منم که گاهی به تو نزدیک می شوم گاهی دور
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدایا،وقتی به خدایی تو فکر می کنم شرم دارم که خود را به تو نسپارم و زمانی کهبه نعمات تو می نگرم، نمی توانم متحیرانه شکر نعمت ننمایم.


خدایا، نعمات زیادی را بدون اینکه مستحق آنها باشم به من عطا کرده ای. خدایا تو را شکر می کنم.

خدایادوست دارم از منظر تو ببینم ، تا ببینم آن طور که تو می بینی. دوست دارمخواست خود را کنار زنم ، تا خواست تو در من جاری باشد، تا بخواهم آن چه راکه تو بخواهی.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
الهی

نصیرمان باش تا بصیر گردیم

بصیرمان کن، تا از مسیر بر نگردیم

آزادمان کن، تا اسیر نگردیم

الهی

خوشم که معبودم تویی، خرسندم که مقصودم تویی

نه دوری که نخوانمت، نه مستوری که نبینمت، نه مجهولی که نشناسمت.

الهی

کینه را از سینه ام بزدای

زبانم را از دروغ وتهمت نگه دار

اگر نعمتم بخشیدی، شاکرم کن

اگر به بلا افکندی، صابرم کن

اگر آزمودی پیروزم کن، امروز را بهتر از دیروزم کن

الهی

تشنه جانیم وسوخته دل

سیرابمان کن که از عطش نسوزیم

بینایمان کن که تا دیده به سراب ندوزیم

الهی

تا ما را اهل «ضمیر» نکرده ای «ظاهر» مکن

ما را بخر، آنگاه ببر

تو را به مرادی پذیرفته ایم، ما را به مریدی بپذیر

الهی

امیران کشور دل به درگاهت حقیرند

اسیران بت نفس، به یاریت حقیرند

ما را امیر کشور دل کن، تا اسیر فرعون نفس نشویم

گاهی تو را گم می کنیم، مددی تا خویش را گم نکنیم

الهی

کشتی بر گل می نشیند وموعظه بر دل

هر که به خلوت حضورت راه یابد، کامل گردد

بخوان، تا دل به پای سر آید

الهی

بارمان گناه است ویارمان تویی

اگر گریه سود می بخشد، این دیدگان پر اشک

اگر سجده، دریای رحمتت را به جوش می آورد، این چهره ی نهاده بر خاک

اگر توبه سبب ساز طهارت جان وآمرزش عصیان است، این دل شکسته واین جان سوخته

ما را کوچک کن تا بزرگ شویم

ما را به خودمان وامگذار

عنان روحمان را به شیطان مسپار

بخواه تا بخواهیم

بطلب، تا فاصله ها را بکاهیم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدایا آنگونه ام زنده ام بدار
که نشکند دلی از زنده بودنم

و آنگونه بمیرانم که
به وجد نیاید کسی از نبودنم
 

Paydar91

کاربر فعال تالار مهندسی برق ,
کاربر ممتاز
خدا رو دوست دارم نه به خاطر زیبا و زشت.....خدا رو دوست دارم نه به خاطر جهنم و بهشت.....
.
خدا رو دوست دارم چون عمریست دستمو گرفته......
.
خدا رو دوست دارم چون همیشه سر از حکمت کاراش در نمیاریم ولی یه روز میفهمیم که چقدر توی کاراش واسمون حکمت بوده......
.
خدا رو دوست دارم تن سالم داده هزار تا کارو انجام میدیم ولی وقتی موقع صحبت کردن باهاش میشه حال نداریم ولی با این حال هنوزم دوسمون داره..........
.
خدا رو دوست دارم چون تنهاست...ولی تنهایی رو واسه هیچکدوم از بنده هاش نمیخواد......
.
خدا رو دوست دارم چون همیشه حافظمونه.......حتی توی خداحافظی ها مون......
.
خدا رو دوست دارم چون ازم کینه به دل نمیگیره......
.
خدا رو دوست دارم چون خداست:gol:...........
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام من که همیشه بهت سلام میکنم اما کو جواب ...شاید سلام منو قبول نداری ..

برا من همیشه سوال بوده چرا با اینهمه عظمت و قدرت و والا .. ما مردم بهت میگیم تو .. نمیدونم شاید به خاطرهنزدیکی ما به شماست یا هزار تا شاید دیگه ... من همیشه دوست دارم که باهاتحرف بزنم اما وقتی میبینم که هر چی میگم یه طرفست ..نا امید میشم .. خداجوون من فکر میکنم که دیگه منو گذاشتی کناردیگه به فکره این بنده ی خودتنیستی ،، آخه مگه من چیکار کردم ..خودت اون بالا که بهتر میبینی دور و برهمنو این همه جوون فاسد تر از من درسته که خیلیاشون ظاهراْ این طوری هستنآخه من که مثه شما از باطن شون خبر ندارم ...اما بعضی هاشون رو که میبینمیعنی خودم از باطن شون خبر دارم ... با یه دعا کوچولو کارشون رو راهانداختی .. مگه خودت نمیگی من بنده ی فاسد رو اصلاْ دوست ندارم پس چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
شاید هم تقصیره من باشه ... که فقط موقع کمک خواستن بهفکرت میافتم .. ولی (میخواستم به اسمت قسم بخورم) این طوری نیستش .. منهمیشه هستم به فکرت خودت که میدونی .... آخه واقعاْ چه طوری میشه من باهاتیه ارتباط خیلی خیلی نزدیک داشته باشم
خدا جووون نمیدونم دیگه چی بگم فقط منو ببخش
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پروردگارا
خود را تقدیم تو میدارم با من کن واز من ساز آنچه خود اراده کنی
از اسارت نفس رهایم کن تا انجام اراده ات را بهتر توانم
مشکلاتم را بگیر تا پیروزی بر آنهاشاهدی باشد برای کسانیکه
با قدرت تو ،عشق تو وراه تو یاریشان خواهم داد
باشد که همیشه بر اراده ی تو گردن نهم.
آمین
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حواست به منم باشه دارم جون میکنم بی تـــــــــــــــــــــــو

چه معصومانه هر لحظه معنا میکنم درد و

حواست به منم باشه هنوز درگیر احساسم

به جز تــــــــــــــــــــــــ ــــو حتی من گاهی خودم رو هم نمیشناسم

 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
تویی که دنیای منی من کجای دنیایت جا دارم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خداوندا مرا دریاب که دیگر رو به پایانم
تمام تن شدم زخمی ز تیغ هم قطارانم
خداوندا نجاتم ده از این تکرارِ تکراری
از این بیداد دشمن را بجای دوست پـنداری
هیچ با من نیست در این ویرانه ی دنیا
در این نامردی ایام ، در این غمخانه ی دنیا
هیچ با من نیست در این آغازِ بی پایان
ز راه مرگ هم برگشتم ، که مردن هم نبود آسان
همانهایی که می گفتند همیشه یار من هستند
به هنگام نیاز افسوس به رویم دیده بر بستند
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
خدایا
دهانم را بو کن…
ببین،
بوی سیب نمیدهد!
من
هیچ وقت حوایی نداشتم که برایم سیب بچیند!
میدانی یک
آدم بدون حوایش چقدر تنها میشود؟!
میدانی
محکوم بودن چقدر سخت است وقتی که گناهی نکرده باشی و حتی سیبی را نبوییده باشی؟!
میدانی حوای بعضی از آدم هایت
میگذارند و میروند؟!
میدانی که میروند و
جلوی چشم آدم، حوای دیگری میشوند
؟! نمیدانی!
تو که حوا نداشته ای هیچ وقت!
ولی
اگر میدانی و باور کرده ای خستگی ام را، این آدم را ببر پیش خودت…
خسته ام از زندگی

دهانم را بو کن…!
ببین بوی سیب نمیده
د…
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای سزای کرم و ای نوازنده ی عالم
نه با جز تو شادی، نه با یاد تو غم
الهی!
کار آن دارد که با تو کاری دارد
یار آن دارد که چون تو یاری دارد
او که در دو جهان تو را دارد
هرگز کی تو را بگذارد؟
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای چتر فروش،چترهایت مال خودت
امشب می خواهم خیس شوم،

پاک شوم تا شاید محو شوم و

از پلکان آبی به سوی او بروم

پروردگارا !

عاشقت هستم،مرا دوست بدار
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
امشب دلم می خواهد تا خدا نقطه چین بگذارم

انتهای خطم خدا باشد و کسی نگوید نقطه سر خط

امشب دلگیرم ، اما از چه نمی دانم!؟

اتفاقی نیفتاده

هیچ

اما آشفته ترم از هر شب

خسته ام !!!

.................................................. .................................................. ...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من‌ شدم‌ ني‌ و تو شدي‌ ني‌زن، مرا گذاشتي‌ روي‌ لبهايت‌ و دميدي. نفست‌ كه‌ توي‌ تنم‌ ريخت، هوا پر شد

از موسيقي‌ دوست.

فرشته‌ها به‌ رقص‌ آمدند و زمين‌ دور خودش‌ چرخيد.

نواختن‌ من، جشن‌ ملكوت‌ بود و پايكوبي‌ هستي.دم‌ تو آتش‌ بود و نواي‌ ني، عشق.

من‌ شدم‌ ني‌ و تو شدي‌ ني‌زن. اما فراموشم‌ شد كه‌ ني‌ اگر خالي‌ نباشد، ني‌ نيست. پر شدم. ديگر براي‌

تو جايي‌ نمانده‌ بود. مرا گذاشتي‌ روي‌ لبهايت‌ و باز هم‌ دميدي؛ اما ديگر صدايي‌ نيامد. فرشته‌ها گريستند

و شيطان‌ دور ني‌ات‌ رقصيد.

اين‌ روزها نسيم‌ از سمت‌ بهشت‌ مي‌وزد. اين‌ روزها هواي‌ بوي‌ تو را دارد. اين‌ روزها صداي‌ ساز تو مي‌آيد. و

من‌ دوباره‌ به‌ ياد مي‌آورم‌ كه‌ من‌ ني‌ بودم‌ و تو ني‌زن.

آه، آي‌ يگانه‌اي‌ ني‌زن! اين‌ ني‌ دلتنگ‌ دم‌ توست. دلتنگ‌ نواختنت. ني‌ كوچكت‌ را بنواز.
 

*heaven*

عضو جدید
خدای من...من دنیا را دوست ندارم...

خدای من...من دنیا را دوست ندارم...



منم زیبا...

که زیبا بنده ام را دوست میدارم

تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید

ترا در بیکران دنیای تنهایان

رهایت من نخواهم کرد

رها کن غیر من را آشتی کن با خدای خود

تو غیر از من چه میجویی؟

تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟

تو راه بندگی طی کن عزیز من، خدایی خوب میدانم

تو دعوت کن مرا با خود به اشکی، یا خدایی میهمانم کن

که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم

طلب کن خالق خود را، بجو ما را تو خواهی یافت

که عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو که

وصل عاشق و معشوق هم، آهسته میگویم، خدایی عالمی دارد

تویی زیباتر از خورشید زیبایم، تویی والاترین مهمان دنیایم

که دنیا بی تو چیزی چون تورا کم داشت

وقتی تو را من آفریدم بر خودم احسنت میگفتم

مگر آیا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟

هزاران توبه ات را گرچه بشکستی؛ ببینم من تورا از درگهم راندم؟

که میترساندت از من؟ رها کن آن خدای دور؟!

آن نامهربان معبود. آن مخلوق خود را

این منم پروردگار مهربانت.خالقت. اینک صدایم کن مرا. با قطره ی اشکی

به پیش آور دو دست خالی خود را. با زبان بسته ات کاری ندارم

لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم

غریب این زمین خاکی ام. آیا عزیزم حاجتی داری؟

بگو جز من کس دیگر نمیفهمد. به نجوایی صدایم کن. بدان آغوش من باز است

قسم بر عاشقان پاک با ایمان

قسم بر اسبهای خسته در میدان

تو را در بهترین اوقات آوردم

قسم بر عصر روشن، تکیه کن بر من

قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور

قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد

برای درک آغوشم، شروع کن، یک قدم با تو

تمام گامهای مانده اش با من

تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید

ترا در بیکران دنیای تنهایان. رهایت من نخواهم کرد


شعر از زنده یاد سهراب سپهری
 

St@R

اخراجی موقت
توسل

دستانم را بالا می برم
دستانم را تا خدا بالا میبرم
و نگاه ترم را به حکمت و رحمتش میدوزم

کاش صبورم کند.
کاش لایقش باشم.............. ترسم را از خود بیرون میکنم
امروز در آغوش خدا،دلیلی برای ترس نیست
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من‌ شدم‌ ني‌ و تو شدي‌ ني‌زن، مرا گذاشتي‌ روي‌ لبهايت‌ و دميدي. نفست‌ كه‌ توي‌ تنم‌ ريخت، هوا پر شد

از موسيقي‌ دوست.

فرشته‌ها به‌ رقص‌ آمدند و زمين‌ دور خودش‌ چرخيد.

نواختن‌ من، جشن‌ ملكوت‌ بود و پايكوبي‌ هستي.دم‌ تو آتش‌ بود و نواي‌ ني، عشق.

من‌ شدم‌ ني‌ و تو شدي‌ ني‌زن. اما فراموشم‌ شد كه‌ ني‌ اگر خالي‌ نباشد، ني‌ نيست. پر شدم. ديگر براي‌

تو جايي‌ نمانده‌ بود. مرا گذاشتي‌ روي‌ لبهايت‌ و باز هم‌ دميدي؛ اما ديگر صدايي‌ نيامد. فرشته‌ها گريستند

و شيطان‌ دور ني‌ات‌ رقصيد.

اين‌ روزها نسيم‌ از سمت‌ بهشت‌ مي‌وزد. اين‌ روزها هواي‌ بوي‌ تو را دارد. اين‌ روزها صداي‌ ساز تو مي‌آيد. و

من‌ دوباره‌ به‌ ياد مي‌آورم‌ كه‌ من‌ ني‌ بودم‌ و تو ني‌زن.

آه، آي‌ يگانه‌اي‌ ني‌زن! اين‌ ني‌ دلتنگ‌ دم‌ توست. دلتنگ‌ نواختنت. ني‌ كوچكت‌ را بنواز.
 
  • Like
واکنش ها: St@R

دختر معمار

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدا به فرشته ها شعور داد بدون شهوت

به حیوان ها شهوت داد بدون شعور

و به انسان هر دو را...

انسانی که شعورش بر شهوتش غلبه کند از فرشته ها بالاتر است

و انسانی که شهوتش بر شعورش غلبه کند از حیوان پـسـت تر...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بنده ی من نماز شب بخوان که یازده رکعت است، خدایاخسته ام
نمیتوانم نیمه شب یازده رکعت بخوانم. بنده ی من قبل از خواب این سه
رکعت را بخوان،خدایا سه رکعت زیاد است بنده ی من قبل ازخواب وضو بگیر و رو به
آسمان کن و بگو، خدایا من در رخت خوابم و اگر بلند شوم خواب ازسرم می پرد.
بنده ی من همان جا که دراز کشیده ای تیمم کن و بگو یا الله...
خدایا هوا سرد است نمی توانم دستانم را از زیر پتو بیرون آورم. بنده ی من دردلت
بگو یاالله...
ما نماز شب رابرایت حساب میکنیم، بنده اعتنایی نمی کند و می خوابد خداوند
میگوید: ملائکه ی من ببینید من چقدر آسان گرفتم اما بنده ی من خوابیده
است چیزی به اذان صبح نمانده است او را بیدار کنید دلم برایش تنگ شده
است امشب با من حرف نزده. خداوندا دو بار او را بیدار کردیم ولی بازم
خوابید. ملائکه ی من درٍ گوشش بگویید پروردگارت منتظر توست. پروردگارا
بازهم بیدار نمی شود. اذان صبح را میگویند هنگام طلوع آفتاب است،
ای بنده بیدار شو نماز صحبت قضا می شود خورشید ازمشرق سربرمی آورد،
خداوند رویش را بر میگرداند و میگوید:
ملائکه ی من آیا حق ندارم با این بنده قهر کنم؟
وای نه!... خدای مهربونم، با من قهری؟!... ولی باز هم خدا من را
می بخشد و باز هم.
 
  • Like
واکنش ها: St@R

St@R

اخراجی موقت
ستاره ها که سو سو می زنند، هوا خنک تر شده است
هوا که خنک تر میشود ، تازه انگار می توانم نفسی تازه کنم ، بیاسایمچند روزی است می خواهم در سکوت فکر کنماما انگار هوای تازه ای نبود ، انگار سو سوی ستاره ای نبودمیخواهم افکارم را جمع کنمروز هاست مینویسم ، آیا من لایق بندگیت هستم؟کاش باشم.....میخواهم انواز طلایی خورشید بر بالهایش سوارم کند ، مثل کودکی اممیخواهم بالا بیایم ، نمازم را عاشقانه زمزمه کنممیخواهم قطره های پاک باران بدنم را پاک کند از حس غریب خمود دنیاییمیخواهم بادبادکی سبک در باد شوم ، رقصان ، گویی در زمزمه ای نامرئی و شاد بالا می آیممیخواهم بالا بیایممیخواهم لایقت باشملایق بندگیت........................
 

St@R

اخراجی موقت
نوری اتاق را روشن میکند،صدایی غرش کنان اعلام حضور میکند
و نغمه ای گوشنواز دل را آذین میبندد
باران،
پاک،
باران هم اگر نبود ، رحمتت بود پروردگارم
رحمتت هست و باران هم هست و باز هم چتر ها بازند
کی چتر ها را میبندید و رحمتش را به نظاره می نشینید؟
 

St@R

اخراجی موقت

عاشقی با خدا

من عاشقی نمیدانم،اما گمان میبرم که میدانم!
***
با من عاشقی میکنی

گمان میبرم خواستنت اوج عاشقی من است،اینگونه عاشقی میکنم!

عشقم را با زیبایی کلام و معجزه مکان تقدیمت میکنم

آیا من واقعا عاشقی میکنم؟

من به ظن خویش عاشقی میکنم و تو در کمال متانت و عاشقی پاسخ میدهی
اینگونه به من عاشقی می آموزی
اینگونه با من عاشقی میکنی.
این عشق زمینی من کجا و عشق آسمانی تو کجا........
من در پوسته خود ترک میخورم.ای کاش اینبار میوه بهتری باشم....
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای سزای کرم و ای نوازنده ی عالم
نه با جز تو شادی، نه با یاد تو غم
الهی!
کار آن دارد که با تو کاری دارد
یار آن دارد که چون تو یاری دارد
او که در دو جهان تو را دارد
هرگز کی تو را بگذارد؟
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای چتر فروش،چترهایت مال خودت
امشب می خواهم خیس شوم،

پاک شوم تا شاید محو شوم و

از پلکان آبی به سوی او بروم

پروردگارا !

عاشقت هستم،مرا دوست بدار
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
امشب دلم می خواهد تا خدا نقطه چین بگذارم

انتهای خطم خدا باشد و کسی نگوید نقطه سر خط

امشب دلگیرم ، اما از چه نمی دانم!؟

اتفاقی نیفتاده

هیچ

اما آشفته ترم از هر شب

خسته ام !!!

.................................................. .................................................. ...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من‌ شدم‌ ني‌ و تو شدي‌ ني‌زن، مرا گذاشتي‌ روي‌ لبهايت‌ و دميدي. نفست‌ كه‌ توي‌ تنم‌ ريخت، هوا پر شد

از موسيقي‌ دوست.

فرشته‌ها به‌ رقص‌ آمدند و زمين‌ دور خودش‌ چرخيد.

نواختن‌ من، جشن‌ ملكوت‌ بود و پايكوبي‌ هستي.دم‌ تو آتش‌ بود و نواي‌ ني، عشق.

من‌ شدم‌ ني‌ و تو شدي‌ ني‌زن. اما فراموشم‌ شد كه‌ ني‌ اگر خالي‌ نباشد، ني‌ نيست. پر شدم. ديگر براي‌

تو جايي‌ نمانده‌ بود. مرا گذاشتي‌ روي‌ لبهايت‌ و باز هم‌ دميدي؛ اما ديگر صدايي‌ نيامد. فرشته‌ها گريستند

و شيطان‌ دور ني‌ات‌ رقصيد.

اين‌ روزها نسيم‌ از سمت‌ بهشت‌ مي‌وزد. اين‌ روزها هواي‌ بوي‌ تو را دارد. اين‌ روزها صداي‌ ساز تو مي‌آيد. و

من‌ دوباره‌ به‌ ياد مي‌آورم‌ كه‌ من‌ ني‌ بودم‌ و تو ني‌زن.

آه، آي‌ يگانه‌اي‌ ني‌زن! اين‌ ني‌ دلتنگ‌ دم‌ توست. دلتنگ‌ نواختنت. ني‌ كوچكت‌ را بنواز.
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز




خدایا می گم بهار شده
درختا کم کم شکوفه می دن
بهار فصل زیباییست
اما خدایا
کی در دل من بهار می شود
کی احساسات من شکوفه می دهند
خدایا خرس ها هم از خواب زمستانی بیدار شدند
اما روح من هنوز در خواب زمستانی سخت، اسیر شده است
کی روح خسته من بیدار می شود
خدایا چند سال است که دارد بهار می آید و تابستان و ... و دوباره بهار
اما اینجا در دهکده سکوت قلب من همچنان زمستانی سخت همه جا را فرا گرفته است
خدایا کی به داد روح و احساس و افکار سرما زده من می رسی؟
کی نوبت من است که بهار شوم ؟!؟

باز هم شکرت ... شکرت به خاطر تمام چیزهایی که دادی و ندادی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدایا!
کاش آنقدر بزرگ بودم که می توانستم دستهای تو را که برای دوستی دراز شده بود بگیرم،
لمس کنم و ببوسم!
کاش دستهای تو لمس کردنی بود .
کاش می توانستم سرم را در آغوش تو که مهربانتر و گرمتر از آغوش مادر است بگذارم و گریه کنم؛
برای خودم،برای تمام کارهای بدی که کردم ،برای تمام شبهایی که با ستاره های آسمانت قهر بودم؛
برای تمام وقتهایی که یادم رفت آسمان آبی است. که یادم رفت شقایق چه رنگی است؟
خدایا!
ببخشای بخاطر روزهایی که پروازنکردم و مثل کبوترهای تو در آسمان آبی تو اوج نگرفتم؛
غرق نشدم و گم نشدم .
خدایا! دستم را بگیر! اگرتو نگیریشان، من می افتم، می شکنم و می میرم .
خدایا! دوستت دارم.
آنقدر که...اصلا چرا بگویم؟!
خودت بهتر می دانی...
...به محمد و آلش قسمت مید هم از گناهانمان درگذری.
دستم را محکمتر بگیری و یار و یاورم باشی.
 
بالا