توهمون حس غریبی که همیشه بامنییا رب این شمع دل افروز ز کاشانه ی کیست
جان ما سوخت بپرسید که جانانه ی کیست
توبهونه هر عاشق واسه زنده بودنی
توهمون حس غریبی که همیشه بامنییا رب این شمع دل افروز ز کاشانه ی کیست
جان ما سوخت بپرسید که جانانه ی کیست
یکی از روزهایی که زمین تبدار و سوزان بودتوهمون حس غریبی که همیشه بامنی
توبهونه هر عاشق واسه زنده بودنی
همه به من می خندندیکی از روزهایی که زمین تبدار و سوزان بود
و صحرا در عطش می سوخت تمام غنچه ها تشنه
ومن بی تاب و خشکیده تنم در آتشی می سوخت
ز ره آمد یکی خسته به پایش خار بنشسته
دردلم جاودانه ای و در اوج ماندگارناشناسی درون سینه ی من
پنجه بر چنگ و رود می ساید
همره نغمه های موزونش
گوئیا بوی عود می آید...
رفيقان يك به يك رفتند مرا با خود رها كردنددردلم جاودانه ای و در اوج ماندگار
درخاطرم زنده ای ومهربانیت بهترین یادگار
من عاشقمدر عطر بوسه های گناه آلود
رویای آتشین تو را دیدم
همراه با نوای غمی شیرین
در معبد سکوت تو رقصیدم...
ره بسی دور است
لیک در پایان این ره....قصر پر نور است.
تا نیمه شب بیاد تو چشمم نخفته است
ای مایه امید من ، ای تکیه گاه دور
هرگز مرنج از آنچه به شعرم نهفته است
روح من تازیانه ها می خورد به گناهی که عشق می ورزید
او سفر کرد و کس نمی داند من در این خاکدان چرا ماندم
آتشی بعد کاروان ماند من همان آتشم که جا ماندم
مين منيم تك عاشقي حيرتده قويموش گوزلرين
سوگيليم بير سويله جيران ياخشيدر سن ياخشيسان؟
ديديم اي غنچه دهن كونلومي قان ايله ميسن!نعره زد عشق که خونین جگری پیدا شد...................حسن لرزید که صاحب نظری پیدا شد
فطرت آشفت که از خاک جهان مجبور..................خود گری،خودشکنی، خود نگری پیدا شد
ديديم اي غنچه دهن كونلومي قان ايله ميسن!
ديدي:بيجايره عشقمده فغان ايله ميسن!
ديديم انصاف ايله اينجيتمه مني عاشقينم...
ديدي "گيت!سريمي دنيايه عيان ايله ميسن".
منم آن که دیده به دیدار دوست کردم بازنفس بده که برایت نفس نفس بزنم..........نفس به جز تو نخواهم برای کس بزنم
مرا اسیر خودت کرده ای دعایی کن..............که آخرین نفسم را در رکابتان بزنم
زندگی: من نگاه نوازشگر یک پریزاده ام
تو خلوت سرد تنهایی
مرگ: من فرصت گرم انتقامم
تو انتظار بیهوده یک مادر ناباور
روز وصل دوستداران یاد باد/یاد باد آن روزگاران یاد باد
دیشب به سیل اشک ره خواب می زدم
نقشی به یاد تو بر آب می زدم
من شمع توام اینگونه خاموشم نکن/گرچه دورافتاده ام امافراموشم نکن
نشد از یاد برم خاطره ی دوری را
باز هم گر چه رسیدیم به هم دل تنگ ام
مسجود ملایک که شد آدم ز علی بود // آدم چو یکی قبله و مسجود علی بود
یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش میسپارم به تو از چشم حسود چمنش
رفتی و نمی شوی فراموششمع جویی و آفتاب بلند....................روز بس روشن و تو در شب تار
شمع جویی و آفتاب بلند....................روز بس روشن و تو در شب تار
تاب بنفشه میدهد طره مشک سای تورندان تشنه لب را بی نمی دهد کس
گویا ولی شناسان رفته اند از این ولایت
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |