فراق یار

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چقدر خوب است !..


که اینهمه آدم ..


همنام تو اند..!



حالا هرکسی، هر کجا ..


عزیز دلش را صدا کند !..


من ناخواسته ..


به یاد " تو " می افتم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو را آرزو نخواهم کرد ، هیچ وقت !



تو را لحظه ای خواهم پذیرفت



که خود بیایی ،



با دل خود



نــــه با آرزوی مــــن ...



 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
پرسید چرا دیــــر کرده است؟
نکند دل دیگری او را اسیـــر کرده است؟
خندیدم و گفتم: او فقط اسیر مـــن است، تنها دقایقی چند تــاخیر کرده است...
گفتم امروز هوا ســـرد بوده است...
شاید موعد قرار تغییـــر کرده است...
خندیــد به سادگیــم و گفت:
احساس پــاک تو را زنجیــر کرده است.

گفتم از عشـــق من چونین سخن مگو...!
گفــت:
خوابی سالهاســت دیــر کرده است.
در آییــنه به خود نگاه می کنم آه عشــق تو عجب مرا پیــر کرده است​
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شوق سفر نداشتی ,

قصد گذر نداشتی ,

من با تو زنده بودم , اما خبر نداشتی ,

رفتی و توی قلبم یادتو جا گذاشتی ,

روی تموم حرفات , یک دفعه پا گذاشتی ,

بی تو کدوم ستاره پا به شبم بذاره ؟

ابر کدوم آسمون رو تشنگیم بباره ؟

بی تو چی مونده با من ,

جز یه صدای خسته ,

جز یه نگاه خاموش ,

جز یه دل شکسته,

بال و پرم بودی خبر نداشتی ,

سایه به سایه هر طرف که بودم ,

همسفرم بودی خبر نداشتی .....

پر زدی و ندیدی بال سفر نداشتم ,

گفتی رها شو اما, من دیگه پر نداشتم ...
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
کاش نامت را با خط بریل می نوشتند
صدا کردنت کافی نیست
شکوه اسم تو را باید لمس کرد . . .
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بزودی
پلی خواهم ساخت
از دستان مهربان تو
به این دستان سرد
اما می دانم
شاید تلاشی بی ثمر باشد
اکنون باید باور کنم
که ساختن پلی
در فضای فاصله دور دست هایمان
امکان ناپذیر است

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تا کجا میخواهی بروی؟!

اینهمه رفتنت چه فایده ای دارد اصلا؟

به پشت سرت نگاه کن!

این سایه ی تو نیست!

منم که به دنبال تو راه افتاده ام!

مثل بادکنکی به دست کودکی!

هرجا میروی با یک نخ به تو وصلم!
نخ را که قطع کنی میروم پیش خدا!!
 

banooyeariayi

عضو جدید
این روزها دچار سر گیجه*ام!
تلخ تر از تلخ!
زود می رنجم! انگار گمشده*ام! حتی گاهی می*ترسم !!!
چه اعتراف بدی!
شاید لحظه کوچ به من نزدیک شده! دلم هوای سردی غربت دارد…

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این روزها دچار سر گیجه*ام!
تلخ تر از تلخ!
زود می رنجم! انگار گمشده*ام! حتی گاهی می*ترسم !!!
چه اعتراف بدی!
شاید لحظه کوچ به من نزدیک شده! دلم هوای سردی غربت دارد…

هوایت که به سرم می زند
دیگر در هیچ هوایی،
نمی توانم نفس بکشم!
عجب نفس گیر است
هوایِ بی توئی!
 

banooyeariayi

عضو جدید
هوایت که به سرم می زند
دیگر در هیچ هوایی،
نمی توانم نفس بکشم!
عجب نفس گیر است
هوایِ بی توئی!

آسمان ابری بود و دلم می بارید!

و گاه دلم ابری می شود و آسمان می بارد!!

از وقتی رفته ای دلم با آسمان رابطه ی مشکوکی دارد !!!



 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوری از این دیده ، بازاما یادت میکنم حرمت این آشنایی فرش راهت میکنم

در فراقت ، غم حصار خنده هایم را شکست باز هم از انتهای دل صدایت میکنم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوری از این دیده ، بازاما یادت میکنم حرمت این آشنایی فرش راهت میکنم

در فراقت ، غم حصار خنده هایم را شکست باز هم از انتهای دل صدایت میکنم
راه دور است و پر از خار بیا برگردیم

سایه مان مانده به دیوار بیا برگردیم


هر زمانی که تو قصد سفر از من کردی

گریه ام را تو به یاد آر بیا برگردیم




این کبوتر که تو اینسان پر و بالش بستی

دل من بود وفادار بیا برگردیم



ترسم اینجا که بسوزد پر و بال عشقم

یا شود حاصل تکرار بیا برگردیم


یک غزل نذر نمودم که برایت گویم

گفتم آنرا شب دیدار بیا برگردیم


باز گفتی که برایم غزل از عشق بگو

یک غزل میخرم اینبار بیا برگردیم


من که عشقم به دو چشم تو دخیلی بسته است

عشق من را مکن انکار بیا برگردیم
[/I]
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نابینای توام
نزدیکتر بیا تنها به خط بریل است که می توانم ترابخوانم
امروز هر چقدر بخندی و هر چقدر عاشق باشی
از محبت دنیا کم نمی شود پس بخند و عاشق باش
امروز هر چقدر دل ها را شاد کنی
کسی به تو خورده نمی‌گیرد پس شادی بخش باش
امروز هرچقدر نفس بکشی
جهان با مشکل کمبود اکسیژن رو به رو نمی‌شود
پس از اعماق وجودت نفس بکش
امروز هر چقدر آرزو کنی چشمه ی آرزوهات خشک نمی‌شود پس آرزو کن
امروز هر چقدر خدا را صدا کنی خدا خسته نمی‌شود
پس صدایش کن
او منتظر توست
او منتظر آرزوهایت
خنده هایت
گریه هایت
ستاره شمردن هایت
و عاشق بودن هایت است
امروز امروز است
[/B]
 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
راه دور است و پر از خار بیا برگردیم

سایه مان مانده به دیوار بیا برگردیم


هر زمانی که تو قصد سفر از من کردی

گریه ام را تو به یاد آر بیا برگردیم




این کبوتر که تو اینسان پر و بالش بستی

دل من بود وفادار بیا برگردیم



ترسم اینجا که بسوزد پر و بال عشقم

یا شود حاصل تکرار بیا برگردیم


یک غزل نذر نمودم که برایت گویم

گفتم آنرا شب دیدار بیا برگردیم


باز گفتی که برایم غزل از عشق بگو

یک غزل میخرم اینبار بیا برگردیم


من که عشقم به دو چشم تو دخیلی بسته است

عشق من را مکن انکار بیا برگردیم
[/I]

مرا می شناسی تو ای عشق
من از آشنایان احساس آبم
و همسایه ام مهربانی است
و توفان یک گل مرا زیر و رو کرد
پرم از عبور پرستو
صدای صنوبر
سلام سپیدار

مرا می شناسی تو ای عشق

که در من گره خورده احساس رویش
گره خورده ام من به پرهای پرواز
گره خورده ام من به معنای فردا
دل تشنه ای دارم ای عشق
مرا خنده کن بر لبانی
که شب را نگفتند
مرا آشنا کن به گلهای شوقی
که این سو شکستند و آنسو شکفتند
دل نورسی دارم ای عشق

مرا پل بزن تا نسیم نوازش

مرا پل بزن تا تکاپوی خورشید

دل عاشقی دارم ای عشق

صدایم کن از صبر سجاده ی شب
صدایم کن از سمت بیداری کوه

تورا میشناسم من ای عشق

شبی عظر گام تو در کوچه پیچید
من از شعر، پیراهنی بر تنم بود
به دستم چراغ دلم را گرفتم
ودر کوچه عطر عبور تو پر بود
و در کوچه باران چه یکریز و سرشار
گرفتم به سر چتر باران

کسی در نگاهم نفس زد

و سرتاسر شب پر از جستجوی تو بودم
و سرتاسر روز پر از جسجوی تو هستم
صدایم کن ای عشق
صدایم کن از پشت این جستجوی همیشه

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو رفته ای و من

هنوز هم هستم ؛

هنوز هم می نویسم ات .

هنوز

قطره

قطره

شب هایم را به خورشید کوک می زنم .

هنوز همان مترسک ام ،

همان که می میرد برای سفیدی کلاغ ها !

تو رفته ای

و من

هنوز هم هنوز . . .
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تقصیر خودم نیست

تو را که می بینم

هز چه از بر کرده بودم ، از برم می رود

تو را که می بینم

همه ی واژه ها نا گفته می مانند

!تا همیشه چیزی برای با خودم تکرار کردن داشته باشم

همه ی اینها تقصیر حرارت جضور توست

سنگینی حرم حضور تو را

پاسخی جز سنگینی سکوتم نمی یابم

تقصیر خودم نیست که تو را که می بینم

چیزی برای گفتن ندارم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چگونه مي توانم ننويسم خاطرات بودن هاي نبودنم با تو را……

چگونه مي توانم فراموش كنم لحظه هاي تنهايي و غربت شبانه ام را......

چگونه مي توانم از ياد ببرم ترنم هاي قشنگ صدايت را…..

آه، هرگز قادر نخواهم بود بي ياد تو لحظه اي را سر كنم......

هرچند مرا از خاطراتت بيرون رانده اي......

هرچند كه مرا به جاده هاي فراموشي سپرده اي.....

اما اشكهاي من هميشه چشم به راهت هستند،اي بهترين آرزوي من.....

آري، هنگامي كه غبار انتظار ديدارت براي هميشه بر قلب شكسته ام نشست

و هنگامي كه برگهاي تكرار زندگي ام ورق مي خورد،

هميشه و هر لحظه به ياد تو بوده ام…..

در همه ناله ها و فريادهايم تمناي حضور تو موج مي زند......


چگونه دوست داشتنت را فراموش کنم...؟؟؟؟؟؟!!
 

mahsa jo0on

عضو جدید
کاربر ممتاز
رفتنتو میدیدم با چشام هزارتا حرف بود تو نگام

از روی غرور نگفتم نرووووووو مقصر من بودم نه تووووووو
درسته تو خواستی جداشدی از من ولی من نباید قبول میکردم
ترجیه دادم سکوتو به حرفم اشتباه بود میگم که برگرد
عاشقارو نگاه هرکدوممون یه جوری توی اندوهیم
کسی نمیدونه که ماها همیشه چرا از هم دوریم
اگه گریه میکنیم اگر بی قراریم اخه مجبوریم
بنویس باچشم خیس که ما

عاشقــــــــــیم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ترک میکنم و تنهایت میگذارم....
تا بیش از این انرژی ات را صرف نکنی برای....
صادقانه دروغ گفتن
خالصانه خیانت کردن
و عاشقانه بی وفایی کردن....
و هر چه بیشتر خودت را از چشمم انداختن...!!!!
و چه حس پوچی بود این که میپنداشتم... لایق اعتمادی....
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گریه نکن اشک چشات دنیامو نابود میکنه منو دوباره اونی که عاشق تو بود میکنه
گریه نکن سخته برام بخوام ازت دل بکنم
بگم اونی که خواستیو دیگه نمی خوادت منم
سخته بخوام بهت بگم که عشق ما تموم شده
بگم همه احساس تو فقط به پام حروم شده
بگم باید باور کنی من دارم از پیش میرم
گریه نکن سخته برام دستاتو بازم بگیرم
گریه نکن که اشک تو قلبمو پرپر میکنه
منو با این دیوونگی بدترو بدتر میکنه
گریه نکن سخته برام،با اینکه دوست ندارم
با اینکه میگذرم ازت میرمو تنهات میذارم
اما هنوز سخته برام اشک چشاتو ببینم
سخته بگم دوست ندارم به پای عشقت بشینم
اما بدون رفتن من بهتره از موندن تو
بهتره از گریه هاتو،شعرای تلخ خوندنتو
با اینکه سخته ولی خب بهتره زود تموم بشه
بذار که قصه ی منم مثل تو ناتموم بشه
گریه نکن آخرشه٬بیشتر از این نمی تونم
سخته بخوام با کسی که دوسش ندارم بمونم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتي اومدي کسي تورو نديد اما من ديدمت


کسي تو رو حس نکرد ولي من باهمه وجودم حست کردم


هميشه دلم مي خواهد برات شعر بنويسم


عاشق باشم و دلتنگ نمي ذاره نذاشته


همين خورده ريزي که اسمش زندگي


مسافر غريب من جاده زندگيت کجاست


بگو که مقصد دلت تو خونه فرشته هاست


چه قصه ها گفتي برام از روزگار نالوتي


گفتي ديگه خسته شدم از عشقهاي دروغکي


سفر يه جور شکايت به خنده هاي ديگران


چقدر دلم تنگ میشه کنار من بمون


حرفهاي من هنوز ناتمام تا نگاه مي کنم وقت رفتن است


باز هم همون حکايت هميشگي


پيش از اونکه با خبر بشم لحظه عظيمت تو ناگزير ميشه


تو کوله بار خستگي که پر شده از خاطره


يه قلبي هست که مي شکنه


بهت ميگه يه حس کور که از اين بيچاره دل بکن


ديو فريب سرنوشت مي خواهد تو رو جدا کنه


يکي ميگه کاشکي نره منم ميگم خدا کنه خدا کنه خدا کنه
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
چشمهایم همه جارا به رنگ ارغوان میبیند

نمیدانم اشتباه از لنزهایم است

یا دنیا

ولی خوب میدانم که ارغوان رنگ عشق نیست

رنگ فاصله هاست
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلکَم
میدانَم؛توام مثل من
از بودن هاشان
از عادت دادن هاشان
از نبود همیشگی شان
از تکرار این تابع خسته شده ای
به احترام تن زخم دیده ات؛
معادله را عوض می کنَم
بگذار بیایند و بروند
غصه نخور
عادت را خط زده ام..!
 
  • Like
واکنش ها: RZGH

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
رفتم گفتم از "خـــــیِرش" می گذرم.....
شنیدم که زیر لب گفت از
"
شـــــرش" خلاص شدم...
بی انصــــــاف....
 
  • Like
واکنش ها: RZGH

sana84

عضو جدید
غم ندارم که در این بیشه ی تنهایی و درد
روزها را همه یکجا به سرآرم
وطلوع مرگ را از لابه لای شقایق های خونین دل به نظاره بنشینم
بیشه ای پر از سکون غم که همه ی سبزینه هایش را فراگرفته
و نوری که از لابه لای برگ درختانش می تابد
چیزی نیست جز چشمک مرگ
بیشه ای سرد و یخ زده از سرمای فراق
که بند بند نی های نیستانش
از سرمایی ازلی ترک خورده اند
که فقط با مرگ این فراق می میرد ...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تا کجا میخواهی بروی؟!

اینهمه رفتنت چه فایده ای دارد اصلا؟
به پشت سرت نگاه کن!این سایه ی تو نیست!منم که به دنبال تو راه افتاده ام!مثل بادکنکی به دست کودکی!هرجا میروی با یک نخ به تو وصلم!نخ را که قطع کنی میروم پیش خدا!!
 
  • Like
واکنش ها: RZGH

banooyeariayi

عضو جدید
پرسـ ـيد: چـ ـرا آسـ ـمان ابـ ـري است ؟

گفتـ ـم: تو نبـ ـودی، بـ ـا او درد دل كـ ـردم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آن کس که دنیای من بود ، تو بودی


آن کس که ویران کرد دنیای من را ، تو بودی

آن کس که حسرت خوابیده در خوابهای غم آلود من بود ، تو بودی

آن کس که در این رویای عشق ، کابوس زیبایم بود ، تو بودی

آن کس که این دل را اینگونه دیوانه ، ویران کرد ، تو بودی

آن کس که مرا لبریز از عشق ، لبریز از درد کرد ، تو بودی

مرا در گورستان فراموشی دفن کن ،

مرا از خاطره ها کم کن ،

مرا از زندگی ، از فرداها ، از دل کم کن ،

اما من هر شب سینه چاک می کنم ، دل برون می آورم و فریاد پر از سکوت درد پر از عشق سر می دهم

خدایا می شنوی؟؟؟؟

هیسسسسسسس...

می دانم بر نمی گردد اما بگذار دل خوش به روزی باشم که اسمش ، "شاید " هست

شاید یه روزی برگشت...

"غریبه"
 

.SHaDi

عضو جدید
روزگار ما با ما وفا نداشت
طاقت خوشبختی دل ما را نداشت
پیش پای ما سنگی گذاشت
بی خبر از مرگ ما پروا نداشت
اخر این غصه هجرانی بود و بس
حسرت رنج فراوان بود و بس
 
بالا