آرام، گفتم دوستت دارم

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
منتظر لحظه ای هستم که دستانت را بگیرم در چشمانت خیره شوم
دوستت دارم را بر لبانم جاری کنم منتظر لحظه ای هستم که در کنارت
بنشینم سر رو شونه هایت بگذارم....از عشق تو.....از داشتن
تو...اشک شوق ریزم منتظر لحظه ی مقدس که تو را در آغوش
بگیرم بوسه ای از سر عشق به تو تقدیم کنم وبا تمام
وجود قلبم وعشقم را به تو هدیه کنم اری من تورا دوست دارم
وعاشقانه تو را می ستایم
تو چشمام نگاه میكرد ..


و با تموم قلبش می گفت:



"
دوستت دارم"



خیلی وقته می شناسمش.



همیشه دروغاش ..



به همین قشنگی بود

 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
در فراسوی مرزهای تنت
تو را دوست می دارم
آینه ها و شب پره های مشتاق را به من بده
روشنی و شراب را
آسمان بلند و کمان گشاده پل
پرنده ها و قوس و قزح را به من بده
و راه آخرین را
در پرده ای که می زنی مکرر کن
در فراسوی مرزهای تنم
تو را دوس می دارم
در آن دوردست بعید
که رسالت اندام ها پایان می پذیرد
و شعله و شور تپش ها و خواهش ها به تمامی فرو می نشیند
و هر معنا قالب لفظ را وا می گذارد
چنان چون روحی
که جسد را در پایان سفر،
تا به هجوم کرکس های پایانش وانهد
در فراسوی عشق
تو را دوست می دارم
در فراسوی پرده و رنگ
در فراسوهای پیکرهایمان
با من وعده دیداری بده...
قرارمان به کوچه ای که رهگذرنداشت
وعابری که ازقرارمان خبرنداشت
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
آرام گفتم دوستت دارم نه اینکه تو نشنوی
آرام گفتم تا دلم نشنیده هایت را به رخم نکشد
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
خوب من تو هم ، همانند من بيادم باش و

دوستم داشته باش

همان گونه که من بيادت هستم و دوستت خواهم داشت
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
قرارمان به کوچه ای که رهگذرنداشت
وعابری که ازقرارمان خبرنداشت
بعد از چند سال تو را دیدم چقدر روبه راه بودی

چقدر بی خیال من چقدر بی وفا بودی

نپرسیدی تو این چند سال بدون من کجا بودی

چی آمد برسرت ای وای تو اصلا یاد من بودی

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟

 
  • Like
واکنش ها: RZGH

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آرام گفتم دوستت دارم نه اینکه تو نشنوی
آرام گفتم تا دلم نشنیده هایت را به رخم نکشد

عشق من , نگو...
نگو از اشکهایت.....
نگو از چشمان بارانی ات....
نیامده ام که تو را بارانی ببینم....
ای کاش چشمانت را بارانی نمی دیدم....
من عاشق چشمانت هستم....
پـس ای بــــــــــــــــــــــــ اران...
نبار....
نبار تا چشمانی را ببینم که دوستش دارم.....
چشمانم از باران پر شده....
ای کاش این باران نمی بارید ....
ای کاش....
ای کاش می دانستی که عاشق چشمانت هستم....
ای کاش صدای گریه هایم را می شنیدی ....
ای کاش می دانستی گریه هایم از دیدن اشکهای توست ...
ای بــــــــــــــــــــــــ اران,
ای باران اولین باریست که دوست دارم نباری....
لعنت به تو....
نفرین به تو ای باران....
نبار....نبار....
نبار و حسرت دیدن بر چشمانم مگذار.....
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دست عشق از دامن دل دور باد!
می توان آیا به دل دستور داد؟

می توان آیا به دریا حکم کرد
که دلت را یادی از ساحل مباد؟

موج را آیا توان فرمود: ایست!
باد را فرمود: باید ایستاد؟

آنکه دستور زبان عشق را
بی گذاره در نهاد ما نهاد

خوب می دانست تیغ تیز را
در کف مستی نمی بایست داد
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دوستت دارم که...



چنین



دیوانه*وار و نجوا کنان



شباهنگام به سوی تو آمدم



- که دوستت دارم -



و تا فراموشم نتوانی کرد



روانت را با خود بردم



با من است

روان تو

هم اکنون

برای من است

به تمامی

در خوشی*ها



و



ناخوشی*ها



و



هیچ فرشته*ای



نخواهد توانست



تو را از



عشق سرکش و سوزان من

رهایی بخشد
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
من از عهد آدم تو را دوست دارم

از آغاز خلقت تو را دوست دارم



چه شب ها من و آسمان تا دم صبح

سرودیم نم نم : تو را دوست دارم



نه خطی ٬ نه خالی ! نه خواب و خیالی !

من ای حس مبهم تو را دوست دارم



سلامی صمیمی تر از غم ندیدم

به اندازه ی غم تو را دوست دارم



بیا تا صدا از دل سنگ خیزد

بگوییم با هم : تو را دوست دارم



جهان یک دهان شد هم آواز با ما :

تو را دوست دارم ٬ تو را دوست دارم
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
می پرسی تو را دوست دارم؟
حتی اگر بخواهم پاسخ دهم نمی توانم
مگر می شود با کلمات، احساس دستها را بیان کرد؟
مگر ممکن است با عبارات شرح داد که آن زمان که با دیدگان پر اندیشه و روشن بین به من می نگری چه نشاط و لطفی دلم را فرا می گیرد؟
می پرسی تو را دوست دارم؟ مگر واقعا پاسخ این سوال را نمی دانی؟
مگر خاموشی من، راز دلم را به تو نمی گوید؟
مگر آه سوزان از سر نهان خبر نمی دهد؟
راستی آیا شکوه آمیخته به بیم و امید، که من هر لحظه هم می خواهم به زبان آورم و هم سعی می کنم که از دل بر لبم نرسد، راز پنهان مرا به تو نمی گوید؟
عزیز من! چطور نمی بینی که سراپای من از عشق به تو حکایت می کند ؟ همه ذرات وجود من با تو حدیث عشق می گویند، بجز زبانم که خاموش است
...
 
  • Like
واکنش ها: RZGH

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
تو را مانند گلهاي بهاري دوست دارم
عشق جانسوز تو را با بي قراري دوست دارم
نغمه شاد تو را خوشتر ز آواز قناري
اي پرستوي ز بام من فراري دوست دارم
تا تو مي خندي به رويم با دو چشم مست وحشي
زندگي را با همه بي اعتباري دوست دارم
گريه با من الفت ديرينه دارد در غريبي
مرغ بارانم که دائم اشکباري دوست دارم
گر بپرسي دوستم داري هزاران سال ديگر
با زبان شعري گويم آري دوستت دارم
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
چرا یکدیگر را دوست نداشته باشیم؟ چرا از کنار گندمها و گلها بی هیچ نگاه و سلامی عبور کنیم؟ با این همه باران پیاپی و ابرهای سرشار، چرا تشنه بمانیم؟
چرا برای گنجشک هایی که از سفر آمده اند بوسه ای نفرستیم؟ چرا بر لبه آسمان ننشینیم،
و عبور فرشتگان را از کنار بهشت نبینیم؟
به ساعت سفیدی که به دیوار تکیه داده نگاه کن! می خواهد با تو حرف بزند عقربه هایش برایت دست تکان می دهند و تو را به سوی فردا دعوت می کنند.
راستی فردا چه نزدیک است! اگر یک بار دیگر فرصت داشته باشم به کوچه های دیروز بروم،
کنار خانه تو می ایستم و نامت را به همه دیوارهای سنگی یاد می دهم.
چرا یکدیگر را دوست نداشته باشیم؟ پروانه ها و پنجره ها به ما می گویند که باید همواره شعر دوست داشتن را بسراییم. من تو را دوست دارم و می دانم هر روز که لیموزاران و بلوطها از خواب بیدار می شوند، سلام مرا که به عطر آفتاب آغشته است به تو می رسانند.
من تو را دوست دارم و صبح و شب تصویر تو را روی برگهایی که در بهار زندگی می کنند میبینم.
من خوب میدانم که آسمان و زمین دوست داشتن و عشق ورزیدن را از تو آموخته اند.
از تو عاشق تر کسی را سراغ ندارم. افسوس که گاهی سنگم و گاهی شبنم. گاه آنقدر از تو دور می شوم که هیچ قاصدکی نمی تواند پیامت را به من برساند و گاه آنقدر به تو نزدیکم که واژه هایی را که در قلبت زندگی می کنند، می بینم.
ای که به یاد تو خوابهایم پر از تمشک و رنگین کمان است، حتی اگر به اندازه یک سر سوزن دوستم داشته باشی ........ «هرگز از تو جدا نخواهم شد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اگر برای تو شعری عاشقانه بخوانم این شعر تا ابد با تو خواهد زیست
حتی وقی که من دیگر نباشم
یا وقتی که دیگر میان ما عشقی نباشد
شعر عاشقانه بیشتر از آدمها می ماند
عاشقانت تو را ترک می کنند
اما شعر عاشقانه
همیشه با تو خواهد بود
پس بگذار برایت شعری عاشقانه بخوانم!
شعری از اعماق جان٫
که مرا به یاد تو آورد......
شعری که همیشه با تو بماند.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پرواز در هوای خیال تو دیدنی ست

حرفی بزن که موج صدایت شنیدنی ست

شعر زلال جوشش احساس های من

از موج دلنشین کلام تو چیدنی ست

یک قطره عشق کنج دلم را گرفته است

این قطره هم به شوق نگاهت چکیدنی ست

خم شد- شکست پشت دل نازکم ولی

بار غمت ـ عزیز تر از جان ـ کشیدنی ست

من در فضای خلوت تو خیمه می زنم

طعم صدای خلوت پاکت چشیدنی ست

تا اوج ، راهی ام به تماشای من بیا

با بالهای عشق تو پرواز دیدنی ست
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوباره من و یک دنیا پر از خاطره
دوباره دلم تنگ است
به اندازه یک گل پژمرده
به اندازه سوز و تب دشت باران خورده
به اندازه اندوه مرغ قفسی
دوباره صورتم نم اشک را حس کرد
دوباره باران را به انتظار نشسته ام
دوباره درد را به مدارا نشسته ام
دوباره دل شوره را به دل نهفته ام
دوباره می خواهم به سوی تو بیایم
دوباره دلم هوای تو را کرده است
کاش میشد همیشه از تو بنویسم
کاش میشد همیشه با تو بمانم
کاش میشد همیشه در تو طلوع کنم
تا غروبت را به انتظار ننشینم
کاش پرواز دوباره ها به اندازه ای کاش های دلم پر میگرفت
طنین یادت در طپش قلب عاشقم را به نظاره منشین
این دل از تو سخن میگوید
بشنو تمام آنچه را که فریاد میزند
در پس ثانیه های اضطراب
در پس امواج خروشان بی دوامی
سکوت من پر از صداست
شنیدنی ترین سکوت های من نثار تو باد
آن قدر پروانه وار است دلم که تنها تو را میخواند
گوش به جانم بسپار
میخوانمت به شوق جان
تمام عاشقانه هایم از برای تو باد
در این شب سرد
تنها صدایی که از درون قلب خسته ام میشنوم
سکوت عشق توست...
 

♥@SH!M♥

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]مثل شعری عاشقانه ، خواندنت را دوست دارم

مهمان قلب من باش، ماندنت را دوست دارم

آسمان صاف و ساده ، آبی ات را دوست دارم

دور از ابر سیاهی ، نابیت را دوست دارم

نیمه ماهی ، کنج شبها ، دیدنت را دوست دارم

چون گل خوش رنگ و خوش بو ، چیدنت را دوست دارم

من سلام گرم اما ، ساده ات را دوست دارم

آن نگاه بر زمین افتاده ات رادوست دارم

چشمهای از وفا آکنده ات را دوست دارم

گل بخند ، آرام آرام خنده ات را دوست دارم

آنهمه بخشندگی ، افتادگی را دوست دارم

تا تو هستی در کنارم زندگی را دوست دارم
[/FONT]
 
  • Like
واکنش ها: RZGH

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مثل شعری عاشقانه ، خواندنت را دوست دارم

مهمان قلب من باش، ماندنت را دوست دارم

آسمان صاف و ساده ، آبی ات را دوست دارم

دور از ابر سیاهی ، نابیت را دوست دارم

نیمه ماهی ، کنج شبها ، دیدنت را دوست دارم

چون گل خوش رنگ و خوش بو ، چیدنت را دوست دارم

من سلام گرم اما ، ساده ات را دوست دارم

آن نگاه بر زمین افتاده ات رادوست دارم

چشمهای از وفا آکنده ات را دوست دارم

گل بخند ، آرام آرام خنده ات را دوست دارم

آنهمه بخشندگی ، افتادگی را دوست دارم

تا تو هستی در کنارم زندگی را دوست دارم
آرامشی که قبل ازهیچ طوفانی نیست ...

من امروز لحظه ای که کنارتم ... بودنی میخوام از جنس ابد... آرامشی که قبل از هیچ طوفانی نیست و تویی و یه دل آروم ... من از اینچند روز معنای خیلی از کلمه ها رو یاد گرفتم !

نیمدونم من زیاد غصه میخورم یا دیر آروم میشم ...
از این ها که بگذریم ...
من میدونم که یه روز به تو میرسم ... سکوت سرد این فاصله ها رو میشکنم ... شاید وقتی دلم از تو هم گرفت ... تو بالین تو اشک ریختم !
پس من اینجا ایستاده ام ... شاید هم بی تو بودنم برای همین بود ... برای یک با تو ماندن زیبا !

 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
شاید آنقدر آبی نباشم که لحظه هایم پر از اقاقیا شود !


شاید آنقدر عاشق نباشم که سروده هایم زمزمه ی هر عابری شود !


شاید آنقدر بزرگ نباشم که مایه ام تمام وجودت را در بر گیرد !


شاید آنقدر نور نباشم که در شبهای تیره ی تنهایی نیازت باشم !


شاید آنی نباشم که در رویا ها درجستجوی آن باشی !


ولی هرکه هستم !


هرچه هستم !


بیش از خود تو را دوست دارم..
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آدم است دیگر

گاهی دلش می خواهد

یک نفر...... باشد

بگوید :دوستت دارم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دهانت را می بویند

مبادا گفته باشی دوستت می دارم

دلت را می پویند مبادا شعله ای در آن نهان باشد

روزگار غریبی است نازنین

روزگار غریبی است نازنین ...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یادت نیست
ولی من خوب به خاطر دارم
که برای داشتنت
دلی را به دریا زدم
که از آب واهمه داشت . . .


 
  • Like
واکنش ها: RZGH

sana84

عضو جدید
مردِ من از آن مردهايــے نيست كه بپسند ــے . . .

از آن مردهايــے نيست كه برایت ستاره بچیند . . .

فقط از آن دسته معدود مردهايــے ست كه ؛

وقتــے نمــے بينــے اش انگار چيز بزرگــے كم دارــے . . .

چيزــے قد دوست داشتن هايت كه با كســے تكرار نمــے شود !!!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به راستی چه قدر سخت است

خندان نگه داشتن لب ها

درزمان گریستن قلب ها...!

و تظاهر به خوش حالی در اوج غمگینی

و چه دشوار است گذراندن روزهائی که...

در حالی که تظاهر میکنی هیچ چیز برایت اهمیت ندارد





 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من همینم!
نه چشمان آبی دارم
نه کفش پاشنه بلند
...کتانی میپوشم!
روی چمن ها غلت مینم
نگران پاک شدن رژ لبم نیستم
...خالصانه همینم!
مرا اینگونه اگر میخواهی،
بسم الله...!


 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
JU JU آرامترین آرام ادبیات 50
JU JU آرام بخواب ادبیات 13

Similar threads

بالا