دلم دست نگاهت را به اطمینان نمی گیرد![]()
دیروز در کنار تو احساس عشق بود دستان کوچکت که پر از یاس عشق بود
دستان کوچکت که جنون مرا نوشت
این واژه های غرق به خون مرا نوشت
هرجا که رد پای شما هست می روم
دلم دست نگاهت را به اطمینان نمی گیرد![]()
ترا به چشمانم خواهم برددیشب از دلتنگیت بغضی گلویم را شکست
گریه ای شد بر فراز آرزوهایم نشست
من نگاهت را کشیدم روی تاریخ غزل
تا بماند یادی از روزی که بر قلبم نشست
می روم توشادباشدیروز در کنار تو احساس عشق بود دستان کوچکت که پر از یاس عشق بود
دستان کوچکت که جنون مرا نوشت
این واژه های غرق به خون مرا نوشت
هرجا که رد پای شما هست می روم
ترا به چشمانم خواهم برد
ترا به رنگ چشمانم دعوت خواهم کرد
ترسم که عشق در غم ما پرده در شوددیشب از دلتنگیت بغضی گلویم را شکست
گریه ای شد بر فراز آرزوهایم نشست
من نگاهت را کشیدم روی تاریخ غزل
تا بماند یادی از روزی که بر قلبم نشست
می روم توشادباش
ازعذاب دیدن من ازاد باش
در فصل های زندگی ام فصل پنجم استترسم که عشق در غم ما پرده در شود
این راز سر به مهر به عالم سمر شود....
شبی یاد دارم که چشمم نخوفتمی روم توشادباش
ازعذاب دیدن من ازاد باش
شبی یاد دارم که چشمم نخوفت
شنیدم که پروانه با شمع گفت....
تا زمیخانه و می نام و نشان خواهد بوددر فصل های زندگی ام فصل پنجم است
یا نه درست مثل خودم لاابالی است
توشب هامو به بیزاری کشوندیشبی یاد دارم که چشمم نخوفت
شنیدم که پروانه با شمع گفت....
توشب هامو به بیزاری کشوندی
توخورشیدیه بی خوابو سوزوندی
یادمن کردی ولی روزی که دیگردیربودتو رو دیدم مثله آیینه، توی تنهایی شکستی
من کلامی نمی گفتم که برام زندگی هستی
توشب هامو به بیزاری کشوندی
توخورشیدیه بی خوابو سوزوندی
مجال من همین باشدکه پنهان عشق اوورزم................یا مثل چشم های شما با کلاس نیست
این رسم زندگی ست بزرگ و بزرگ تر
هر چه بزرگ تر و سپس هرچه گرگ تر
بین خودم و آینه دیوار می کشم
یا مثل چشم های شما با کلاس نیست
این رسم زندگی ست بزرگ و بزرگ تر
هر چه بزرگ تر و سپس هرچه گرگ تر
بین خودم و آینه دیوار می کشم
مجال من همین باشدکه پنهان عشق اوورزم................
مجال من همین باشدکه پنهان عشق اوورزم................
ماهی همیشه تشنه ام درزلال لطف بیکرا ن تو...................
یک نفس اگر مرا به حال خود رها کنی
ماهی تو جان سپرده روی خاک...
مژدگانی بده ای دل که دگر مطرب عشق
راه مستانه زد و چاره ی مخموری کرد...
بیت دومش رو دوست ندارم خوب...........................بیتو کامل کنید...دوست عزیز...![]()
منی در کاسه ی چشم است ساقی را بنان میردمن ،
یک درخت دمدمی مزاجم ؛
یک روز پرتقال ،
روز دیگر انار میوه ی من است .
بترس از روزی که سیب را برگزینم
اتفاقا منمبیت دومش رو دوست ندارم خوب...........................
کناروبوس واغوشش چه گویم چون نخواهدشد..................خوبه
شاید اون جوری که باید ،قدرتو من ندونستممنی در کاسه ی چشم است ساقی را بنان میرد
که مستی میکند با عقل و می بخشد خماری خوش...
بیت دومش رو دوست ندارم خوب...........................
کناروبوس واغوشش چه گویم چون نخواهدشد..................خوبه
شاید اون جوری که باید ،قدرتو من ندونستم
حرفایی بود توی قلبم ، من نگفتم، نتونستم
ای کاش درچشمانت تردید رادیده بودماتفاقا منم
دل خرابی میکند دلدار را آگه کنید
زینهار ای دوستان جان من و جان شما
دور است سر آب از این بادیه هش دارخوب بایه مصرع نمیشه مشاعره رو پیش برد....
دال...
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
گل ادمن بسرشتند و به پیمانه زدند...
من مانده ام و یک برگه سفید!!!ای کاش درچشمانت تردید رادیده بودم
یااز روزاول ازعشق ترسیده بودم![]()
رفتی در حسرت بازگشتن تو یک اسمان اشکمیل رفتن مکن ای دوست دمی با ما باش
بر لب جوی طرب جوی و به کف ساغر گیر...
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |