فراق یار

تارا پارسا

عضو جدید
شبانه آخر
زيبا ترين تماشاست
وقتي
شبانه
بادها
از شش جهت به سوي تو مي آيند،
و از شكوهمندي ياس انگيزش
پرواز ِشامگاهي ِدرناها را
پنداري
يكسر به سوي ماه است.
***
زنگار خورده باشد بي حاصل
هر چند
از دير باز
آن چنگ تيز پاسخ ِ احساس
در قعر جان ِ تو، ـ
پرواز شامگاهي درناها
و باز گشت بادها
در گور خاطر تو
غباري
از سنگي مي روبد،
چيزنهفته ئي ت مي آموزد:
چيزي كه اي بسا مي دانسته ئي،
چيزي كه
بي
گمان
به زمانهاي دور دست
مي دانستها ائي
 

b65241

کاربر بیش فعال
در کار عشق ما همیشه اما بود
بی جانی ریشه از ساقه پیدا بود

آن شب که گفتی باورم کن با تو میمانم
دلواپسی های من از صبح فردا بود

آن شب که گفتی با تو هستم تا که دنیا هست
باور نکردم گرچه این جمله زیبا بود
 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
برگرد از احساس خالی عشق

در گوشه خاک خورده دلم

برگرد بر تن زخمی دل

برگرد از بغض ابرهای بهاری

تا بشویی این غم ماندنی را

برگرد از واژهای شکسته

بر گرد از شیشه ترک خورده قاب

به سوی ندامت

به سمت نهایت

در ساده ترین عبارت

برگرد به سوی من ...
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
کسی چه می داند که امروزچندبارفروریختم ازدیدن کسی که تنها لباسش شبیه توبود........................:cry:
 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ميخواهم شعري باشم كه گه گاه زمزمه اش ميكني

بيا كنار پنجره من هرگاه دلم برايت تنگ ميشود ميروم كنار پنجره زانوي غم بغل ميكنم

و نگاهت و نفس هاي گرمت را از پنجره ميجويم

هر گاه نبودم و نشاني از من نماند

براي دلتنگي هايم شمعي كنار پنجره كوچكم روشن كن

و بگذار چشم آسمان از نبودن ستاره كوچك اش باز هم باراني شود.
 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نغمه های دلتنگی

نغمه های دلتنگی

من بودم
تو
ویک عالمه حرف...
و ترازویی که سهم تو را از شعرهایم نشان می داد!!!
کاش بودی و
می فهمیدی
وقت
دلتنگی
یک
آه
چقدر وزن دارد!

 

نقی1981

عضو جدید
غم زمانه خورم یا فراق یار کشم
به طاقتی که ندارم کدام بار کشم
نه قوتی که توانم کناره جستن از او
نه قدرتی که به شوخیش کنار کشم
نه دست صبر که به آستین عقل برم
نه پای عقل که در دامن قرار کشم
ز دوستان به جفای سیر گشت مردی نیست
جفای دوست زنم گرنه مرد وار شوم
چو میتوان به صبوری کشید جور عدو
چرا صبور نباشم که جور یار کشم
شراب خورده ساقی به جام صافی وصل
ضرو رتیست که درد سر خمار کشم
گلی چو روی توگر در چمن به دست آید
کمینه دیده سعدیش پیش خار کشم

از دوستان عزیز خواهشمندم که اشعار و یا نوشته های که در فراق یار دارند اینجا بگذارند باتشکر:gol:
حوصله ندارم همش رو بنویسم

رفتم مرا ببخش ومگو وفا نداشت.راهی بجز گریز برایم نمانده بود.این عشق آتشین پر از درد بی امید در وادی گناه وجنونم کشانده بود..(.رفتم تا با نگفته به خود آبرو دهم.)....روحی مشوشم که شبی بی خبر ز خویش - در دامن سکوت به تلخی گریستم.نالان ز کرده هاو پشیمان ز گفته ها -دیدم که لایق تو وعشق تو نیستم. فروغ فرخزاد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
همـــه میتــونــن اسمـــت رو صـــدا کنن،

امـــا …

کـم هستــن کســایــی کــه وقتــی اسمــت رو میـــگن لـــذت میبـــری

و بــا تمـــام وجــود در جـــوابشــون دوســـت داری بــگــــی

جـــــــــــــــــانـــم ...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کاش در کنارم بودی ، کاش میتوانستم تو را در آغوشم بگیرم و نوازش کنم.

باورم نمیشود که از من اینهمه دور هستی و فاصله بین من و تو بیداد میکند.

کاش می توانستم دستانت را بگیرم و با تو به اوج خوشبختی بروم.

کاش میتوانستم بوسه ای بر گونه مهربانت بزنم، ای کاش ، کاش ، کاش…

دلم بدجور هوای تو را کرده هست عزیزم،دلم بدجور در حسرت دیدار تو هست ای بهترینم.

باورم نمیشود ، این همه فاصله در بین من و تو غوغا میکند و دریایغم و دلتنگی در قلبهایمان طوفان به پا میکند ،

امواج تنهایی مثل خنجر در قلبهایمان مینشیند و ای کاش در کنارم بودی،

کاش بودی و دلم را از امید وآرزوهای انباشته شده خالی میکردی باورم نمیشد ، سخت است

باور کردنش ، با نبودنت در کنارم گویا در این دنیا تنهای تنهایم .بی کس ، بی نفس ، میروم با

همان پاهای خسته ، در جاده ای که به آن سوی غروب خورشید ختم شده است.

کاش که تو در کنارم بودی، دیگر هیچ آرزویی از خدای خویش نداشتم.

سخت است ولی باید نشست در گوشه ای و گریست و انتظار کشید تا تو به سوی من بیایی

و ای کاش تو در کنارم بودی باورم نمیشود رفته ای و بار سفر را بسته ای ، دلم بدجور برای

تو تنگ است، باورم نمیشود که رفته ای…





 
  • Like
واکنش ها: RZGH

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تا کی عاشق باشم و از عشقم دور.


تا کی اسیر تنهایی هایم باشم و از یارم دور.


تا کی باید به خاطر دوری تو اشک بریزم و حسرت آن دستهای گرمت را بکشم.


تا کی باید از خدای خویش التماس کنم تا تو را به من برساند ، نزدیک و نزدیک تر کند تا بتوانم


تو را در آغوش بگیرم.


تا کی باید صدای غم انگیز آواز مرغ عشق را بشنوم و دلم برایت تنگ شود.


تا کی باید غروب پر درد عاشقی را ببینم و دلم بگیرد.


تا کی باید تنهایی به خورشیدی که آرام آرام به پشت کوه ها می رود را نگاه کنم و تا کی باید لحظه ها و ثانیه ها را یکی


یکی بشمارم تا لحظه دیدار با تو فرا رسد.


خسته ام ! یک خسته دلشکسته عاشق بی سر پناه.


عاشقم ! یک عاشق دیوانه سر به هوا .


تا کی باید کنج اتاق خلوت دلم بنشینم و با قلم و کاغذ درد دل کنم.


تا کی باید دلم را به فرداها خوش کنم و پیش خود بگویم آری فردا وقت رسیدن است.


تا کی باید در سرزمین عشاق سر به زیر باشم و چشمهای خیسم را از دیگران پنهان کنم.


تا کی باید بگویم که عاشقم ولی یک عاشق تنها ، عاشقی که معشوقش در کنارش نیست.


تا کی باید به انتظارت زیر باران بنشینم و همراه با آسمان بنالم و ببارم.


و تا کی باید با دستهای خالی با آغوش سرد ، با دلی خالی از آرزو و امید ، با چشمانی خیس


و شاکی زندگی کنم .آری تا کی باید تنها صدای مهربان تو را بشنوم ولی در کنار تو نباشم عزیزم. تاکی؟
 
  • Like
واکنش ها: RZGH

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من از خدا خواستم، نغمه هاي عشق مرا به گوشت
برساند

تا لبخند مرا هرگز فراموش نكني و ببيني كه سايه ام به
دنبالت است

تا هرگز نپنداري تنهايي.......!
 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هرجايي ميري هرکاري مي کني


بدون که هميشه دلم برات تنگ مي شه


و به تو می اندیشم


چه شاد باشی...چه دلت گرفته باشه


فراموش نکن که به تو می اندیشم


هر جایی که مسیر سرنوشت تورو ببره


هر چیزی که برات پیش بیاد


تو هميشه اينجايي تو قلب من


چون همواره به تو می اندیشم




بدون که هميشه در قلب و فکر منی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آدم است دیگر ، دوست دارد در مسیر هایی تنها نباشد ،

دوست دارد زیر باران تنها خیس نشود ...

آدم است دیگر...


*********************************

قــــهوه دم مـــی كنـــم
نصـف قـــاشق سیانـــور بـــه فـــنجانت مـــی ریزم....
لـــبخند كـــه مـــی زنی ... مـــی گـــویم : "قــــهوه ات سرد شده بـــگذار عوضش كـــنم
این كـــار هـــر شب مـــن استو مـــن چند سال است كـــه مـــی خواهم بـــكشمت
ولـــی لـــبخندت
لـــبخندت
لـــعنت....
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دست خودت نيست زن كه باشي
گاهي دوست داري تكيه بدهي..پناه ببري..ضعيف باشي..
دست خودت نيست زن كه باشي
گاهگاه حريصانه بو ميكني دستهايت را
شايد عطر مردانه اش لا به لاي انگشتانت جا مانده باشد..
دست خودت نيست زن كه باشي گاهي رهايش ميكني و
پشت سرش اب مي ريزي
و قناعت ميكني به روياي حضورش
به اميد اينكه خوشبخت باشد!
دست خودت نيست زن كه باشي
همه ديوانگي هاي عالم را بلدي!!!!


**************************

گاهی تند میشود،گاهی عاشقانه میگوید....!!!
مـــــــــــرد است دیگر....
غرورش آسمان ،دلش دریاست.....!!
تو چه میدانی از بغض گلو گرفته یک مــــــــرد...؟؟! ...
تو چه میدانی از چشمانت که شده دنیای او.....؟
تو چه میدانی از هق هقِ شبانه ای که خودش خبر دارد و بالشتش....!؟!!
تو برو پیِ درد و دل های مردی بگرد که پاییز شده کابوس شومش....!!!
مرد را فقط مرد میفهمد و مـــــــــــرد.....!!!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دهانت را می بویند

مبادا گفته باشی دوستت می دارم

دلت را می پویند مبادا شعله ای در آن نهان باشد

روزگار غریبی است نازنین

روزگار غریبی است نازنین ...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زمان هم با تو تفاوتـــ دارد
تو که هستی بی معنای محض استـــ
تو که نیستی آواری که بر سرم فرو می ریزد
به رخ می کشد جای خالی تو را
و من خودم را
با توهم بودنتـــ
سرگرم می کنم..
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من
می‌خواهم پیش از تو بمیرم
تو فکر می‌کنی کسی که بعداً می‌میرد
کسی را که قبلاً رفته است، پیدا می‌کند؟
من این‌طور فکر نمی‌کنم.
بهتر است مرا بسوزانی
مرا در بخاری اتاقت بگذاری
در یک کوزه.
کوزه شیشه‌ای باشد
شفاف، شیشه سفید
بنابراین می‌توانی آن تو مرا ببینی...
فداکاری‌ام را می‌بینی:
از این‌که بخشی از زمین باشم، چشم می‌پوشم
از این‌که گل باشم و بتوانم با تو باشم
چشم می‌پوشم.
دارم پودر می‌شوم
تا با تو زندگی کنم
بعداً، وقتی تو هم مردی
به شیشه من خواهی آمد
و ما با همدیگر زندگی می‌کنیم
خاکستر تو در خاکستر من،
تا این‌که نوعروسی بی‌مبالات
یا نوه‌ای بی‌وفا
ما را از آن‌جا بیرون بیندازد
اما ما
تا آن موقع
در هم می‌آمیزیم
آن‌قدر که
حتا در آشغالی که ما را در آن می‌ریزند
ذرات ما پهلو به پهلوی هم خواهند افتاد
با هم دست در خاک فرو خواهیم کرد.
و یک روز، اگر یک گل وحشی
از این تکه از خاک تغذیه کند و شکوفه دهد
بالای تنش، مشخصاً
دو گل خواهد بود:
یکی تو هستی
یکی منم.
من
هنوز به مرگ فکر نمی‌کنم
بچه‌ای به دنیا خواهم آورد.
زندگی از من طغیان می‌کند
خونم دارد به جوش می‌آید.
من زندگی خواهم کرد، اما زمانی طولانی، خیلی طولانی
اما با تو.
مرگ هم مرا نمی‌ترساند
اما شیوه خاکسپاری‌مان
ناخوشایند است
تا وقتی که بمیرم
فکر می‌کنم بهتر خواهد شد.
امیدی هست که همین روزها از زندان بیرون بیایی؟
صدایی در من می‌گوید:
شاید.


شعری از نزار قبانی
 

banooyeariayi

عضو جدید
جاي خالي ات را با هیــــچ چيـــز نميتوان پر کرد ، حتي با گزينه ي مناسب ...!
میدانی ،
من نیز دلتــنگم! دلتنگ تمامی خاطره های کهنه و قدیمی !
دلتنگ یک اتفاقم تا ابری تر شوم . . .
 

banooyeariayi

عضو جدید
دلم می خواست زمان را به عقب باز می گرداندم ....
نه برای اينکه آنهايی که رفتند را باز گردانم ؛
برای اينکه نگذارم بيايند .!!!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلم می خواست زمان را به عقب باز می گرداندم ....
نه برای اينکه آنهايی که رفتند را باز گردانم ؛
برای اينکه نگذارم بيايند .!!!

زندگی یک بازی درد آور است . زندگی یک اول بی آخر است
زندگی کردیم اما باختیم . کاخ خود را روی دریا ساختیم
لمس باید کرد این اندوه را . بر کمر باید کشید این کوه را
زندگی را باهمین غمها خوش است . باهمین بیش و همین کمها خوش است
زندگی را خوب باید ازمود . اهل صبرو غصه و اندوه بود
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
جاي خالي ات را با هیــــچ چيـــز نميتوان پر کرد ، حتي با گزينه ي مناسب ...!
میدانی ،
من نیز دلتــنگم! دلتنگ تمامی خاطره های کهنه و قدیمی !
دلتنگ یک اتفاقم تا ابری تر شوم . . .
وفا نكردی و كردم، خطا ندیدی و دیدم
شكستی و نشكستم، بُریدی و نبریدم

اگر ز خلق ملامت، و گر ز كرده ندامت
كشیدم از تو كشیدم، شنیدم از تو شنیدم

كی ام، شكوفه اشكی كه در هوای تو هر شب
ز چشم ناله شكفتم، به روی شكوه دویدم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
فاصله گرچه دستهايمان را جداكرد

ولی

خوشحالم جرات ندارد

بدلهايمان نزديک شود
 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من تو را مي خوانم
از پشت پنجره هاي بسته تو را مي خوانم
هنگامي كه قاصدك مي آيد با او نام تو را فرياد مي زنم
با شاپركها در آسمان آبي هم صدا مي شوم
و با باران نام تو را بر لب جاري مي سازم
و فرياد مي زنم : به كوچه هاي قلبم بازگرد
من دوستت دارم ...








 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من تو را مي خوانم
از پشت پنجره هاي بسته تو را مي خوانم
هنگامي كه قاصدك مي آيد با او نام تو را فرياد مي زنم
با شاپركها در آسمان آبي هم صدا مي شوم
و با باران نام تو را بر لب جاري مي سازم
و فرياد مي زنم : به كوچه هاي قلبم بازگرد
من دوستت دارم ...








جهنـــــمـﮯ بـپـــا میــــکنــد

دلــــــــم ..

وقـــــتـﮯ

شـــــــعرﮯ بیــــــاید و

تــــو

میــــــان آن نبــــاشــــﮯ .
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
طرح چشمان قشنگت در اتاقم نقش بسته
شعر ميگويم به يادت در قفس غمگين و خسته
من چه تنها و غريبم بي تو در درياي هستي
ساحلم شو غرق گشتم بي تو در شب هاي مستي




 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
زمانی
با تكه ای نان سیر می شدم
و با لبخندی
به خانه می رفتم
اتوبوس های انبوه از مسافر را
دوست داشتم
انتظار نداشتم
كسی به من در آفتاب
صدندلی تعارف كند
در انتظار گل سرخی بودم
 

b65241

کاربر بیش فعال
از در درآمدی و من از خود به درشدم

گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم


گوشم به راه تا که خبر می‌دهد ز دوست

صاحب خبر بیامد و من بی‌خبر شدم



گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق

ساکن شود بدیدم و مشتاقتر شدم


دستم نداد قوت رفتن به پیش یار

چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم


گویند روی سرخ تو سعدی چه زرد کرد

اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دفتر قلبم را که ورق می زنم ....
هر ورقش با نام تو انگار که پیمانی دارد ....
برای تکرار و تکرار و تکرار
چه قدر بهانه دارم برای این عاشقانه های برگ در برگ ....
ای کاش هیچ وقت به این صفحه نمی رسیدم ....
پایان
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بد نیست اگر کمی به هم فکر کنیم
در بحبوحه خنده به غم فکر کنیم
بد نیست اگر خانه ما سیمانی است
به خشت و گل و نفوذ نم فکر کنیم
هر وقت زیادمان دلی می شکند
بد نیست که یک لحظه به کم فکر کنیم
من عاشق و تو هر که در این عصر غریب
بد نیست اگر کمی به هم فکر کنیم
 
بالا