حرف های جا مانده...

shidokht777

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام...
سال داره نو میشه و ما یه عالمه حرف نزده داریم...حرفایی با کسی که همیشه کنارمونه ولی ما ازش دوریم...
بیاید اینجا سال نو رو بهش تبریک بگیم و حرفای دلمونو بهش بگیم...بغضامون...خشمامون...دوست داشتنامون...
این حرفا رو بهش بزنیم و سبک سبک این سال رو ترک کنیم...

سلام...سلام حضرت عشق...میشنوی؟!بوی بهار می آید...بوی نو شدن...وه که چه شوق برانگیز است عطر مست کننده ی شکوفه ها...
حالت چطور است؟!...تعجب نکن این منم همان خاک بی ارزش که سر به طغیان گذاشته...میدانم انتظار وفا نداری اما...
چه کنم که اگر مهرت نبود من کجا و این گردن کشی ها کجا...
حضرت عشق این روزها همه گرم نو شدن اند ولی دل من همان دل کهنه ی قدیمی است...دلی که بارها شکست و هر بار دست نوازش گر تو بود که آن را ترمیم کرد...
مولای من...من باز رفتم و خسته تر بازگشتم...سال باز گذشت و من بی تو...بی تو سر کردم...
مولا...حضرت عشق...محبوب من...بیا و دست این خسته را باز بگیر ولی این بار محکم تر...در این سیاه بازار آشفتگی جز تو کسی را نمی شناسم مباد باز دلم را به بازی بگیرند...مباد دستانم را از دستانت جدا کنند...
حضرت عشق...سال نو میشود...زمین نو میشود...زمان نو میشود...ولی تو همانی...تو همانی که هر بار حرف های جامانده ام را از بغض هایم میخوانی...تو همانی...

(خدا جونم سال نوت مبارک...امیدوارم امسال همون سالی باشه که میخوای...سالی که بندهات جز خوبی هم چیزی نخوان...:gol:)
 

Relampago

عضو جدید
کاربر ممتاز
:gol:آبجی جونم خیلی قشنگ بود.....ممنونم
حضرت عشق...سال نو میشود...زمین نو میشود...زمان نو میشود...ولی تو همانی...تو همانی که هر بار حرف های جامانده ام را از بغض هایم میخوانی...تو همانی...
 

dzzv_13

مدیر مهندسی فناوری اطلاعات
مدیر تالار
در این خسته روزگار دست بر خود میزنیم و گاه نجوا کنان میسراییم نادی هم را .. و از غم , دست کشان میزنیم این امانت رو و گاه هم به سرخی مبهوت هایمان راه میدهیم نوازش را .

نمیدونم
چقدر از دوریت نزدیکم .. ولی میدونم چشمانم همانیست که میخواستی , من هم گاه شکوه کنان , گاه راضی و گاه هم پژمرده ی این نفسهای طنین اندازم در سایه های تو ام

بی خیال ..
بزار همینجوری بر دستانم نوازش سایه ات سنگین تر از حضور خودم باشه

دعا میکنم ..
آره ..
فقط دعا میکنم که فقط نگاهم کنی .. آخه زمزمه نگاهت
پراحساس ترین خط این روزگارانم هست .. که ای کاش تا به ابد بماند :gol:
 

baharet

عضو جدید
در این خسته روزگار دست بر خود میزنیم و گاه نجوا کنان میسراییم نادی هم را .. و از غم , دست کشان میزنیم این امانت رو و گاه هم به سرخی مبهوت هایمان راه میدهیم نوازش را .

نمیدونم
چقدر از دوریت نزدیکم .. ولی میدونم چشمانم همانیست که میخواستی , من هم گاه شکوه کنان , گاه راضی و گاه هم پژمرده ی این نفسهای طنین اندازم در سایه های تو ام

بی خیال ..
بزار همینجوری بر دستانم نوازش سایه ات سنگین تر از حضور خودم باشه

دعا میکنم ..
آره ..
فقط دعا میکنم که فقط نگاهم کنی .. آخه زمزمه نگاهت پراحساس ترین خط این روزگارانم هست .. که ای کاش تا به ابد بماند :gol:
می ماند نگران نباش
 

behzadk2019

کاربر فعال تالار مهندسی مکانیک
کاربر ممتاز
مولا...حضرت عشق...محبوب من...بیا و دست این خسته را باز بگیر ولی این بار محکم تر...در این سیاه بازار آشفتگی جز تو کسی را نمی شناسم مباد باز دلم را به بازی بگیرند...مباد دستانم را از دستانت جدا کنند...

به راستی که تشکر میکنم ..به خاطر همه چیز

خدایا شکرت برای هر چیزی که بهم دادی
..

سال نو مبارک
 

LEGEND.MM

کاربر فعال تالار موبایل
کاربر ممتاز
فوق العاده بود آجی ...
---------------------------------------------------------------------
سلام خدا جون . خوبی ؟! میشناسی منو نه ؟! آره ، بازم منم . همون که سال 90 خیلی ناراحتت کرد . همون که هزار بار از لطفت نا امید شد اما تو حواست بهش بود ! همون که ...
آره خدا جون . بازم اومدم پر حرفی کنم . نمیدونم چه جوری سر صحبت رو باز کنم ! شاید دلیلش اینه که خجالت میکشم . خجالت میکشم از تموم کارایی که انجام دادم .
چند وقت پیش حس میکردم رهام کردی ! خب البته بهت حق میدادم . من اگه جای تو بودم چنین بنده ای رو طرد میکردم . اون موقع ها روزگارم مثل کاکائوی 85 درصد تلخ شده بود . دیگه تحمل هیچی رو نداشتم و مثل شیشه شکننده شده بودم .
اما ...
اما گذشت و توی یه روز دوتا حادثه وحشتناک واسم اتفاق افتاد . یادته ؟
اون روز اومدم خونه و نشستم پیش خودم فکر کردم که اگه لطف تو نبود این حادثه میتونست خیلی وحشتناکتر واسم اتفاق بیفته . همون لحظه اشک توی چشمام جمع شد و فهمیدم فراموشم نکردی . اون لحظه نمیدونم اشکی که از چشمام سرازیر شد اشک شوق بود یا اشک ناراحتی ...
نمیدونم چی بود ، فقط میدونم حس خیلی خوبی داشت . خوب تر و شیرینتر از رفتن در آغوش مادر ...

خدا جونم میخواستم چیزی بگم ولی خجالت میکشم ! اما میگم . چون نمیخوام که سال 90 بگذره و این حرف توی دلم بمونه ! خدایا خیلی دوستت دارم . اینقدر دوستت دارم که نمیشه وصفش کرد .
دوستت دارم چون وقتی یه ذره پامو کج میذارم سریع بهم نهیب میزنی و میگی آهای ! چکار میکنی ؟! حواست باشه ، حواستو دارم . نمیذارم از مسیرم رو برگردونی .
دوستت دارم چون وقتی صدات کردم جوابمو دادی ...
دوستت دارم چون اون چیزی که به صلاحم بوده تا الان بهم دادی !
و ...

اوه ! خدا جون فکر کنم خیلی زدم . نزدیک بود موضوع اصلی رو فراموش کنم . خب چکار کنم حرفایی بود که توی دلم مونده بود .
خدا جونم شاید زودباشه الان سال نو رو بهت تبریک بگم . چون دقیقا 1 روز و 12 ساعت دیگه به سال تحویل مونده . اما من بهت تبریک میگم . خدا جونم سال نوت مبارک .
تصمیم دارم توی سال نو خودم رو عوض کنم . میخوام دیگه اون آدم قبلی نباشم . ولی خوب باید کمکم کنی . میدونی که اگه حواسم رو نداشته باشی همون ثانیه اول کله پا میشم .
دیگه پر حرفی بسه . خدا جونم دیگه مزاحمت نمیشم .
بازم سال نوت مبارک ...
 

...scream...

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو نیستیّ و کسی نیست در حوالی عشق
ببین چه آوردی بر سر اهالی عشق
تو نیستی و کسی نیست تا افاقه کند
برای آغوش و بازوان خالی عشق
همین که ابر نبارد از اعتصاب غمت
همین که قلب کویر و دل سفالی عشق،
ترک ترک به خداوند التماس کند
همین خودش یعنی مرگ احتمالی عشق
نه! التماس هم از او گمان ندارم هیچ
چنین که ایمان آورده ام به لالی عشق
تو نیستی و سکوت آخرین حضور صداست...
صدای فاتح! پژواک پر توالی عشق!
به جست و جوی تو پاپیچ کوه و دره شدیم
کجاست مقصد این جاده شمالی عشق؟...
 

B@control

کاربر بیش فعال
سلام...
سال داره نو میشه و ما یه عالمه حرف نزده داریم...حرفایی با کسی که همیشه کنارمونه ولی ما ازش دوریم...
بیاید اینجا سال نو رو بهش تبریک بگیم و حرفای دلمونو بهش بگیم...بغضامون...خشمامون...دوست داشتنامون...
این حرفا رو بهش بزنیم و سبک سبک این سال رو ترک کنیم...

سلام...سلام حضرت عشق...میشنوی؟!بوی بهار می آید...بوی نو شدن...وه که چه شوق برانگیز است عطر مست کننده ی شکوفه ها...
حالت چطور است؟!...تعجب نکن این منم همان خاک بی ارزش که سر به طغیان گذاشته...میدانم انتظار وفا نداری اما...
چه کنم که اگر مهرت نبود من کجا و این گردن کشی ها کجا...
حضرت عشق این روزها همه گرم نو شدن اند ولی دل من همان دل کهنه ی قدیمی است...دلی که بارها شکست و هر بار دست نوازش گر تو بود که آن را ترمیم کرد...
مولای من...من باز رفتم و خسته تر بازگشتم...سال باز گذشت و من بی تو...بی تو سر کردم...
مولا...حضرت عشق...محبوب من...بیا و دست این خسته را باز بگیر ولی این بار محکم تر...در این سیاه بازار آشفتگی جز تو کسی را نمی شناسم مباد باز دلم را به بازی بگیرند...مباد دستانم را از دستانت جدا کنند...
حضرت عشق...سال نو میشود...زمین نو میشود...زمان نو میشود...ولی تو همانی...تو همانی که هر بار حرف های جامانده ام را از بغض هایم میخوانی...تو همانی...

(خدا جونم سال نوت مبارک...امیدوارم امسال همون سالی باشه که میخوای...سالی که بندهات جز خوبی هم چیزی نخوان...:gol:)

دوسته خوبم...
بهترین متنی بود که میتونستم تو این لحظات اخر سال بخونمش
سال نو مبارک:gol:
 

Similar threads

بالا