تا ز بند زلف او قصد رهایی می کنم......می دهد بر زلف مشکین پیچ و تاب دیگریزاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نیست...در حق ما هر چه گویند جای هیچ اکراه نیست
تا ز بند زلف او قصد رهایی می کنم......می دهد بر زلف مشکین پیچ و تاب دیگریزاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نیست...در حق ما هر چه گویند جای هیچ اکراه نیست
تا ز بند زلف او قصد رهایی می کنم......می دهد بر زلف مشکین پیچ و تاب دیگری
سلام حانووووم....خوبیم!سیییلووووووم خوفین ؟؟؟
یکی بود یکی نبود
اون که بود تو بودی و اون که تو قلب تو نبود من بودم
یکی گفت یکی نگفت
اون که گفت تو بودی و اون که دوستت دارم رو جز تو به هیشکی نگفت من
یکی خواست یکی نخواست
اون که خواست تو بودی و اون که نخواست ازت جدابشه من بودم
یکی رفت یکی نرفت
اون که رفت تو بودی و ...
یکی داشت یکی نداشت
اون که داشت تو بودی و اون جز تو کسی رو نداشت من بودم
سلام حانووووم....خوبیم!
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود.....آدم آورد بدین دیر خراب آبادم
فدات فداتمیسسسسسی چهارشنبه سوریت مبارللللللللللللک
می خوام یه قصری بسازم پنجره هاش آبی باشه
من باشم و تو باشی و یک شب مهتابی باشه
می خوام یه کاری بکنم شاید بگی دوسم داری
می خوام یه حرفی بزنم که دیگه تنهام نذاری
فدات فدات
چهارشنبه سوریت خوش
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم.....در میان لاله و گل آشیانی داشتم
دردایره قسمت ما نقطه تسلیمیمما را به دعا کاش نسازند فراموش
رندان سحر خیز که صاحب نفسانند
دردایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
لطف آنچه تو اندیشی ،حکم آنچه توفرمایی
رفتی و نمیشوی فراموشیوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور
کلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخور
رفتی و نمیشوی فراموش
میایی و میروم من از هوش
تا مگر جرعه فشاند لب جانان برمنشیر در بادیه ی عشق تو روباه شود
آه از این راه که در وی خطری نیست که نیست
تا مگر جرعه فشاند لب جانان برمن
سالها شد که منم بردرمیخانه مقیم
مرگ حق دارد که از من روی برگردانده است
زندگی در کام من زهر هلاهل ریخته
هرگز نشد بیای پیشم بگیری دستای منو
بدونی من عاشقتم گوش کنی حرفای منو
تو بی وفا بودی ولی اونکه برات می مرد منم
تا زنده ام عاشقتم اینه کلام آخرم
من که نتونستم تو رو یه لحظه تنهات نذارم
تو گرمی خاطره هام بگم که دوستت ندارم
دلم می خواد همین یه بار اشکامو پنهون نکنم
فقط با این می خوام غربت و زندونی کنم
بیا به شهر خاطرات ابریشم توی نگات
روی نگات فدات بشم بمیرم واسه چشمات
می خوام هنوز خاطراتمونو بدم به دوست آسمون
ترانه آخرم رو بغض آخرم نذاشت
کاشکی یه بار میشد بیای از ته دلت بگی:
دوستت دارم
من که باشم که برآن خاطر عاطر گذرم؟هرگز نشد بیای پیشم بگیری دستای منو
بدونی من عاشقتم گوش کنی حرفای منو
تو بی وفا بودی ولی اونکه برات می مرد منم
تا زنده ام عاشقتم اینه کلام آخرم
من که نتونستم تو رو یه لحظه تنهات نذارم
تو گرمی خاطره هام بگم که دوستت ندارم
دلم می خواد همین یه بار اشکامو پنهون نکنم
فقط با این می خوام غربت و زندونی کنم
بیا به شهر خاطرات ابریشم توی نگات
روی نگات فدات بشم بمیرم واسه چشمات
می خوام هنوز خاطراتمونو بدم به دوست آسمون
ترانه آخرم رو بغض آخرم نذاشت
کاشکی یه بار میشد بیای از ته دلت بگی:
دوستت دارم
این که پیرانه سرم صحبت یوسف بنواختمیون این همه رویا
بین این جاده های خاکی
روزی هزار بار گم میشم و پیدا...
این که پیرانه سرم صحبت یوسف بنواخت
اجرصبریست که درکلبه احزان کردم
هرنکته که گفتم دروصف آن شمائلمیدونی چه حالی داره ، زندگی بی تو همیشه
واسه من گل تو گلدون چشم های شما نمیشه
هرنکته که گفتم دروصف آن شمائل
هرکوشنید گفتا :لله درّ قائل
دیده بخت بافسانه او شد درخوابلطف حق با تو مداراها کند
چون که از حد بگذرد رسوا کند
لطف حق با تو مداراها کند
چون که از حد بگذرد رسوا کند
مزن بردل زنوک غمزه تیرمدر امتحان سادهْ تو رد شدم
اصلاً نه تو ، نه من!
تقصیر هیچ کس نیست
از خوبی تو بود
که من
بد شدم
در امتحان سادهْ تو رد شدم
اصلاً نه تو ، نه من!
تقصیر هیچ کس نیست
از خوبی تو بود
که من
بد شدم
دیده بخت بافسانه او شد درخواب
کو نسیمی زعنایت که کند بیدارم
من از دیارم حبیبم نه ازبلاد غریبمردمی گم شد میان آشنایان از تو پرسم،
با چنین نامردمان بیگانه باشم یا نباشم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تلقین و درس اهل نظر یک اشارتست
من می مانم و تو میروی
گفتن ندارد
جدایی باز هم قصه ی تکراریست
تلقین و درس اهل نظر یک اشارتست
گفتم کنایتیّ و مکرّر نمیکنم
تلقین و درس اهل نظر یک اشارتست
گفتم کنایتیّ و مکرّر نمیکنم
مگر دیوانه خواهم شد درین سودا که شب تا روزمرغ خوشخوانم وگر در حلقه ی زاغان نشینم
کی توانم لحظه ای در نغمه ی مستانه باشم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |