می دانید اه ای اخترکان خاموش که چه خوش دل بودیم من واو ............................
و من تازه آن وقت گفتم:
خدایا تو قلب مرا می خری ؟
و فردای آن روز خدا آمد و توی قلبم نشست
و در را به روی همه پشت خود بست
می دانید اه ای اخترکان خاموش که چه خوش دل بودیم من واو ............................
توای خوب ترین خاطره ها به من ازروی سخا بخشیدی جنگل شب زده چشمت را
و من تازه آن وقت گفتم:
خدایا تو قلب مرا می خری ؟
و فردای آن روز خدا آمد و توی قلبم نشست
و در را به روی همه پشت خود بست
دل من گرم محبت دل توگرم امیدآيا دوباره گيسوانم را در باد شانه خواهم زد ؟
آيا دوباره باغچه ها را بنفشه خواهم کاشت ؟
و شمعداني ها را
در آسمان پشت پنجره خواهم گذاشت ؟
آيا دوباره روي ليوان ها خواهم رقصيد ؟
آيا دوباره زنگ در مرا بسوي انتظار صدا خواهد برد ؟
فروغ فرخزاد
آيا دوباره گيسوانم را در باد شانه خواهم زد ؟
آيا دوباره باغچه ها را بنفشه خواهم کاشت ؟
و شمعداني ها را
در آسمان پشت پنجره خواهم گذاشت ؟
آيا دوباره روي ليوان ها خواهم رقصيد ؟
آيا دوباره زنگ در مرا بسوي انتظار صدا خواهد برد ؟
فروغ فرخزاد
در كنار خطوط سيم پيام خارج از ده دو كاج روئيدند
ساليان دراز رهگذران آن دو را چون دو دوست ميديدند
روزي از روزهاي پائيزي زير رگبار و تازيانه باد
يكي از كاج ها به خود لرزيد خم شد و روي ديگري افتاد
دل من گرم محبت دل توگرم امید
تن من مرتع عطشان تن تورودسپید
دل من گرم محبت دل توگرم امید
تن من مرتع عطشان تن تورودسپید
دور شو دست از سرم بردار
من کجا طاقت تو را دارم
ممنون از یاد آوری خاطرات
دل گفت فروکش کنم این شهر ببویش
بیچاره ندانست که یارش سفری بود
در انتظار زمانی که پول بشماری
تمام لذت زن از تو ..... پول سیگاری
خواهش میکنم
من همان شبان ِ عاشقم
سینه چاک و ساکت و غریب
بی تکلّف و رها
در خراب ِ دشتهای دور
ساده و صبور
یک سبد ستاره چیده ام برای تو
یک سبد ستاره
کوزه ای پُر آب
دسته ای گل از نگاه ِ آفتاب
یک رَدا برای شانه های مهربان تو!
در شبان ِ سرد
چارُقی برای گامهای پُر توان ِ تو
در هجوم درد...
من همان بلال ِ الکنم ، در تلفظ ِ تو ناتوان
وای از این عتاب! آه....
تنهایک روز درسراسر حیات کافیستیکی گفت:
چرا این اتاق ،
پر از دود و آه است؟
یکی گفت:
چه دیوارهایش سیاه است؟
یکی گفت:
چرا نور اینجا کم است؟
و آن دیگری گفت:
و انگار هر آجرش،
فقط از غم و غصه و ماتم است.
درعالم عشق اولین دیداردرخاطره چون بهارمی ماندهمیشه فکر میکنم .... اگر نبود .... اگر نبود
سکوت میکنم ولی .... همین سکوت اگر نبود !
تنهایک روز درسراسر حیات کافیست
نگاه ازگذشته برگیروبران غبطه مخور
درعالم عشق اولین دیداردرخاطره چون بهارمی ماند
تابستان گرمی تمناهاست
توالتماسم میکنی جوری فراموشت کنم باالتماس اما تورابه خانه دعوت می کنمروسپی شدم در این شبها ... پی دندانه های ساده ی عشق
و مشوش نوشتم از زنها .... لذت مدام دشت بهشت !
خودم
دستت به دست دیگری ازاین گذشته کارمن اما نمی دانم چرا دارم حسادت می کنم
تاريخ ، يك كتاب ِ قديمي ست كه در آن
از زخم هاي كهنه ي من ياد مي شود
از من گرفت دخترِ ِخان هرچه داشتم
تا كي به اهل ِ دهكده بيداد مي شود؟
با اجازه شبتون شیک
دستت به دست دیگری ازاین گذشته کارمن اما نمی دانم چرا دارم حسادت می کنم
دستت به دست دیگری ازاین گذشته کارمن اما نمی دانم چرا دارم حسادت می کنم
تراباغیرمیبینم صدایم درنمی ایدماه من ، غصه چرا ؟! آسمان را بنگر ، که هنوز، بعد صدها شب و روز
مثل آن روز نخست
گرم وآبی و پر از مهر ، به ما می خندد !
یا زمینی را که، دلش ازسردی شب های خزان
نه شکست و نه گرفت !
بلکه از عاطفه لبریز شد و
نفسی از سر امید کشید
ودر آغاز بهار ، دشتی از یاس سپید
زیر پاهامان ریخت ،
تا بگوید که هنوز، پر امنیت احساس خداست !
میگم ازپیش تومیرم تومعصومانه می خندیمثل کبودی های روی گردنت بودت
من آخرین نجوای آن شب کردنت بودم !
میگم ازپیش تومیرم تومعصومانه می خندی
میگم ازچشم توسیرم توام چشماتومی بندی
روزهامی ایندومیرونداین عشق هم شبیه تو در دسترس نبود
لعنت به هرچه مشترک مورد نظر
ميازار موري كه دانه كش است
كه جان دارد و جان شيرين خوش است![]()
دوش ديدم كه ملايك در ميخانه زدند
گل آدم بسرشتندو به پيمانه زدند
روزهامی ایندومیروند
برای هیچ کس نمی ایستند
نه برای من نه برای تو............
نازنیناباجوانان نازکن باماچراتو را در اب باید دید
و معنای تو را در وازه های ناب
جهان تارست در چشمی که غافل باشد از چشمت
نگاهت را مگیر از من
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |