توبه زهد فروشان گران جان بگذشت.............وقت رندى و طرب كردن رندان پيداست
تا بر گذشته مینگرم، عشق خویش را
چون آفتاب گمشده می آورم به یاد
می نالم از دلی که به خون غرقه گشته است
این شعر، غیر رنجش یارم به من چه داد؟
توبه زهد فروشان گران جان بگذشت.............وقت رندى و طرب كردن رندان پيداست
تا بر گذشته مینگرم، عشق خویش را
چون آفتاب گمشده می آورم به یاد
می نالم از دلی که به خون غرقه گشته است
این شعر، غیر رنجش یارم به من چه داد؟
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند..............و اندر آن ظلمت شب آب حياتم دادندتا بر گذشته مینگرم، عشق خویش را
چون آفتاب گمشده می آورم به یاد
می نالم از دلی که به خون غرقه گشته است
این شعر، غیر رنجش یارم به من چه داد؟
یه حسی از تو در من هست که میدونم تو رو دارمتو با دلتنگیای من تو با این جاده همدستی ................تظاهر کن ازم دوری تظاهر می کنم هستی
من از تو راه برگشتی ندارم به سمت سرازیرم همیشه ............تو می دونی اگه از من جداشی منم که سمت تو میرم همیشهیه حسی از تو در من هست که میدونم تو رو دارم
واسه برگشتنت هر شب درارو باز میزارم
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند..............و اندر آن ظلمت شب آب حياتم دادند
یوسف گمگشته باز اید به کنعان غم مخور....کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخوردلا تا کی سحر خیزی ، در این دنیای پاییزی
بیا تا وارهی اینجا ، به چه حاصل می انگیزی
من از تو راه برگشتی ندارم تو از من نبض دنیا رو گرفتیمن از تو راه برگشتی ندارم به سمت سرازیرم همیشه ............تو می دونی اگه از من جداشی منم که سمت تو میرم همیشه
یوسف گمگشته باز اید به کنعان غم مخور....کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
من از تو راه برگشتی ندارم تو از من نبض دنیا رو گرفتی
تمام جاده ها رو دوره کردم تو قبلا رد پاهامو گرفتی
تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهم راند...عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیستروی ویرانه های امیدم
دست افسونگری شمع افروخت
مرده ای چشم پر آتشش را
از دل گور بر چشم من دوخت
تا ببینم دشت ها را در غبار ماهتا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهم راند...عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست
يارب اين بچه ی تركان چه دليرند به خون..............كه به تير مژه هر لحظه شكارى گيرندتا ببینم دشت ها را در غبار ماه
تا بشویم تن به آب چشمه های نور
در مه رنگین گرم صبح تابستان
پر کنم دامان ز سوسن های صحرایی
در جهانی خفته در آرامشی جاویديارب اين بچه ی تركان چه دليرند به خون..............كه به تير مژه هر لحظه شكارى گيرند
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآید...گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآیددر جهانی خفته در آرامشی جاوید
نم میلغزم درون بستر ابری طلایی رنگ
پنجه های نور میریزد به روی آسمان شاد
طرح بس آهنگ
دامن از آن سرزمین دور برچیدهگفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآید...گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید
هر كه را خوابگه آخر مشتى خاكست................گو چه حاجت كه بر افلاك كشى ايوان رادامن از آن سرزمین دور برچیده
ناشکیبا دشتها را در نوردیده
اشک حسرت مینشیند بر نگاه منهر كه را خوابگه آخر مشتى خاكست................گو چه حاجت كه بر افلاك كشى ايوان را
ناصحم گفت كه جز غم چه هنر دارد عشق ................گفتم اى خواجه عاقل هنرى بهتر ازيناشک حسرت مینشیند بر نگاه من
رنگ ظلمت میدود در رنگ آه من
نگهم جستجو کنان پرسید:ناصحم گفت كه جز غم چه هنر دارد عشق ................گفتم اى خواجه عاقل هنرى بهتر ازين
چی شد؟؟
تا گنج غمت در دل ديوانه مقيم است...همواره مرا كوي خرابات مقام است...........بدرودنگهم جستجو کنان پرسید:
در کدامین مکان نشانه ی اوست!
لیک دیدم اتاق کوچک من
خالی از بانگ کودکانه ی اوست
با عرض معذرت این دیگه آخریشه، چون می خوام برم
باید ه می دادی م دادیچی شد؟؟
ضیافت های عاشق را خوشا بخشش خوشا دیدار
خوشا پیدا شدن در عشق برای گم شدن دریا
چه دریایی میان ماست خوشا دیدار ما در خواب
چه امیدی به این ساحل خوشا فریاد زیر اب
منم که گوشه ی میخانه خانقاه من است...دعای پیر مغان ورد صبحگاه من استنمیدونستم مشاعره تون اینجوریه
اینم از ه
هی بازیگر گریه نکن ما هممون مثل همیم
صبحا که از خواب پا میشیم نقاب به صورت میزنیم
تند و بی تاب دویدم سوی در
ضربه ی پاها در سینه ی من
چون طنین نی، در سینه دشت
ضربه ی پاها لغزید و گذشت
دست از طلب ندارم تا کام من برآید...یا تن رسد به جانان یا جان زتن برآیدتو را نادیدن ما غم نباشد
که در خیلت به از ما کم نباشد
من از دست تو در عالم نهم روی
ولیکن چون تو در عالم نباشد
![]()
دهان غنچه مگر بازگو کند به اشارت......حکایت دلتنگی به چون تو تنگ دهانیدست از طلب ندارم تا کام من برآید...یا تن رسد به جانان یا جان زتن برآید
یوسف گمگشته باز اید به کنعان غم مخور....کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخوردهان غنچه مگر بازگو کند به اشارت......حکایت دلتنگی به چون تو تنگ دهانی
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |