فرید احمدی
فرید احمدی
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه روز یه باغبونی، یه مرد آسمونی
نهالی كاشت میون، باغچه مهربونی[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
می گفت سفر كه رفتم، یه روز و روزگاری
این بوتهی یاس من، میمونه یادگاری[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هر روز غروب عطر یاس، تو كوچهها میپیچید
میون كوچه باغا، بوی خدا می پیچید[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اونایی كه نداشتن، از خوبیا نشونه
دیدن كه خوبی یاس، باعث زشتیشونه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
عابرای بیاحساس، پا گذاشتن روی یاس
ساقههاشو شكستن، آدمای ناسپاس
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یاس جوون برگمون، تكیه زدش به دیوار
خواست بزنه جوونه، اما سر اومد بهار[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
یه باغبون دیگه، شبونه یاسو برداشت
پنهون زنامحرما، تو باغ دیگهای كاشت
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هزار ساله كوچهها، پر میشه از عطر یاس
اما مكان اون گل، مونده هنوز ناشناس [/FONT]