در هجر تو گر چشم مرا اب روان است....گو خون جگر ريز كه معذور نماندستیکی نماند کنون زان همه ، بسود و بریخت
چه نحس بود همانا که نحس کیوان بود
در هجر تو گر چشم مرا اب روان است....گو خون جگر ريز كه معذور نماندستیکی نماند کنون زان همه ، بسود و بریخت
چه نحس بود همانا که نحس کیوان بود
بگذار تا بگريم چون ابر در بهارانتامل کنان در خطا و صواب
به از ژاژخایان حاضر جواب
دو دست دعا برآورده ام بسوی آسمانهانگاه کن
که غم درون دیده ام چگونه قطره قطره آب می شود
چگونه سایه سیاه سرکشم
اسیر دست آفتاب می شود
دو دست دعا برآورده ام بسوی آسمانها
که تا پر کشم به بال غمت رها در کهکشانها
راز درون پرده ز رندان مست پرس....كاين حال نيست زاهد عالي مقام راای سخت جفای سست پیوند
رفتی و چنین برفت تقدیر...
راز درون پرده ز رندان مست پرس....كاين حال نيست زاهد عالي مقام را
دل از جواهر مهرت چوصيقلي دارد---بود ز زنگ حوادث هر اينه مصقولآنانکه محیط فضل و آداب شدند
در جمع کمال شمع اصحاب شدند
ره زین شب تاریک نبردند برون
گفتند فسانه ای و در خواب شدند
دل در این پیرزن عشوه گر دهر مبند
کاین عروسی ست که در عقد بسی داماد است
مژه سياهت ار كرد به خون ما اشارت---ز فريب او بينديش وغلط مكن نگاراتن بكوبم به موج درياهابس كه لبريزم از تو، مي خواهمچون غباري ز خود فرو ريزمزير پاي تو سر نهم آرام....
اجرام که ساکنان این ایوانند
اسباب تردد خردمندانند
هان تا سر رشته خرد گم نکنی
کانان که مدبرند سرگردانند
دلم را مشکن و در پا مینداز ...........که دارد در سر زلف تو مسکناجرام که ساکنان این ایوانند
اسباب تردد خردمندانند
هان تا سر رشته خرد گم نکنی
کانان که مدبرند سرگردانند
نگاه کن
تمام هستیم خراب می شود
شراره ای مرا به کام می کشد
مرا به اوج می برد
مرا به دام می کشد
نگاه کن
تمام هستیم خراب می شود
شراره ای مرا به کام می کشد
مرا به اوج می برد
مرا به دام می کشد
در این سرای بی کسی کسی به در نمیزند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمیزند
دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بودنگاه کن
تمام هستیم خراب می شود
شراره ای مرا به کام می کشد
مرا به اوج می برد
مرا به دام می کشد
دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود
تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود
شراب وعيش نهان چيست كار بي بنياد...زديم بر صف رندان هرچه بادا باددگر به صید حرم تیغ بر مکش زنهاروزان که با دل ما کرده ای پشیمان باش.....
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دامشکر ایزد که به اقبال کله گوشه ی گل
نخوت باد دی و شوکت خار آخر شد
دلم اميد فراوان به وصل روي تو داشت---ولي اجل به ره عمر رهزن عمل استشکر ایزد که به اقبال کله گوشه ی گل
نخوت باد دی و شوکت خار آخر شد
ما ومي وزاهدان وتقوا...تا يار سر كدام دارددر آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یاد آوری یا نه من از یادت نمی کاهم
دخترک خنده کنان گفت که چیستما ومي وزاهدان وتقوا...تا يار سر كدام دارد
رواق منظر چشم من اشيانه توست.....كرم نما و فرود ا كه خانه خانه توستدخترک خنده کنان گفت که چیست
راز این حلقه ی زَر راز این حلقه که انگشت مرا
این چنین تنگ گرفته است به بَر!!
تنها نه عشق و زندگی و آرزوی منرواق منظر چشم من اشيانه توست.....كرم نما و فرود ا كه خانه خانه توست
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |